امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رفت تا او زنده بماند

#1
رفت تا او زنده بماند

مرد و زن جوانی سوار بر موتور در دل شب می راندند

آنها عاشقانه یکدیگر را دوست داشتند
زن جوان : یواشتر برو من میترسم


مرد جوان : نه ، اینطوری خیلی بهتره

زن جوان : خواهش میکنم ، من خیلی میترسم

مرد جوان : خوب ، اما اول باید بگویی دوستم داری

زن جوان : دوستت دارم ، حالا میشه یواشتر برونی


مرد جوان : مرا محکم بگیر


زن جوان : خوب ، حالا میشه یواشتر بری


مرد جوان : باشه به شرط اینکه کلاه کاسکت مرا برداری و

روی سر خودت بگذاری آخه من نمیتونم راحت برونم ، اذیتم میکنه


روز بعد واقعه ای در روزنامه ثبت شده بود.

برخورد موتور سیکلت با ساختمان حادثه آفرید .

در این حادثه که به دلیل بریدن ترمز موتور سیکلت رخ داد

، یکی از دو سرنشین زنده ماند و دیگری درگذشت
مرد جوان از خالی شدن ترمز آگاهی یافته بود .

پس بدون اینکه زن جوان را مطلع کند با ترفندی

کلاه کاسکت خود را بر سر او گذاشت و

خواست تا برای آخرین بار دوستت دارم را از زبان

او بشنود و خودش رفت تا او زنده بماند


دمی می آید و بازدمی میرود .

اما زندگی چیزی غیر از این است و ارزش آن در لحظاتی تجلی یابد که نفس آدمی را میبرد
..
پاسخ
 سپاس شده توسط 18643324
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان