02-08-2015، 20:27
شناخت عامل اصیل تاریخ، به آن سهولت وسادگی نیست که بعضی ها گمان کرده اند. شیوع ورواج یکی از عوامل درافکار جوامع، یا دخالت اساسی آن ها دربعضی از شئو انسانی یادرتمام حرکات بشری، دردوران خاصی از یک زمان نمی تواند معرفی کننده عامل اصیل تاریخ باشد.
می توان گفت: تاآن جا که مشاهدات مادرباره انسان ها،چه ازنظرطبیعت آن ها وچه از جنبه تاریخی که پشت سرگذاشته اند، اثبات می کند: اصل« علاقه به من» یا «ذات» قدرت خودرا هم چنان حفظ کرده و در هر حال مشاهده می شود.
از طرف دیگر، اجتماعی که از افراد تشکیل یافته وکیفیت جدیدی را ایجاد کرده اند، سنتزی است که نتیجه تفاعل طبقات وافراد گوناگون است. جستجوی عامل اصیل شئون وحرکات اجتماعی با این نظر،غیراز جستجوی عامل احتیاجات ازدیدگاه اولی است،زیرابرای شناخت عامل اجتماعات با نظر اولی، همین اندازه کافی است که عامل شئون وحرکات فرد را بشناسیم این اصل همان اصل علاقه به ز ندگی وبقای«من» می باشد.
ولی از نظر دوم، باید عامل کیفیت جدیدرا جستجو کرد. به عنوان مثال،ما می خواهیم عامل ماده آب را پیدا کنیم که ازدوعنصر اکسیژن وهیدروژن تشکیل شده است. دراین بررسی می بینیم آب باید دارای خواص هردو عنصر باشد. بار دیگر نظر این است که ببینیم پس از آن که دو واحد بایکدیگر ترکیب یافته وماده آبی را که تشکیل دادند ودرنتیجه یک سنتز جدید ایجاد شد، عامل بقای این سنتز وامکانات وضروریات آن چیست؟ دراین هنگام،حالت میعانی آب وچگونگی قابلیت آن به اشکال مختلف وتاثیر آن درسایر مواد شیمیایی و... منظور خواهد شد.
پیش ازبحث درتشخیص عامل محرک تاریخ چند مطلب را متذکر می شویم:
1-بررسی سنخ عامل محرک تاریخ، ازاهمیت ویژه ای برخوردار است. یعنی: دانستن این که عامل مورد بحث ازسنخ عوامل مکانیکی ویااز سنخ عوامل غایی است مقصود ازعوامل غایی، عواملی هستند که اشتیاق به آن ها انگیزه و وجود تحققی آن ها معلول است همان گونه که درکارهای هدف دار انسان مشاهده می شود این بررسی برای این کسی که می خواهد ازعامل مورد تصدیق بهره برداری نماید، اهمیت به سزایی دارد.
توضیح: هنگامی که عامل زیربنای اجتماعات رایک عامل مکانیکی فرض کنیم، خاصیت عامل مذکور این است که پیش از وجود معلول، باید علت از تمام جهات نمودار شود و کوچک ترین انتظار وتوقعی برای تمام شدن علت باقی نماند. مانندعت ریشه درخت که مرکب از هسته مخصوص واثرات خاک وآب ونور آفتاب وغیر آن است. اگر کوچک ترین نقصی دریکی از عوامل مزبور وجود داشته باشد. وعامل دیگری هم جای آن را انگیزه، محال است ریشه درخت مفروض «وجود» پیدا کند.
میان دو پدیده ای که رابطه علت ومعلول دارند، ضرورت کامل حکم فرماست، به گونه ای که به وجود آمدن هریک ازآن دو، با به وجود آمدن دیگری ملازم است. به همین جهت، بعضی ازمتفکران بانظر به شدت رابطه موجود درمیان علت ومعلول می گویند: این دو پدیده، دو لباس یک حقیقت بوده وعلت، جلوه اولی آن حقیقت ومعلول جلوه دوم آن است. درنتیجه به وجود آمدن علت به وجود آمدن معلول رابه دنبال خواهدداشت، همان گونه که به وجود آمدن معلول، کشف ازبه وجود آمدن علت می نماید.
البته این نکته، دررابطه علت مکانیکی نیز قابل توجه است. مقصود ازتقدم علت برمعلول درعلت مکانیکی، تقدم زمانی نیست، یعنی: این تقدم به گونه ای نیست که علت هستی وجود داشته،ولی معلول هنوز به وجود نیامده باشد، بلکه مقصود ازتقدم- به تعبیر فلسفه کلاسیک - «تقدم رتبی» وبه اصطلاح فلسفه های جدید «تقدم انتزاعی» است. به هرحال، ضرورت درعلت ومعلول مکانیک، یک حقیقت طبیعی است که به هیچ وجه قابل تردید نیست. علت غایی، عاملی است که تصور واشتیاق بدان، سبب صدور علت شده، و وجود این علت، وجود هدف وغایت راایجاد خواهد کرد. درحقیقت، علت غایی دردو جلوه متفوات بروز می کند. درجلوه اولی به عنوان علیت ظهور نموده درجمله دوم -که وجود خارجی اش می باشد. دارای عنوان معلولی است. تمام کارهای ارادی – اختیاری نیز ازاین قبیل است. به عنوان مثال، فراگرفتن دانش ودانشمند شدن را می توان از علل غایی محسوب نمود. این فراگیری دانش ودانشمند شدن،دو جلوه متفاوت دارد:
الف- علت اقدام به تحصیل وکوشش برای فراگرفتن دانش این جلوه شبیه علت مکانیکی است که تحصیل وکوشش رابه دنبال خود دارد
ب- دراین جلو که دانشمند شدن واقعی است، همان علت، جنبه معلولی دارد که تولید شده تحصیل وکوشش می باشد.
به عنوان مثالی روشن تر: کارگری رادرنظر می گیریم که برای انجام کاربه کارگاه می رود. دراین مثال، توجه کارگر به «مزد» و«نیاز» ایجاب می کند که او به سوی کارگاه روانه شده وکارکند. این روانه شدن به کارگاه وکارکردن معلول توجه کارگر به مزد ونیاز به آن است. بنابراین، توجه به مزد ونیاز به آن علت مکانیکی کاربوده وخود کارمعلول همان علت است، ولی مالک مزد شدن ورفع نیاز با آن، پس ازکار ایجاد می شود.
کوشش فلسفی برای واحد نمودن دو سنخ علت دومعلول (مکانیکی وغایی)کوشش بیهوده است، زیرا هیچ مفهوم عمومی وهیچ قضیه مطلق نمی تواند با مشهود خارجی مامبارزه کند وگمان هم نمی رود که متفکران عالی مقام درصدد این برآمده باشند که این دو سنخ علت را واحد کنند.
اکنون که تفاوت بین دو سنخ علت روشن شد، می توان خاصیت اساسی هریک ازآن دورا بررسی کرد. خاصیت اساسی این دو سنخ علت این است: درعلت مکانیکی، ضرورت از جانب طبیعت بوده، دخالت انسان وتمایلات اودرآن رابطه قابل تصور نیست، آتش می سوزاند،مگر این که آتشی نباشد تا سوختنی وجود نداشته باشد،درصورتی که در علت های غایی ازآن رو که تمایلات واراده های انسان هاراهیابی دارد،بنابراین ممکن است تنظیم وهماهنگی وتحولات اجتماعات به خواسته های انسان در حالت جمعی بستگی داشته باشد.
اگر بگوییم: عامل اصیل تاریخ از قبیل علت مکانیکی است، بدون شک ما یک پدیده جبری را قبول کرده ایم که فعالیت وتدبیر جامعه درمقابل آن، حالت تصنعی به خود خواهد گرفت، زیرا هیچ یک ازاجزاء علت جبری یک معلول نمی تواند چیزی علاوه برطبیعت وپدیده ضروری خود، کاری انجام دهد. به عنوان مثال، هسته گل یاسمن به هیچ وجه نمی تواند خودرا به گل سرخ تبدیل کند. آب یا نور آفتاب نیز چنین توانایی را ندارد که هسته گل یاسمن رابه گل سرخ مبدل سازد.
آری، ممکن است یک یا چند عامل محاسبه نشده که خارج ازطبیعت هسته گل قرار دارد،اثر تماس با آن هسته تغییراتی درآن ایجاد کند، چنان که این کاردر خصوص همان گل می تواند ازناحیه انسان ها سربزند، ولی آن تغییرات –که نتیجه عوامل خارج ازطبیعت گل مزبور است- از طبیعت مخصوص آن گل برنخاسته است. اگر عامل زیر بنای تاریخ از مقوله یک علت مکانیکی باشد، تاریخ باید مقهور قطعی آن عامل قرارگرفته وتلاش انسان ها اثری برای تغییروتکامل اجتماعات نداشته باشد. امااگر بگوییم: عامل زیربنای تاریخ ازقبیل علل غایی می باشد، بدین معنی است که: انسان ها درهر عصر ودورانی با توجه واشتیاق به هدفی مفروض، زیربنا وروبنای زندگی فردی واجتماعی خودرا بنا نموده ومی سازند. دراین فرض، تلاش انسان ها برای اصلاح جامعه ورنگ آمیزی آن به دلخواه خود، امکان پذیر خواهد شد. آن چه که حقیقت محسوس وجریان تاریخ نشان می دهد صحت این مسأله است که انسان ها همان گونه که درحال فردی با تحریک هدف های غایی زندگی می کنند، درحال اجتماعی نیز، هدف ها وغایت ها، زیر بنا وروبنای تمام حرکات آن را تشکیل می دهد. تمام فعالیت ها وتلاش های دسته جمعی اقوام وملل شاهد این معنی است که آنان برای خود هدفی منظور نموده، استقرار یا تحول جامعه خودرا براساس آن هدف پی ریزی می کنند. بنابراین می توان برای جوامع نیز، مانند افراد، اراده و تصمیم فرض کرد.
2-یک وجه مشترک که میان دو عامل مزبور وجود دارداین است که: هیچ یک ازدو عامل نمی تواند ازدخالت یک عده علل محاسبه نشده برکنار باشند، خواه عامل رامکانیکی محسوب کنیم، یا غایی. اکتشافات ناگهانی درعلم وصنایع و روش های مخصوص نوابغ وشخصیت ها را می توان جزئی ازاین قبیل عوامل محسوب کرد. اگر گمان کنیم تاریخ انسان از تمام جهات معلول علل ومعلولات محاسبه شده می باشد، خطای قطعی است که مامرتکب شده ایم. وایتهد می گوید: این یک اشتباه عمیق است که درکتاب های وسخنرانی های مردان برجشه مشهور صورت گرفته است که ما بایستی عادت کنیم در تمام کارها وحرکات خود به تفکر بپردازیم. زیرا واقعیت کاملا مخالف این نظریه است، زیرا تمدن م نتیجه بسیاری از عوامل است که درباره آن ها فکر نکرده ایم.
3-ممکن است عامل زیربنای تاریخ که برای جامعه به عنوان علت غایی منظور شده برای هریک از افراد انسانی علت مکانیکی پیدا کند. بدین معنی که: هیأت تشکیل یافته اجتماع هدفی را منظور نموده واراده های افراد را مطابق همان هدف محدود ساخته وبدون نظر به این که افراد هم هدف را به عنوان غایت وهدف قبول خواهندکرد،اجرا کنند. بنابراین، افراد روش مقرر اجتماعی را قبول می کنند. بدون این که اختیاری در تغییر وتحریف آن داشته باشند.
4-دربحث عامل اصیل، این نکته باید دقیقا روشن شود که: آیا مقصود ازعامل اصیل عامل تاریخ است یا عامل زیربنای جوامع ؟زیرااین د با یکدیگر متفاوت هستند. اگر مقصود جستجوی عامل اصیل تاریخ است. آن شامل تمام جزئیات وکلیات حوادثی است که درکره زمین برای انسان ها ویاازطرف انسان ها به وقوع پیوسته است. چنین جستجووکاوشی،آشکارابیهود بوده وعبارت است از: پیگیری یک امرامکان ناپذیر، زیر بشردر دوران اولیه که درحقیقت پی ریزی تاریخ بعدی می باشد، به اندازه ای مجهولات دارد که ما حتی از حدس منطقی درباره کلیات آن دوران نیزناتوان هستیم، چه رسد به یقین منطقی. اگر تحقیقات دوران باستانی دقیقا مورد بررسی قرار بگیرد، خواهیم دید تمام آن حوادث کوچک وبزرگ باامثال عبارات: « چنین احتمال می رود، وبعید نیست » حل و فصل می شود.
می توان گفت: تاآن جا که مشاهدات مادرباره انسان ها،چه ازنظرطبیعت آن ها وچه از جنبه تاریخی که پشت سرگذاشته اند، اثبات می کند: اصل« علاقه به من» یا «ذات» قدرت خودرا هم چنان حفظ کرده و در هر حال مشاهده می شود.
از طرف دیگر، اجتماعی که از افراد تشکیل یافته وکیفیت جدیدی را ایجاد کرده اند، سنتزی است که نتیجه تفاعل طبقات وافراد گوناگون است. جستجوی عامل اصیل شئون وحرکات اجتماعی با این نظر،غیراز جستجوی عامل احتیاجات ازدیدگاه اولی است،زیرابرای شناخت عامل اجتماعات با نظر اولی، همین اندازه کافی است که عامل شئون وحرکات فرد را بشناسیم این اصل همان اصل علاقه به ز ندگی وبقای«من» می باشد.
ولی از نظر دوم، باید عامل کیفیت جدیدرا جستجو کرد. به عنوان مثال،ما می خواهیم عامل ماده آب را پیدا کنیم که ازدوعنصر اکسیژن وهیدروژن تشکیل شده است. دراین بررسی می بینیم آب باید دارای خواص هردو عنصر باشد. بار دیگر نظر این است که ببینیم پس از آن که دو واحد بایکدیگر ترکیب یافته وماده آبی را که تشکیل دادند ودرنتیجه یک سنتز جدید ایجاد شد، عامل بقای این سنتز وامکانات وضروریات آن چیست؟ دراین هنگام،حالت میعانی آب وچگونگی قابلیت آن به اشکال مختلف وتاثیر آن درسایر مواد شیمیایی و... منظور خواهد شد.
پیش ازبحث درتشخیص عامل محرک تاریخ چند مطلب را متذکر می شویم:
1-بررسی سنخ عامل محرک تاریخ، ازاهمیت ویژه ای برخوردار است. یعنی: دانستن این که عامل مورد بحث ازسنخ عوامل مکانیکی ویااز سنخ عوامل غایی است مقصود ازعوامل غایی، عواملی هستند که اشتیاق به آن ها انگیزه و وجود تحققی آن ها معلول است همان گونه که درکارهای هدف دار انسان مشاهده می شود این بررسی برای این کسی که می خواهد ازعامل مورد تصدیق بهره برداری نماید، اهمیت به سزایی دارد.
توضیح: هنگامی که عامل زیربنای اجتماعات رایک عامل مکانیکی فرض کنیم، خاصیت عامل مذکور این است که پیش از وجود معلول، باید علت از تمام جهات نمودار شود و کوچک ترین انتظار وتوقعی برای تمام شدن علت باقی نماند. مانندعت ریشه درخت که مرکب از هسته مخصوص واثرات خاک وآب ونور آفتاب وغیر آن است. اگر کوچک ترین نقصی دریکی از عوامل مزبور وجود داشته باشد. وعامل دیگری هم جای آن را انگیزه، محال است ریشه درخت مفروض «وجود» پیدا کند.
میان دو پدیده ای که رابطه علت ومعلول دارند، ضرورت کامل حکم فرماست، به گونه ای که به وجود آمدن هریک ازآن دو، با به وجود آمدن دیگری ملازم است. به همین جهت، بعضی ازمتفکران بانظر به شدت رابطه موجود درمیان علت ومعلول می گویند: این دو پدیده، دو لباس یک حقیقت بوده وعلت، جلوه اولی آن حقیقت ومعلول جلوه دوم آن است. درنتیجه به وجود آمدن علت به وجود آمدن معلول رابه دنبال خواهدداشت، همان گونه که به وجود آمدن معلول، کشف ازبه وجود آمدن علت می نماید.
البته این نکته، دررابطه علت مکانیکی نیز قابل توجه است. مقصود ازتقدم علت برمعلول درعلت مکانیکی، تقدم زمانی نیست، یعنی: این تقدم به گونه ای نیست که علت هستی وجود داشته،ولی معلول هنوز به وجود نیامده باشد، بلکه مقصود ازتقدم- به تعبیر فلسفه کلاسیک - «تقدم رتبی» وبه اصطلاح فلسفه های جدید «تقدم انتزاعی» است. به هرحال، ضرورت درعلت ومعلول مکانیک، یک حقیقت طبیعی است که به هیچ وجه قابل تردید نیست. علت غایی، عاملی است که تصور واشتیاق بدان، سبب صدور علت شده، و وجود این علت، وجود هدف وغایت راایجاد خواهد کرد. درحقیقت، علت غایی دردو جلوه متفوات بروز می کند. درجلوه اولی به عنوان علیت ظهور نموده درجمله دوم -که وجود خارجی اش می باشد. دارای عنوان معلولی است. تمام کارهای ارادی – اختیاری نیز ازاین قبیل است. به عنوان مثال، فراگرفتن دانش ودانشمند شدن را می توان از علل غایی محسوب نمود. این فراگیری دانش ودانشمند شدن،دو جلوه متفاوت دارد:
الف- علت اقدام به تحصیل وکوشش برای فراگرفتن دانش این جلوه شبیه علت مکانیکی است که تحصیل وکوشش رابه دنبال خود دارد
ب- دراین جلو که دانشمند شدن واقعی است، همان علت، جنبه معلولی دارد که تولید شده تحصیل وکوشش می باشد.
به عنوان مثالی روشن تر: کارگری رادرنظر می گیریم که برای انجام کاربه کارگاه می رود. دراین مثال، توجه کارگر به «مزد» و«نیاز» ایجاب می کند که او به سوی کارگاه روانه شده وکارکند. این روانه شدن به کارگاه وکارکردن معلول توجه کارگر به مزد ونیاز به آن است. بنابراین، توجه به مزد ونیاز به آن علت مکانیکی کاربوده وخود کارمعلول همان علت است، ولی مالک مزد شدن ورفع نیاز با آن، پس ازکار ایجاد می شود.
کوشش فلسفی برای واحد نمودن دو سنخ علت دومعلول (مکانیکی وغایی)کوشش بیهوده است، زیرا هیچ مفهوم عمومی وهیچ قضیه مطلق نمی تواند با مشهود خارجی مامبارزه کند وگمان هم نمی رود که متفکران عالی مقام درصدد این برآمده باشند که این دو سنخ علت را واحد کنند.
اکنون که تفاوت بین دو سنخ علت روشن شد، می توان خاصیت اساسی هریک ازآن دورا بررسی کرد. خاصیت اساسی این دو سنخ علت این است: درعلت مکانیکی، ضرورت از جانب طبیعت بوده، دخالت انسان وتمایلات اودرآن رابطه قابل تصور نیست، آتش می سوزاند،مگر این که آتشی نباشد تا سوختنی وجود نداشته باشد،درصورتی که در علت های غایی ازآن رو که تمایلات واراده های انسان هاراهیابی دارد،بنابراین ممکن است تنظیم وهماهنگی وتحولات اجتماعات به خواسته های انسان در حالت جمعی بستگی داشته باشد.
اگر بگوییم: عامل اصیل تاریخ از قبیل علت مکانیکی است، بدون شک ما یک پدیده جبری را قبول کرده ایم که فعالیت وتدبیر جامعه درمقابل آن، حالت تصنعی به خود خواهد گرفت، زیرا هیچ یک ازاجزاء علت جبری یک معلول نمی تواند چیزی علاوه برطبیعت وپدیده ضروری خود، کاری انجام دهد. به عنوان مثال، هسته گل یاسمن به هیچ وجه نمی تواند خودرا به گل سرخ تبدیل کند. آب یا نور آفتاب نیز چنین توانایی را ندارد که هسته گل یاسمن رابه گل سرخ مبدل سازد.
آری، ممکن است یک یا چند عامل محاسبه نشده که خارج ازطبیعت هسته گل قرار دارد،اثر تماس با آن هسته تغییراتی درآن ایجاد کند، چنان که این کاردر خصوص همان گل می تواند ازناحیه انسان ها سربزند، ولی آن تغییرات –که نتیجه عوامل خارج ازطبیعت گل مزبور است- از طبیعت مخصوص آن گل برنخاسته است. اگر عامل زیر بنای تاریخ از مقوله یک علت مکانیکی باشد، تاریخ باید مقهور قطعی آن عامل قرارگرفته وتلاش انسان ها اثری برای تغییروتکامل اجتماعات نداشته باشد. امااگر بگوییم: عامل زیربنای تاریخ ازقبیل علل غایی می باشد، بدین معنی است که: انسان ها درهر عصر ودورانی با توجه واشتیاق به هدفی مفروض، زیربنا وروبنای زندگی فردی واجتماعی خودرا بنا نموده ومی سازند. دراین فرض، تلاش انسان ها برای اصلاح جامعه ورنگ آمیزی آن به دلخواه خود، امکان پذیر خواهد شد. آن چه که حقیقت محسوس وجریان تاریخ نشان می دهد صحت این مسأله است که انسان ها همان گونه که درحال فردی با تحریک هدف های غایی زندگی می کنند، درحال اجتماعی نیز، هدف ها وغایت ها، زیر بنا وروبنای تمام حرکات آن را تشکیل می دهد. تمام فعالیت ها وتلاش های دسته جمعی اقوام وملل شاهد این معنی است که آنان برای خود هدفی منظور نموده، استقرار یا تحول جامعه خودرا براساس آن هدف پی ریزی می کنند. بنابراین می توان برای جوامع نیز، مانند افراد، اراده و تصمیم فرض کرد.
2-یک وجه مشترک که میان دو عامل مزبور وجود دارداین است که: هیچ یک ازدو عامل نمی تواند ازدخالت یک عده علل محاسبه نشده برکنار باشند، خواه عامل رامکانیکی محسوب کنیم، یا غایی. اکتشافات ناگهانی درعلم وصنایع و روش های مخصوص نوابغ وشخصیت ها را می توان جزئی ازاین قبیل عوامل محسوب کرد. اگر گمان کنیم تاریخ انسان از تمام جهات معلول علل ومعلولات محاسبه شده می باشد، خطای قطعی است که مامرتکب شده ایم. وایتهد می گوید: این یک اشتباه عمیق است که درکتاب های وسخنرانی های مردان برجشه مشهور صورت گرفته است که ما بایستی عادت کنیم در تمام کارها وحرکات خود به تفکر بپردازیم. زیرا واقعیت کاملا مخالف این نظریه است، زیرا تمدن م نتیجه بسیاری از عوامل است که درباره آن ها فکر نکرده ایم.
3-ممکن است عامل زیربنای تاریخ که برای جامعه به عنوان علت غایی منظور شده برای هریک از افراد انسانی علت مکانیکی پیدا کند. بدین معنی که: هیأت تشکیل یافته اجتماع هدفی را منظور نموده واراده های افراد را مطابق همان هدف محدود ساخته وبدون نظر به این که افراد هم هدف را به عنوان غایت وهدف قبول خواهندکرد،اجرا کنند. بنابراین، افراد روش مقرر اجتماعی را قبول می کنند. بدون این که اختیاری در تغییر وتحریف آن داشته باشند.
4-دربحث عامل اصیل، این نکته باید دقیقا روشن شود که: آیا مقصود ازعامل اصیل عامل تاریخ است یا عامل زیربنای جوامع ؟زیرااین د با یکدیگر متفاوت هستند. اگر مقصود جستجوی عامل اصیل تاریخ است. آن شامل تمام جزئیات وکلیات حوادثی است که درکره زمین برای انسان ها ویاازطرف انسان ها به وقوع پیوسته است. چنین جستجووکاوشی،آشکارابیهود بوده وعبارت است از: پیگیری یک امرامکان ناپذیر، زیر بشردر دوران اولیه که درحقیقت پی ریزی تاریخ بعدی می باشد، به اندازه ای مجهولات دارد که ما حتی از حدس منطقی درباره کلیات آن دوران نیزناتوان هستیم، چه رسد به یقین منطقی. اگر تحقیقات دوران باستانی دقیقا مورد بررسی قرار بگیرد، خواهیم دید تمام آن حوادث کوچک وبزرگ باامثال عبارات: « چنین احتمال می رود، وبعید نیست » حل و فصل می شود.