11-12-2014، 19:59
سلاح ها و زرههای هخامنشیان شاهنشاهیهای عظیم هخامنشی و ساسانی که برای قرنها بر سرزمینهای پهناوری حکومت میکردند از سوی سلحشورانی شجاع محافظت میشدند. این سلحشوران با استفاده از استراتژیهای نظامی پیچیده و سلاحهای تهاجمی و تدافعی خوش ساخت از یکپارچگی ملی ایران دفاع میکردند. در ادامه به معرفی مختصر برخی از سلاحهای مهم در این دوران هخامنشیان میپردازیم:
ارتش هخامنشیان
ارتش هخامنشیان از سربازانی از نواحی مختلف ایران تشکیل شده بودند اما هسته اصلی ارتش سلحشوران ایرانی بودند. این سربازان از سرتاسر این امپراتوری پهناور میآمدند: از پارس، آسیای مرکزی تا دانوب. پس از پارسیان مادها بیشترین سرباز را در سپاه ایران داشتند و بسیاری از ژنرالهای ارتش مادی بودند. نوشتههای نویسندگان یونانی چون هرودوت، آریان و گزنفون اطلاعات مفیدی در رابطه با ارتش هخامنشیان در اختیار ما میگذارند، اما باید به خاطر داشت که نوشته یونانیها در مورد ایرانیان عمدتا مغرضانه است چرا که کشورشان در حال جنگ با هخامنشیان بود و آنها سعی کردند با اغراق در مورد تعداد سپاهیان هخامنشی پیروزیهای خودشان بر آنها را برجسته تر جلوه دهند.[۱] متاسفانه بیشتر تالیفات، تنها روایت یونانیان را در نظر گرفتهاند بنابراین اعدادی که در این گزارشها آمده اسست بسیار مورد مناقشه و صرفا حدس و گمان هستند. از طرفی ژوزف ویسهوفر نگاهی متعادل و منصفانه به نبردهای هخامنشیان ارایه میکند.[۲]
در طول نبرد فلاخن اندازان و کمانداران پیادهنظام در خط مقدم قرار میداشتند و سواره نظام سبک اسلحه و پیادهنظام سنگین اسلحه در دو طرف آنها قرار میگرفتند نا آنها را مورد حمایت خود قرار دهند. در آغاز نبرد فلاخن اندازها و کمانداران با پرتاب سنگ و کمان بر روی دشمن، خطوط آنها را دچار آشفتگی میکردند، سپس پیادهنظام سنگین اسلحه که به نیزه و شمشیر مجهز بودند با پشتیبانی واحدهای سواره نظام از جناحین به دشمن حمله میکردند. این تاکتیکها در برابر دشمنان آسیایی هخامنشیان به خوبی نتیجه میدادند اما در برابر آرایش جنگی به هم فشرده یونانیان و مقدونیها چندان موثر نبود. واحدهای سنگین اسلحه هوپلایتهای یونانی و فالانکس مقدونی با کمک نیزههای بلند آرایش به هم فشرده خود را حفظ میکردند و به این ترتیب از خود در برابر مهاجمان دفاع میکردند. یونانیها که بدنشان با زره محافظت میشد در برابر تیرها و پرتابهها آسیب چندانی نمیدیدند و میتوانستند در نبردهای نفر به نفر پیروز شوند.
سازمان اولیه پیادهنظام پارسی براساس سیستم اعشاری یا دهدهی بود. ارتش ایران از هنگهای هزار نفری تشکیل میشد. اصطلاح پارسی باستان این هنگها (هزارابام) بود. فرمانده هر هنگ را (هزار پاتیش) میگفتند. هر هنگ هزار نفری به ده (صاتابا) یا فوج صد نفری تقسیم میشد. فرمانده هر صاتابا یک (صاتاباتیس) بود که به نوبه خود هر صاتابا به ده (داتابا) مرکب از ده مرد تقسیم میشد. داتابام یا جوخه ده نفری کوچکترین واحد تاکتیکی پیادهنظام بود که به ستون یک به میدان نبرد فرستاده میشد. داتاپاتیس یا سرجوخه ده نفری، در جلوی ستون قرار میگرفت و یک اسپارا (سپر) حمل میکرد. در پشت او بقیه افراد جوخه به صورت یک ستون نه نفری میایستادند و هر مرد به کمان و شمشیر مسلح بود. معمولا داتاپاتیس یک زوبین سبک کوتاه شش پایی به دست میگرفت و فرماندهی و نیز حفاظت از بقیه جوخه را بر عهده داشت. با وجود این گاه تمام افراد داتابام مسلح به کمان بودند و اسپارا (سپر) مانند دیواری در جلوی ستون از آنها محافظت میکرد و امکان میداد که همه افراد داتابام با دست باز به تیراندازی یا شمشیرزنی بپردازند. سیستم اعشاری برای واحدهای بزرگتر از هنگهای هزار نفری نیز مورد استفاده قرار میگرفت. ارتشهای بزرگ از واحدهای مرکب از ده هزارابا یا ده هزار تن تشکیل میشدند. اصطلاح فارسی باستان این گروههای بزرگ از بین رفته ولی به یونانی به آنها (myriad) معادل (بیور) فارسی در شاهنامه میگفتند. مهمترین واحدهای ده هزار تنی، گروههای نخبهای بودند که گارد شاهنشاهی را برای محافظت از شخص شاه تشکیل میدادند. بهترین سربازان ارتش در این گارد که به (آمرتکا) (بیمرگ یا هنگ جاوید) معروف بود خدمت میکردند. از این رو به آنها هنگ جاوید میگفتند که به محض کشته شدن یا مرگ یکی از آنان، فرد دیگری جانشین او میشد. . به طور کلی خدمت در واحدهای سوارهنظام، پیادهنظام و ارابهرانی برای تمام مردان ایران، هم برای نجیبزادگان و همافراد عادی، اجباری بود. هر فرد مذکر بیست تا بیست و چهار ساله موظف بود دوره آموزش جنگی ببیند و در نبرد شرکت جوید. بسیاری نیز برای مدت زیادی که تا ۵۰ سالگی طول میکشید در ارتش میماندند
.
جنگ افزار های هخامنشیان
به نوشته ذکا آکیناکه یک شمشیر کوتاه به طول ۴۰ تا ۵۰ سانتیمتر بود و یکی از سلاحهای عمده هخامنشیان به شمار میآمد. پورداووداظهار میکند کلمه ایرانی باستان برای آکیناکه مشخص نیست. پورداوود از هرودوت که لشکرکشی خشایارشا به یونان در ۴۸۰ ق. م. را گزارش میکند نقل میکند خشایارشا بر روی پلی در هلسینتوس (داردانل)، برگهایی در دریا ریخت، براتی را در جام زرین خود ریخت و خورشید را ستایش نمود و یک آکیناکه به عنوان هدیه به خدا در آب انداخت. قبضه این شمشیر تماما از چوب و تیغه آن از آهن (استخراج شده از مصر) بود و میتوان آن را در موزه آشمولیان آکسفورد یافت.
آکیناکه مادی و پارسی: بر اساس سنگ نگاریهای پارسه (تخت جمشید/پرسپولیس) بین دو گونه این سلاح تمایز قایل است: الف) آکیناکه مادی ب) آکیناکه پارسی. آکیناکههای مادی از طریق ریسمانی که از “شکل گوش” غلاف شمشیر عبور میکرد در سمت راست بدن به کمربند آویخته میشد. هنگامی که حامل آکیناکه بر اسب سوار میشد با به صورت پیادهنظام راهپیمایی میکرد، کمربندی از انتهای غلاف آن را از آویخته شدن و تلو تلو خوردن باز میداشت. تصویر سنگی از تالار سه دروازه پارسه را نشان میدهد که بر روی آن نقش نگهبانی با آکیناکه مادی به چشم میخورد.
برخلاف آکیناکههای مادی، آکیناکههای پارسی زیر کمربند و جلوی شکم جای میگیرد. دسته I-شکل بسیار متفاوت از آکیناکههای مادی بود. بخش پایین “شکل گوش” شمشیر و تمام سر غلاف به صورت سه نیمدایره ساخته میساختند تا شمشیر به آسانی از کمر نیافتند. آکیناکه پارسی ته-غلاف برجسته ندارد بلکه غلافآن مثل تیغ در انتها تیز میشود.
آکیناکههای هم از طلای ناب و با تزئینات زیبا وجود داشت. به نقل از گزنفون گزارش میکند، هدیه سلطنتی ایران یک آکیناکه طلایی، یک اسب نسایی با افسار طلایی و دیگر ادوات جنگی بود. یک آکیناکه طلایی مجلل[ از دوران هخامنشیان در موزه ملی ایران در تهران نگهداری میشود. هوت مینویسد این آکیناکه طلایی در همدان (هگمتانه) پیدا شد و قدمت آن به ۵۰۰ ق. م. باز میگردد. این قطعه مشابه آکیناکهای است که در موزه هنر متروپولیتن در نیویورک وجود دارد.بر حجاری پلههای شمالیهای تالار بارعام آپاداتا اسلحه دار داریوش شاه به چشم میخورد که آکیناکههای سلطنتی را را حمل میکنند. بر سنگ برجستههای آپادانا نمایندگیهای ملتهای مختلف نیز دیده میشوند که یک پارسی در پیشاپیش آنها حرکت میکند و یک آکیناکه پارسی یا مادی همراه دارد.
نیزه دار و نیزهها: واحدهای نیزه داران از مهمترین واحدهای ارتش هخامنشیان بودند و بالاترین درجه در ارتش نیز بر عهده یک نیزه دار بود. بنا به گفته پورداوود و تایید معطوفی، نیزه در وندیداد، فرگرد ۱۷، بند ۴۳ با عنوان آرشتایاشا (ارشتی) آمده است. پورداوود با اشاره به سنگ نگاری نقش رستم، شرح میدهد که نیزه دار داریوش شاه گئوبروه (آرشتی بارا /spear bearer) خوانده میشد. سرنیزههای دوران هخامنشی از لحاظ شکل متنوعند. ذکا بر مبنای سنگ نگارههای هخامنشی دو نوع کلی سرنیزه را تشخیص میدهد الف) سرنیزههای پهن و مشابه برگ درخت ب) سر نیزههای باریک و بلند به شکل برگ درخت بید.[۱۸] به نظر ذکا نیزههای هخامنشی از لحاظ درازا بر دو نوعند الف) نیزههای بلند که در کنار سپر از سوی واحدهای سواره نظام و پیادهنظام استفاده میشد ب) نیزههای کوتاه (زوبین).
به گزارش هرودوت محور نیزه ایرانیان شش تا هفت پا (حدودا دو متر) بودند و از چوب درخت زغال اخته ساخته میشدند. ذکا میافزاید نیزهها به یک سیب کوچک ختم میشدند، برای همین به این نیزه دارها “سیب بَر” میگفتند. سکوندا توضیح میدهد که سیب بَرها بخشی از ده هزار نفر سرباز نجیب زاده گارد جاویدان بودند. هزار نفر از سربازان گارد جاویدان، حامل نیزههایی با ته نیزههای طلایی بودند و از ارابه شاهنشاه محافظت میکردند و در زبان پارسی باستان ارستیبارا خوانده میشدند. هزار سرباز دیگر نیز نیزهای با ته نیزههای نقرهای حمل میکردند.[ یک نیزه نیز با ته نیزه مفرغی در دِو هویوک شمال سوریه کشف شده است.
ودر: گرز یا تبرزین- پورداوود مینویسد گرز یکی از قدیمی ترین سلاح هاست که فرشتگان و ایزدان اوستا آن را به کار میبرند.او در ادامه یادآوری میکند سلاح مورد علاقه بسیاری از پهلوانان استورهای ایرانی مانند سام، گرشاسب و رستم گرز است و آنها در به کار بردن آن مهارت داشتند. اوستا از انواع مختلفی از گرزها نام میبرد. یکی از آنها ودر خوانده میشود و در یسنا ۳۲، بند ۱۰ در اَهونَوَدگاه گاتا (فصلهای ۲۸-۳۴) و در هوم یشت، یسنا ۹ (بندهای ۳۰-۳۲) از آن یاد شده است. پورداوود مینویسد اوستاشناسان در مورد این عبارت توافق ندارند، برخی عقیده دارند ودر یک نوع گرز است و برخی دیگر بر این باورند که ودر یک نوع تبرزین است.[ خود پورداوود بر این عقیده است که ودر احتمالا نوعی گرز است. چرا که مطابق متون وداها به زبان سانسکریت سلاح ایزد هندی ایندرا گرزی است موسوم به ودهر و از آنجا زبانهای هندی و ایرانی ریشه مشترکی دارند، ودر باید به گرز اشاره داشته باشد.
وستا از دو نوع گرز دیگر هم یاد کرده است: یکی ورزا که برای درهم شکستن استفاده میشود (اورمزد یشت، بند ۷۲؛ خورشید یشت، بند ۵؛ مهر یشت بند ۹۶؛ فروردین یشت، بند ۷۲ را ببینید) و دیگری گّدها، برای پرتاب کردن. گرزهای گاوسر در دوران هخامنشیان کاربرد داشتند ضمن اینکه در حماسههای ایرانی هم اغلب از آن یاد شده است. هارپر (۱۹۸۵:۲۴۷) به عنوان نمونه فریدون را ذکر میکند که چگونه او گرز گاوسری طراحی کرد و از آن در نبرد با ضحاک دیو سیرت بهره برد. رستم، گیو، اسفندیار و گرشاسب هم از این نوع گرز استفاده میکردند. در دوران ساسانیان، بهرام پنجم گرز گاو سرش را به کار برد تا تاج پادشاهیش را از میان دو شیر در دام بگیرد. این سلاح در دوران بعد به صورت اسلحهای نمادین و با اعتبار شاهان ایران درآمد.
ذکا بر پایه گزارشهای گزنفون و استرابون تاکید میکند نقش برجستههای پارسه سربازان هخامنشی را تبرزین به دست نشان میدهد.[ اما هرودوت گزارش کرد تنها سکاها تبرزین به کار میبردند. سر تبرزینی که در نقش برجستهها به چشم میخورد به شکل سر یک پرنده، احتمالا اردک، است که تیغه تبرزین از منقار آن بیرون میآید. سمت دیگر سر تبرزین به یک شکل نیم دایره با دو میخ در انتهای آن ختم میشود که احتمالا برای شکستن زره کارایی داشت. انتهای دسته چوبی آن به شکل V کنده شده است تا سرباز تبرزین را راحت تر به دست بگیرد.
کمانها: به عنوان نماد پادشاهی و قدرت کمانها نقش مهمی در ارتش هخامنشیان ایفا میکردند.[ کمان و تبرزینهای آن در یک کماندان (گوریتویی) حمل میشدند. ایرانیان از گروههای مختلف مثل مادها و پارسها در لباسهای ایرانی محلی خود یا جامههای سوارکاری کماندان حاوی تیر و کمان را با خود حمل میکردند. پادشاهان هخامنشی از کمان برای نشان دادن تواناییهای رزمی و شجاعت خود در حین نبرد و نماد جایگاه خوداستفاده می کرئند. داریوش در بند ۹ فرمان خود میگوید “ورزیده هستم، چه با هر دو دست چه با هر دو پا، هنگام سواری خوب سواری هستم. هنگام کشیدن کمان، چه پیاده چه سواره، خوب کمان کشی هستم. هنگام نیزه زنی، چه پیاده و چه سواره، خوب نیزه زنی هستم. ”
ارابههای جنگی: کوروش افزون بر پیادهنظام از واحدهای تاکتیکی نوع دیگری نیز استفاده میکرد. نخست او متکی به سوارهنظامی بود که به صورت هنگهای مادی، یعنی چابکسواران بسیار ماهر که در خاور نزدیک بینظیر بودند، سازمان یافته بودند. اما با گذشت زمان سپاه نخبهای از رزمجویان سوار از میان نجیبزادگان ایرانی تشکیل داد. همچنین از تکیهگاه اصلی ارتش قدیمی آشور یعنی از واحد ارابهرانان استفاده کرد ولی چنان اصلاحاتی در آن انجام داد که آنها میتوانستند مهیبترین حمله را مستقیما به صفوف دشمن وارد آورند. گزنفون میگوید: او ارابههای جنگی ساخته بود که چرخهای نیرومندی داشتند و به آسانی شکسته نمیشدند. این ارابهها محورهای بلندی داشتند و میتوانستند در هر جاده با هر پهنایی حرکت کنند بدون آنکه واژگون شوند. اتاقک مخصوص ارابهران از الوارهای نیرومند به شکل برجک هرمی ساخته شده بود و بلندی آن به اندازهای بود که ارابهران میتوانست به آسانی اسبها را هدایت کند. به علاوه به جز چشمها سراسر بدن هر راننده زرهپوش بود. افزون بر این در دو طرف محور چرخها داس یا تیغههای فولادی و تیز نصب شده بود چنان که در قلب صفوف دشمن آنها را به این سو و آن سو پرتاب میکرد

ارتش هخامنشیان
ارتش هخامنشیان از سربازانی از نواحی مختلف ایران تشکیل شده بودند اما هسته اصلی ارتش سلحشوران ایرانی بودند. این سربازان از سرتاسر این امپراتوری پهناور میآمدند: از پارس، آسیای مرکزی تا دانوب. پس از پارسیان مادها بیشترین سرباز را در سپاه ایران داشتند و بسیاری از ژنرالهای ارتش مادی بودند. نوشتههای نویسندگان یونانی چون هرودوت، آریان و گزنفون اطلاعات مفیدی در رابطه با ارتش هخامنشیان در اختیار ما میگذارند، اما باید به خاطر داشت که نوشته یونانیها در مورد ایرانیان عمدتا مغرضانه است چرا که کشورشان در حال جنگ با هخامنشیان بود و آنها سعی کردند با اغراق در مورد تعداد سپاهیان هخامنشی پیروزیهای خودشان بر آنها را برجسته تر جلوه دهند.[۱] متاسفانه بیشتر تالیفات، تنها روایت یونانیان را در نظر گرفتهاند بنابراین اعدادی که در این گزارشها آمده اسست بسیار مورد مناقشه و صرفا حدس و گمان هستند. از طرفی ژوزف ویسهوفر نگاهی متعادل و منصفانه به نبردهای هخامنشیان ارایه میکند.[۲]
در طول نبرد فلاخن اندازان و کمانداران پیادهنظام در خط مقدم قرار میداشتند و سواره نظام سبک اسلحه و پیادهنظام سنگین اسلحه در دو طرف آنها قرار میگرفتند نا آنها را مورد حمایت خود قرار دهند. در آغاز نبرد فلاخن اندازها و کمانداران با پرتاب سنگ و کمان بر روی دشمن، خطوط آنها را دچار آشفتگی میکردند، سپس پیادهنظام سنگین اسلحه که به نیزه و شمشیر مجهز بودند با پشتیبانی واحدهای سواره نظام از جناحین به دشمن حمله میکردند. این تاکتیکها در برابر دشمنان آسیایی هخامنشیان به خوبی نتیجه میدادند اما در برابر آرایش جنگی به هم فشرده یونانیان و مقدونیها چندان موثر نبود. واحدهای سنگین اسلحه هوپلایتهای یونانی و فالانکس مقدونی با کمک نیزههای بلند آرایش به هم فشرده خود را حفظ میکردند و به این ترتیب از خود در برابر مهاجمان دفاع میکردند. یونانیها که بدنشان با زره محافظت میشد در برابر تیرها و پرتابهها آسیب چندانی نمیدیدند و میتوانستند در نبردهای نفر به نفر پیروز شوند.
سازمان اولیه پیادهنظام پارسی براساس سیستم اعشاری یا دهدهی بود. ارتش ایران از هنگهای هزار نفری تشکیل میشد. اصطلاح پارسی باستان این هنگها (هزارابام) بود. فرمانده هر هنگ را (هزار پاتیش) میگفتند. هر هنگ هزار نفری به ده (صاتابا) یا فوج صد نفری تقسیم میشد. فرمانده هر صاتابا یک (صاتاباتیس) بود که به نوبه خود هر صاتابا به ده (داتابا) مرکب از ده مرد تقسیم میشد. داتابام یا جوخه ده نفری کوچکترین واحد تاکتیکی پیادهنظام بود که به ستون یک به میدان نبرد فرستاده میشد. داتاپاتیس یا سرجوخه ده نفری، در جلوی ستون قرار میگرفت و یک اسپارا (سپر) حمل میکرد. در پشت او بقیه افراد جوخه به صورت یک ستون نه نفری میایستادند و هر مرد به کمان و شمشیر مسلح بود. معمولا داتاپاتیس یک زوبین سبک کوتاه شش پایی به دست میگرفت و فرماندهی و نیز حفاظت از بقیه جوخه را بر عهده داشت. با وجود این گاه تمام افراد داتابام مسلح به کمان بودند و اسپارا (سپر) مانند دیواری در جلوی ستون از آنها محافظت میکرد و امکان میداد که همه افراد داتابام با دست باز به تیراندازی یا شمشیرزنی بپردازند. سیستم اعشاری برای واحدهای بزرگتر از هنگهای هزار نفری نیز مورد استفاده قرار میگرفت. ارتشهای بزرگ از واحدهای مرکب از ده هزارابا یا ده هزار تن تشکیل میشدند. اصطلاح فارسی باستان این گروههای بزرگ از بین رفته ولی به یونانی به آنها (myriad) معادل (بیور) فارسی در شاهنامه میگفتند. مهمترین واحدهای ده هزار تنی، گروههای نخبهای بودند که گارد شاهنشاهی را برای محافظت از شخص شاه تشکیل میدادند. بهترین سربازان ارتش در این گارد که به (آمرتکا) (بیمرگ یا هنگ جاوید) معروف بود خدمت میکردند. از این رو به آنها هنگ جاوید میگفتند که به محض کشته شدن یا مرگ یکی از آنان، فرد دیگری جانشین او میشد. . به طور کلی خدمت در واحدهای سوارهنظام، پیادهنظام و ارابهرانی برای تمام مردان ایران، هم برای نجیبزادگان و همافراد عادی، اجباری بود. هر فرد مذکر بیست تا بیست و چهار ساله موظف بود دوره آموزش جنگی ببیند و در نبرد شرکت جوید. بسیاری نیز برای مدت زیادی که تا ۵۰ سالگی طول میکشید در ارتش میماندند
.
جنگ افزار های هخامنشیان
به نوشته ذکا آکیناکه یک شمشیر کوتاه به طول ۴۰ تا ۵۰ سانتیمتر بود و یکی از سلاحهای عمده هخامنشیان به شمار میآمد. پورداووداظهار میکند کلمه ایرانی باستان برای آکیناکه مشخص نیست. پورداوود از هرودوت که لشکرکشی خشایارشا به یونان در ۴۸۰ ق. م. را گزارش میکند نقل میکند خشایارشا بر روی پلی در هلسینتوس (داردانل)، برگهایی در دریا ریخت، براتی را در جام زرین خود ریخت و خورشید را ستایش نمود و یک آکیناکه به عنوان هدیه به خدا در آب انداخت. قبضه این شمشیر تماما از چوب و تیغه آن از آهن (استخراج شده از مصر) بود و میتوان آن را در موزه آشمولیان آکسفورد یافت.
آکیناکه مادی و پارسی: بر اساس سنگ نگاریهای پارسه (تخت جمشید/پرسپولیس) بین دو گونه این سلاح تمایز قایل است: الف) آکیناکه مادی ب) آکیناکه پارسی. آکیناکههای مادی از طریق ریسمانی که از “شکل گوش” غلاف شمشیر عبور میکرد در سمت راست بدن به کمربند آویخته میشد. هنگامی که حامل آکیناکه بر اسب سوار میشد با به صورت پیادهنظام راهپیمایی میکرد، کمربندی از انتهای غلاف آن را از آویخته شدن و تلو تلو خوردن باز میداشت. تصویر سنگی از تالار سه دروازه پارسه را نشان میدهد که بر روی آن نقش نگهبانی با آکیناکه مادی به چشم میخورد.
برخلاف آکیناکههای مادی، آکیناکههای پارسی زیر کمربند و جلوی شکم جای میگیرد. دسته I-شکل بسیار متفاوت از آکیناکههای مادی بود. بخش پایین “شکل گوش” شمشیر و تمام سر غلاف به صورت سه نیمدایره ساخته میساختند تا شمشیر به آسانی از کمر نیافتند. آکیناکه پارسی ته-غلاف برجسته ندارد بلکه غلافآن مثل تیغ در انتها تیز میشود.
آکیناکههای هم از طلای ناب و با تزئینات زیبا وجود داشت. به نقل از گزنفون گزارش میکند، هدیه سلطنتی ایران یک آکیناکه طلایی، یک اسب نسایی با افسار طلایی و دیگر ادوات جنگی بود. یک آکیناکه طلایی مجلل[ از دوران هخامنشیان در موزه ملی ایران در تهران نگهداری میشود. هوت مینویسد این آکیناکه طلایی در همدان (هگمتانه) پیدا شد و قدمت آن به ۵۰۰ ق. م. باز میگردد. این قطعه مشابه آکیناکهای است که در موزه هنر متروپولیتن در نیویورک وجود دارد.بر حجاری پلههای شمالیهای تالار بارعام آپاداتا اسلحه دار داریوش شاه به چشم میخورد که آکیناکههای سلطنتی را را حمل میکنند. بر سنگ برجستههای آپادانا نمایندگیهای ملتهای مختلف نیز دیده میشوند که یک پارسی در پیشاپیش آنها حرکت میکند و یک آکیناکه پارسی یا مادی همراه دارد.
نیزه دار و نیزهها: واحدهای نیزه داران از مهمترین واحدهای ارتش هخامنشیان بودند و بالاترین درجه در ارتش نیز بر عهده یک نیزه دار بود. بنا به گفته پورداوود و تایید معطوفی، نیزه در وندیداد، فرگرد ۱۷، بند ۴۳ با عنوان آرشتایاشا (ارشتی) آمده است. پورداوود با اشاره به سنگ نگاری نقش رستم، شرح میدهد که نیزه دار داریوش شاه گئوبروه (آرشتی بارا /spear bearer) خوانده میشد. سرنیزههای دوران هخامنشی از لحاظ شکل متنوعند. ذکا بر مبنای سنگ نگارههای هخامنشی دو نوع کلی سرنیزه را تشخیص میدهد الف) سرنیزههای پهن و مشابه برگ درخت ب) سر نیزههای باریک و بلند به شکل برگ درخت بید.[۱۸] به نظر ذکا نیزههای هخامنشی از لحاظ درازا بر دو نوعند الف) نیزههای بلند که در کنار سپر از سوی واحدهای سواره نظام و پیادهنظام استفاده میشد ب) نیزههای کوتاه (زوبین).
به گزارش هرودوت محور نیزه ایرانیان شش تا هفت پا (حدودا دو متر) بودند و از چوب درخت زغال اخته ساخته میشدند. ذکا میافزاید نیزهها به یک سیب کوچک ختم میشدند، برای همین به این نیزه دارها “سیب بَر” میگفتند. سکوندا توضیح میدهد که سیب بَرها بخشی از ده هزار نفر سرباز نجیب زاده گارد جاویدان بودند. هزار نفر از سربازان گارد جاویدان، حامل نیزههایی با ته نیزههای طلایی بودند و از ارابه شاهنشاه محافظت میکردند و در زبان پارسی باستان ارستیبارا خوانده میشدند. هزار سرباز دیگر نیز نیزهای با ته نیزههای نقرهای حمل میکردند.[ یک نیزه نیز با ته نیزه مفرغی در دِو هویوک شمال سوریه کشف شده است.
ودر: گرز یا تبرزین- پورداوود مینویسد گرز یکی از قدیمی ترین سلاح هاست که فرشتگان و ایزدان اوستا آن را به کار میبرند.او در ادامه یادآوری میکند سلاح مورد علاقه بسیاری از پهلوانان استورهای ایرانی مانند سام، گرشاسب و رستم گرز است و آنها در به کار بردن آن مهارت داشتند. اوستا از انواع مختلفی از گرزها نام میبرد. یکی از آنها ودر خوانده میشود و در یسنا ۳۲، بند ۱۰ در اَهونَوَدگاه گاتا (فصلهای ۲۸-۳۴) و در هوم یشت، یسنا ۹ (بندهای ۳۰-۳۲) از آن یاد شده است. پورداوود مینویسد اوستاشناسان در مورد این عبارت توافق ندارند، برخی عقیده دارند ودر یک نوع گرز است و برخی دیگر بر این باورند که ودر یک نوع تبرزین است.[ خود پورداوود بر این عقیده است که ودر احتمالا نوعی گرز است. چرا که مطابق متون وداها به زبان سانسکریت سلاح ایزد هندی ایندرا گرزی است موسوم به ودهر و از آنجا زبانهای هندی و ایرانی ریشه مشترکی دارند، ودر باید به گرز اشاره داشته باشد.
وستا از دو نوع گرز دیگر هم یاد کرده است: یکی ورزا که برای درهم شکستن استفاده میشود (اورمزد یشت، بند ۷۲؛ خورشید یشت، بند ۵؛ مهر یشت بند ۹۶؛ فروردین یشت، بند ۷۲ را ببینید) و دیگری گّدها، برای پرتاب کردن. گرزهای گاوسر در دوران هخامنشیان کاربرد داشتند ضمن اینکه در حماسههای ایرانی هم اغلب از آن یاد شده است. هارپر (۱۹۸۵:۲۴۷) به عنوان نمونه فریدون را ذکر میکند که چگونه او گرز گاوسری طراحی کرد و از آن در نبرد با ضحاک دیو سیرت بهره برد. رستم، گیو، اسفندیار و گرشاسب هم از این نوع گرز استفاده میکردند. در دوران ساسانیان، بهرام پنجم گرز گاو سرش را به کار برد تا تاج پادشاهیش را از میان دو شیر در دام بگیرد. این سلاح در دوران بعد به صورت اسلحهای نمادین و با اعتبار شاهان ایران درآمد.
ذکا بر پایه گزارشهای گزنفون و استرابون تاکید میکند نقش برجستههای پارسه سربازان هخامنشی را تبرزین به دست نشان میدهد.[ اما هرودوت گزارش کرد تنها سکاها تبرزین به کار میبردند. سر تبرزینی که در نقش برجستهها به چشم میخورد به شکل سر یک پرنده، احتمالا اردک، است که تیغه تبرزین از منقار آن بیرون میآید. سمت دیگر سر تبرزین به یک شکل نیم دایره با دو میخ در انتهای آن ختم میشود که احتمالا برای شکستن زره کارایی داشت. انتهای دسته چوبی آن به شکل V کنده شده است تا سرباز تبرزین را راحت تر به دست بگیرد.
کمانها: به عنوان نماد پادشاهی و قدرت کمانها نقش مهمی در ارتش هخامنشیان ایفا میکردند.[ کمان و تبرزینهای آن در یک کماندان (گوریتویی) حمل میشدند. ایرانیان از گروههای مختلف مثل مادها و پارسها در لباسهای ایرانی محلی خود یا جامههای سوارکاری کماندان حاوی تیر و کمان را با خود حمل میکردند. پادشاهان هخامنشی از کمان برای نشان دادن تواناییهای رزمی و شجاعت خود در حین نبرد و نماد جایگاه خوداستفاده می کرئند. داریوش در بند ۹ فرمان خود میگوید “ورزیده هستم، چه با هر دو دست چه با هر دو پا، هنگام سواری خوب سواری هستم. هنگام کشیدن کمان، چه پیاده چه سواره، خوب کمان کشی هستم. هنگام نیزه زنی، چه پیاده و چه سواره، خوب نیزه زنی هستم. ”
ارابههای جنگی: کوروش افزون بر پیادهنظام از واحدهای تاکتیکی نوع دیگری نیز استفاده میکرد. نخست او متکی به سوارهنظامی بود که به صورت هنگهای مادی، یعنی چابکسواران بسیار ماهر که در خاور نزدیک بینظیر بودند، سازمان یافته بودند. اما با گذشت زمان سپاه نخبهای از رزمجویان سوار از میان نجیبزادگان ایرانی تشکیل داد. همچنین از تکیهگاه اصلی ارتش قدیمی آشور یعنی از واحد ارابهرانان استفاده کرد ولی چنان اصلاحاتی در آن انجام داد که آنها میتوانستند مهیبترین حمله را مستقیما به صفوف دشمن وارد آورند. گزنفون میگوید: او ارابههای جنگی ساخته بود که چرخهای نیرومندی داشتند و به آسانی شکسته نمیشدند. این ارابهها محورهای بلندی داشتند و میتوانستند در هر جاده با هر پهنایی حرکت کنند بدون آنکه واژگون شوند. اتاقک مخصوص ارابهران از الوارهای نیرومند به شکل برجک هرمی ساخته شده بود و بلندی آن به اندازهای بود که ارابهران میتوانست به آسانی اسبها را هدایت کند. به علاوه به جز چشمها سراسر بدن هر راننده زرهپوش بود. افزون بر این در دو طرف محور چرخها داس یا تیغههای فولادی و تیز نصب شده بود چنان که در قلب صفوف دشمن آنها را به این سو و آن سو پرتاب میکرد

