13-12-2014، 18:08
آوینی، نظیر هر متفکر برجسته یا هر انسان صاحب نقش و شأنیت در جهان اجتماعی، موضوع منازعات مختلفی قرار گرفته است. به کار بردن تعبیر متفکر از جانب من به اعتبار نامی است (آوینی متفکر دوران گذار) که برای این همایش انتخاب شده است. بحثی که خواهم داشت، از جنس بحث هایی است که معمولا تحت عنوان نوع بندی یا سنخ شناسی های اجتماعی درباره روشنفکران طرح می شود. به طور مثال، تقسیم بندی روشنفکران به روشنفکر ارگانیک یا غیر ارگانیک، رِند یا غیر رِند، قانون گذار یا مفسر از این قبیل سنخ شناسی هاست. با این حال، بحث را در چهارچوب عناوین معمول و باسابقه در ادبیات علوم اجتماعی طرح نمی کنم، چراکه به نظر می رسد حق مطلب ادا نخواهد شد. لذا عنوان «شأنیت تاریخی اجتماعی شهید آوینی» را برای بحث انتخاب کرده ام.
هسته اصلی بحث این است که شهید آوینی از چه جنسی بود؛ فیلسوف؟ عالم؟ فعال سیاسی؟ هنرمند؟ یا روشنفکر؟! تعیین این مطلب مهم است، زیرا بسته به این که شخص مدنظر شما در کدام قلمرو یا حوزه قرار می گیرد، می توان نوع بندی های متعددی ارائه کرد. به طور مثال، عنوانی که برای این همایش انتخاب شده است، به این مطلب اشاره دارد که بعضی از متفکران بیانگر وضعیت های تثبیت شده و جا افتاده و برخی دیگر نیز در حال عرضه وضعیتی جدید یا کورسوهای یک موقعیت تاریخی نو هستند. شهید آوینی به اعتبار کارهایی که انجام داده، دو شأنیت یا شخصیت متفاوت دارد: یکی شخصیت هنری یا سینمایی اوست، که به ویژه به اعتبار روایت فتح (ماندگارترین اثر او که می توان از خلال آن به خوبی او را تعریف کرد) شکل گرفته است و دومی شخصیتی است که از مجموعه نوشته ها و مکتوبات وی پدید آمده. البته همان گونه که خود گفته است که «من دل آگاه هستم»، من نیز مکتوبات و نوشته های ایشان را در قالب «گزیده گویی» هایی می بینم که همگی «دل گفته» است و از خلال همین قضیه (بعد دوم شخصیت وی)، قصد دارم شأنیت تاریخی اجتماعی آوینی را مطرح کنم.
یکی از موضوعات مهم و قابل تأملی که پیرامون انقلاب اسلامی وجود دارد این است که انقلاب اسلامی، بنا به ماهیت ، ویژگی ها و خصوصیاتی که دارد، در هیچ عرصه ای جز یک عرصه که آن را استثناء می کنیم آدم های مناسب و به اصطلاح، مقتضی خود را ایجاد نکرده است. این مطلب از سویی به فضای تاریخی ظهور انقلاب اسلامی و ناسازگاری این انقلاب با جریان های مسلط آن روزگار و از سوی دیگر به ظهور و بروز بسیار غیر معمول و غیر عادی این انقلاب برمی گردد. انقلاب اسلامی، ذخیره ۱۴۰۰ ساله ای را که پنهان بوده، به یک باره ظاهر کرد که در نتیجه آن در هیچ زمینه ای آدم ها و نیروهای مناسب خود را به خوبی عرضه نکرده است.
شما به هر انقلابی که نگاه کنید، خواهید دید که در تاریخ خود (ظرف ۱۰۰ تا ۲۰۰ سال)، ذخیره ای خاص از انسان هایی به وجود آورده است که می توان گفت همه آن ها به نوعی به افق آن تحول اجتماعی و آن انقلاب، نزدیک بوده اند. این مسئله درباره انقلاب فرانسه و انقلاب های مارکسیستی به وضوح روشن است؛ ولی درباره انقلاب اسلامی (از هر جنبه ای که نگاه کنیم اعم از فکری، هنری و...) خلأ یا شکاف عظیمی دیده می شود. این شکاف، شکاف میان تغییرات و تحولات تاریخی منبعث از این انقلاب با مظاهر این انقلاب و افرادی است که معرف آن هستند. تنها کسی که افقی مناسب این انقلاب عرضه کرده است و در این که او شناساننده و معرف این انقلاب است هیچ ابهامی وجود ندارد، حضرت امام خمینی رضوان الله علیه است. فاصله ایشان با تمام افراد شاخص دیگری که در این انقلاب وجود دارند، به اندازه فاصله زمین تا آسمان است که این صرفا اظهارنظر شخصی من نیست. حضرت آقای خامنه ای نیز به تصریح، این مطلب را درباره امام گفته اند.
حضرت امام (ره) برای این انقلاب افق بلندی هستند که بین شخص ایشان و هر کس دیگری فاصله فراوانی وجود دارد و فکر نمی کنم در آینده نزدیک، کسی بتواند این شکاف و خلأ موجود را پر کند. این مشکل و این شکاف، در تمامی عرصه ها وجود دارد؛ یعنی انقلاب اسلامی در عرصه های گوناگون اعم از سینما، موسیقی، کتاب و غیره مابه ازاهای خاص خود را ایجاد نکرده است. ما بعضی از متفکرین مانند مرحوم شریعتی یا شهید مطهری را به عنوان معرف انقلاب اسلامی معرفی می کنیم، ولی همه می دانیم به رغم بزرگی ایشان، این افراد نمی توانند معرف انقلاب اسلامی باشند. کسانی که آن انقلاب را تجربه کرده و همچنان پیوندشان را از لحاظ سلوکی، با آن تحول، حفظ کرده اند، به هیچ وجه این احساس را ندارند که متفکران یاد شده یا افراد دیگر، معرف و بیانگر انقلاب اسلامی باشند. در حقیقت، عمق خواسته ها و آرمان هایی که در انقلاب اسلامی منعکس شد و دگرگونی های عظیمی که به تبع آن، در دنیا و داخل کشور به وجود آمد، چنان اثر عمیقی بر ما داشته که هیچ کدام حس نمی کنیم این انقلاب آن چه را که باید انجام می داده، در صحنه عرضه کرده است و هنوز نوعی تشنگی وجود دارد که کسی بیاید و آن چه را که باید، به ما عرضه کند.
یکی از آن موارد استثناء که اشاره کردیم، جنگ تحمیلی است. کسانی که جنگ را تجربه کردند، می دانند که جنگ ما رخداد عجیبی بود. در مورد جنگ تحمیلی ما، تمجیدها و تقدیس هایی وجود دارد که در تاریخ بشر (حتی صدر اسلام) پیدا نمی شود. (خداوند در قرآن درباره ی جنگ، خطاب به مجاهدین صدر اسلام فرموده است: «عسی أن تکرهوا شیئا و هو خیرٌ لکم و عسی أن تحبوا شیئا و هو شر لکم». یا در جایی دیگر فرموده است که شما برای فرار از جنگ، گرما و سرما را بهانه می کنید و می گویید: «بیوتنا عورهٌ»، ولی خدا می فرماید: «و ما هی بعوره»، یعنی این بهانه ای است برای این که از جنگ فرار کنید.) شما در هیچ تاریخ دیگری آن چه را که در جنگ ما تجربه شد و به چنین اوجی رسید، پیدا نخواهید کرد. به همین اعتبار است که به ما «خشونت طلب» می گفتند و هنوز هم می گویند.
هسته اصلی بحث این است که شهید آوینی از چه جنسی بود؛ فیلسوف؟ عالم؟ فعال سیاسی؟ هنرمند؟ یا روشنفکر؟! تعیین این مطلب مهم است، زیرا بسته به این که شخص مدنظر شما در کدام قلمرو یا حوزه قرار می گیرد، می توان نوع بندی های متعددی ارائه کرد. به طور مثال، عنوانی که برای این همایش انتخاب شده است، به این مطلب اشاره دارد که بعضی از متفکران بیانگر وضعیت های تثبیت شده و جا افتاده و برخی دیگر نیز در حال عرضه وضعیتی جدید یا کورسوهای یک موقعیت تاریخی نو هستند. شهید آوینی به اعتبار کارهایی که انجام داده، دو شأنیت یا شخصیت متفاوت دارد: یکی شخصیت هنری یا سینمایی اوست، که به ویژه به اعتبار روایت فتح (ماندگارترین اثر او که می توان از خلال آن به خوبی او را تعریف کرد) شکل گرفته است و دومی شخصیتی است که از مجموعه نوشته ها و مکتوبات وی پدید آمده. البته همان گونه که خود گفته است که «من دل آگاه هستم»، من نیز مکتوبات و نوشته های ایشان را در قالب «گزیده گویی» هایی می بینم که همگی «دل گفته» است و از خلال همین قضیه (بعد دوم شخصیت وی)، قصد دارم شأنیت تاریخی اجتماعی آوینی را مطرح کنم.
یکی از موضوعات مهم و قابل تأملی که پیرامون انقلاب اسلامی وجود دارد این است که انقلاب اسلامی، بنا به ماهیت ، ویژگی ها و خصوصیاتی که دارد، در هیچ عرصه ای جز یک عرصه که آن را استثناء می کنیم آدم های مناسب و به اصطلاح، مقتضی خود را ایجاد نکرده است. این مطلب از سویی به فضای تاریخی ظهور انقلاب اسلامی و ناسازگاری این انقلاب با جریان های مسلط آن روزگار و از سوی دیگر به ظهور و بروز بسیار غیر معمول و غیر عادی این انقلاب برمی گردد. انقلاب اسلامی، ذخیره ۱۴۰۰ ساله ای را که پنهان بوده، به یک باره ظاهر کرد که در نتیجه آن در هیچ زمینه ای آدم ها و نیروهای مناسب خود را به خوبی عرضه نکرده است.
شما به هر انقلابی که نگاه کنید، خواهید دید که در تاریخ خود (ظرف ۱۰۰ تا ۲۰۰ سال)، ذخیره ای خاص از انسان هایی به وجود آورده است که می توان گفت همه آن ها به نوعی به افق آن تحول اجتماعی و آن انقلاب، نزدیک بوده اند. این مسئله درباره انقلاب فرانسه و انقلاب های مارکسیستی به وضوح روشن است؛ ولی درباره انقلاب اسلامی (از هر جنبه ای که نگاه کنیم اعم از فکری، هنری و...) خلأ یا شکاف عظیمی دیده می شود. این شکاف، شکاف میان تغییرات و تحولات تاریخی منبعث از این انقلاب با مظاهر این انقلاب و افرادی است که معرف آن هستند. تنها کسی که افقی مناسب این انقلاب عرضه کرده است و در این که او شناساننده و معرف این انقلاب است هیچ ابهامی وجود ندارد، حضرت امام خمینی رضوان الله علیه است. فاصله ایشان با تمام افراد شاخص دیگری که در این انقلاب وجود دارند، به اندازه فاصله زمین تا آسمان است که این صرفا اظهارنظر شخصی من نیست. حضرت آقای خامنه ای نیز به تصریح، این مطلب را درباره امام گفته اند.
حضرت امام (ره) برای این انقلاب افق بلندی هستند که بین شخص ایشان و هر کس دیگری فاصله فراوانی وجود دارد و فکر نمی کنم در آینده نزدیک، کسی بتواند این شکاف و خلأ موجود را پر کند. این مشکل و این شکاف، در تمامی عرصه ها وجود دارد؛ یعنی انقلاب اسلامی در عرصه های گوناگون اعم از سینما، موسیقی، کتاب و غیره مابه ازاهای خاص خود را ایجاد نکرده است. ما بعضی از متفکرین مانند مرحوم شریعتی یا شهید مطهری را به عنوان معرف انقلاب اسلامی معرفی می کنیم، ولی همه می دانیم به رغم بزرگی ایشان، این افراد نمی توانند معرف انقلاب اسلامی باشند. کسانی که آن انقلاب را تجربه کرده و همچنان پیوندشان را از لحاظ سلوکی، با آن تحول، حفظ کرده اند، به هیچ وجه این احساس را ندارند که متفکران یاد شده یا افراد دیگر، معرف و بیانگر انقلاب اسلامی باشند. در حقیقت، عمق خواسته ها و آرمان هایی که در انقلاب اسلامی منعکس شد و دگرگونی های عظیمی که به تبع آن، در دنیا و داخل کشور به وجود آمد، چنان اثر عمیقی بر ما داشته که هیچ کدام حس نمی کنیم این انقلاب آن چه را که باید انجام می داده، در صحنه عرضه کرده است و هنوز نوعی تشنگی وجود دارد که کسی بیاید و آن چه را که باید، به ما عرضه کند.
یکی از آن موارد استثناء که اشاره کردیم، جنگ تحمیلی است. کسانی که جنگ را تجربه کردند، می دانند که جنگ ما رخداد عجیبی بود. در مورد جنگ تحمیلی ما، تمجیدها و تقدیس هایی وجود دارد که در تاریخ بشر (حتی صدر اسلام) پیدا نمی شود. (خداوند در قرآن درباره ی جنگ، خطاب به مجاهدین صدر اسلام فرموده است: «عسی أن تکرهوا شیئا و هو خیرٌ لکم و عسی أن تحبوا شیئا و هو شر لکم». یا در جایی دیگر فرموده است که شما برای فرار از جنگ، گرما و سرما را بهانه می کنید و می گویید: «بیوتنا عورهٌ»، ولی خدا می فرماید: «و ما هی بعوره»، یعنی این بهانه ای است برای این که از جنگ فرار کنید.) شما در هیچ تاریخ دیگری آن چه را که در جنگ ما تجربه شد و به چنین اوجی رسید، پیدا نخواهید کرد. به همین اعتبار است که به ما «خشونت طلب» می گفتند و هنوز هم می گویند.