15-09-2024، 10:26
خودکار را بارها و بارها درون انگشتان یخ زده ام میچرخانم و برگه های سفید را نظاره میکنم.
حسی دارم که بلاخره وقت آن رسیده است که پس مدتی طولانی شروع به نوشتن کنم. اما افسوس که نمی دانم از کدام قسمت شروع کنم؟ شاید بهتر است از شکست هایم بنویسم. از آدم هایی که کوچکترین حسی به اطرافشان ندارند و شاید روزی رسد که پشیمان شوند، روزی که بسیار دیر است..........
کسانی که در ردای رفاقت و دوستی خنجر زدند و چشم بر روی گناهانشان بستم...........
با یاد خدایم شروع میکنم. از جایی که در خلوت تنهاییش ، نوری از عشق و صداقت جوانه می زد ، رویاهای محالش ، می روند تا رنگی از حقیقت به خود گیرند؛رنگی از عشقی افلاطونی ، عشقی در ورای تنهائی نگاهی وحشی.
تو در راهی و من رسیده
اندوهی در چشمانت نشست ای رهرو نازک دل.
میان ما راهی نیست،شاید در حد لرزش یک برگ.........
هر شب یک پارت در انجمن قرار می دهم.
حق معنوی و دینی این رمان برای اینجانب می باشد.
از کپی و انتشار آن خودداری فرمایید.
برای این رمان زحمت زیادی کشیده ام.
حسی دارم که بلاخره وقت آن رسیده است که پس مدتی طولانی شروع به نوشتن کنم. اما افسوس که نمی دانم از کدام قسمت شروع کنم؟ شاید بهتر است از شکست هایم بنویسم. از آدم هایی که کوچکترین حسی به اطرافشان ندارند و شاید روزی رسد که پشیمان شوند، روزی که بسیار دیر است..........
کسانی که در ردای رفاقت و دوستی خنجر زدند و چشم بر روی گناهانشان بستم...........
با یاد خدایم شروع میکنم. از جایی که در خلوت تنهاییش ، نوری از عشق و صداقت جوانه می زد ، رویاهای محالش ، می روند تا رنگی از حقیقت به خود گیرند؛رنگی از عشقی افلاطونی ، عشقی در ورای تنهائی نگاهی وحشی.
تو در راهی و من رسیده
اندوهی در چشمانت نشست ای رهرو نازک دل.
میان ما راهی نیست،شاید در حد لرزش یک برگ.........
هر شب یک پارت در انجمن قرار می دهم.
حق معنوی و دینی این رمان برای اینجانب می باشد.
از کپی و انتشار آن خودداری فرمایید.
برای این رمان زحمت زیادی کشیده ام.