ارسالها: 906
موضوعها: 190
تاریخ عضویت: Apr 2013
سپاس ها 1005
سپاس شده 1213 بار در 694 ارسال
حالت من: هیچ کدام
31-08-2017، 22:27
(آخرین ویرایش در این ارسال: 31-08-2017، 22:29، توسط Actinium.)
داستان عشقی من چون خیلی غم انگیزه نمی گم ممکنه حال کسی خراب بشه.
داستان کسی که در در یک شب بارانی زاده شد و در غروب یک روز پایانی پاییز به آخر رسید. تمام داستان از زمانی شروع می شود که نگاه های دو نفر به هم دوخته می شود، یک حس در همان لحظه جاری می شود و یک رابطه شکل می گیرد. فرقی نمی کند سطحش کجاست. عمقش چقدر است. بوی باران می تواند هر عشقی را آسمانی جلوه بدهد. تا پایان خط همان جایی که چراغ عابر پیاده داشت چشمک می زد راه رفتیم، او بود، من بودم، خیابان بود و صدای باد. اصلا اهمیتی ندارد چرا عاشق می شوی. اینکه عشقت چقدر می تواند باعث رسواییت شود. چقدر می تواند باعث شود که پدرت دیگر نخواهد تو را ببیند یا مادرت دعا کند عاقبت بخیر شوی؛ چون فکر میکند با عشق آخر و عاقبت خوشی نخواهی داشت.
این جادوی عشق است که گاهی باعث می شود چند سال همه چیز را رها کنی. و به نوشتن یک قصه تازه از خودت و تمام اطرافت مشغول شوی. مهم نیست چقدر در آخر داستان می بازی، تا کی باید منتظر مرگ بنشینی تا نیمه گمشده ات را پیدا کنی دوباره، عشق تمام داستانش را در همان لحظه دیدار تعریف میکند. وقتی جاذبه نخستین نگاه پیدا شد دیگر پیدا شده اصلا مهم نیست چگونه و چرا. هر کس تن به نخستین جذبه عشق داد از باقی ماجرا نمی ترسد.
مهم نیست. داستان من تراژدی ای است که بار غمناکش از بار عشقیش بیشتر است. هرگز از بادۀ این عشق سیراب نشدم و هرگز از مستی آن خارج نخواهم شد. مهم نیست تا چند سال در میکده ویرانۀ آن سال بگذرانم. این رنگین کمان هراس انگیز تا همیشه روی سینه ام خواهم ماند. هر نفسی که می کشم و هر خاطرۀ تازه ای که در ذهنم نقش می کنم، فقط حکم سایه روشنی ضعیف و کم رنگ را در برابر آن ستون درخشان دارد. تمام ذهنم در سیطره اوست هر چند او هرگز دیگر نیست. اما بی شک ما در نیستی هم مشترکیم. آدم ها وقتی مشترک باشند در نیستی بیش از پیش هم را می فهمند تا هستی! چون بودن و خودبینی همیشه حجاب عشق بود و وقتی تماماً "هیچ" باشی دیگر کاملا به "نخواستن" مبدل می شوی. که فقط تویی و او. در یک جذبه جاودان ...
ارسالها: 562
موضوعها: 1
تاریخ عضویت: Mar 2017
سپاس ها 858
سپاس شده 476 بار در 294 ارسال
حالت من: هیچ کدام
خب داستان من اونجوری شرو شد که نوجوونی شرو شد.یه روز رفتم جلو آیینه و گفتم او مای گاد این خوشگله کیه که من میبینم؟و از اونجا بود که عاشق خودم شدم با همه نقص های قیافم و اخلاقم.عاشق خودم شدم و نزاشتم کسی منو خراب کنه عاشق خودم شدم و همراه عشق دومم که دوستم باشه مثل هر دختر نوجوون دیگه ای عاشق ماجراجویی و تجربه چیزهای جدیدیم.این بهترین اولین و آخرین عشقیه که من تجربه کردم<3<3<3
این سرنوشت منه،بهم لبخند نزن،بهم بتاب...
ارسالها: 218
موضوعها: 130
تاریخ عضویت: Aug 2017
سپاس ها 601
سپاس شده 570 بار در 275 ارسال
حالت من: هیچ کدام
31-08-2017، 23:32
(آخرین ویرایش در این ارسال: 01-09-2017، 2:53، توسط αԃηєѕ.)
خیلی طولانیه .. و پر از چالشه ...
اگه وقت شد بعدا حتما می زارم .
ارسالها: 137
موضوعها: 38
تاریخ عضویت: Jun 2017
سپاس ها 290
سپاس شده 366 بار در 182 ارسال
حالت من: هیچ کدام
خیلی طولانیه و جای بحث داره. ولی یه روزی یه جایی شرح می دم.
خانه را دزد می زند، کو خانه؟!