15-07-2012، 16:00
در طي دو قرن گذشته تفکر علم اقتصاد همواره تحت سيطره مفهوم انسان اقتصادي (Homo economicus ) بوده است. انسان اقتصادي فرضي، مي داند که چه مي خواهد و ترجيحات او مي تواند در قالب تابع مطلوبيت و به شکل رياضي بيان مي شود و انتخابهاي او در نتيجه محاسبات عقلايي ناشي از حداکثر ساختن تابع مطلوبيت بدست مي آيد. مصرف کننده تصميم مي گيرد که کدام کالا را مصرف نمايد، سرمايه گذاران تصميم مي گيرند که پول خود را در کجا سرمايه گذاري نمايند: به بازار سهام بروند يا اوراق قرضه دولتي بخرند. بنابراين تصميمات همه آنها بر پايه اين فرض اتخاذ مي شود که آنها به مقايسه مطلوبيت نهايي گزينه هاي مختلف در دسترس خود مي پردازند.
اما گویی اقتصاددانان نه تنها می خواهند این فرضیه همچنان محور تحلیل های اقتصادی باشد بلکه می خواهند با این رویکرد اقتصادی به تحلیل مائل سایر علوم اجتماعی نیز بپردازند. فردگرایی ایدئولوژیک بر مبنای اصل عقلانیت اقتصادی می کوشد تا در همه زمینه های مختلف علوم اجتماعی نقش محوری را ایفا نماید.
امپریالیسم اقتصادی به دنبال ایجاد یک امپراطوری برای علم اقتصاد است. چنانکه در بالا اشاره شد پیشترها اقتصادی دانان فرضیه انسان اقتصادی را تنها برای تحلیل رفتار اقتصادی مصرف کننده و سرمایه گذار مورد استفاده قرار می دادند اما امپریالیسم اقتصادی معتقد است این رویکرد تحلیلی می تواند بر الگوهای رفتاری و نهادهایی که قبلا تحت سیطره سیاست، جامعه شناسی، حقوق، تاریخ و نظایر آن بوده است روشنایی بیفکند. البته چنانکه دکتر تمدن نیز به این موضوع اشاره می کند عاملی که این قدرت امپریالیستی را به علم اقتصاد می دهداین است که مفاهیم آن از لحاظ قابلیت کاربرد، جهانشمول و فراگیرند. مفاهیمی از قبیل کمیابی، رقابت، هزینه، ترجیح، انتخاب و نظایر آن در کلیه پدیده های انسانی کاربرد دارند.
نفع شخصی همواره در تصمیم گیری های افراد با آنها همراه است و تحلیل هزینه- فایده به عنوان یک جزء اساسی دیدگاه اقتصادی مطرح می شود. پروفسور رادنیتسکی در مقدمه خود بر کتاب "اقتصاد فراگیر" جمله ای از جورج استیگلر اشاره می کند که "انسان به نحو جاودانی یک موجود حداکثرکننده مطلوبیت است چه در خانه، چه در اداره- اعم از اینکه اداره دولتی باشد یا خصوصی- چه در کار علمی، خلاصه در همه جا. خلاصه آنکه به نظر می رسد علم اقتصاد می کوشد تا با مفاهیم جهانشمول خود امپراطوری خود را دایر کند.
رویکرد و دیدگاه اقتصادی حوزه های مختلف علوم اجتماعی را تحت سیطره خود در آورده که در این میان می توان به حوزه انتخاب عمومی و افرادی نظیر جیمز بوکانان اشاره کرد. اما باید بزرگترین امپریالیست اقتصادی را گری بکر دانست.
اما گویی اقتصاددانان نه تنها می خواهند این فرضیه همچنان محور تحلیل های اقتصادی باشد بلکه می خواهند با این رویکرد اقتصادی به تحلیل مائل سایر علوم اجتماعی نیز بپردازند. فردگرایی ایدئولوژیک بر مبنای اصل عقلانیت اقتصادی می کوشد تا در همه زمینه های مختلف علوم اجتماعی نقش محوری را ایفا نماید.
امپریالیسم اقتصادی به دنبال ایجاد یک امپراطوری برای علم اقتصاد است. چنانکه در بالا اشاره شد پیشترها اقتصادی دانان فرضیه انسان اقتصادی را تنها برای تحلیل رفتار اقتصادی مصرف کننده و سرمایه گذار مورد استفاده قرار می دادند اما امپریالیسم اقتصادی معتقد است این رویکرد تحلیلی می تواند بر الگوهای رفتاری و نهادهایی که قبلا تحت سیطره سیاست، جامعه شناسی، حقوق، تاریخ و نظایر آن بوده است روشنایی بیفکند. البته چنانکه دکتر تمدن نیز به این موضوع اشاره می کند عاملی که این قدرت امپریالیستی را به علم اقتصاد می دهداین است که مفاهیم آن از لحاظ قابلیت کاربرد، جهانشمول و فراگیرند. مفاهیمی از قبیل کمیابی، رقابت، هزینه، ترجیح، انتخاب و نظایر آن در کلیه پدیده های انسانی کاربرد دارند.
نفع شخصی همواره در تصمیم گیری های افراد با آنها همراه است و تحلیل هزینه- فایده به عنوان یک جزء اساسی دیدگاه اقتصادی مطرح می شود. پروفسور رادنیتسکی در مقدمه خود بر کتاب "اقتصاد فراگیر" جمله ای از جورج استیگلر اشاره می کند که "انسان به نحو جاودانی یک موجود حداکثرکننده مطلوبیت است چه در خانه، چه در اداره- اعم از اینکه اداره دولتی باشد یا خصوصی- چه در کار علمی، خلاصه در همه جا. خلاصه آنکه به نظر می رسد علم اقتصاد می کوشد تا با مفاهیم جهانشمول خود امپراطوری خود را دایر کند.
رویکرد و دیدگاه اقتصادی حوزه های مختلف علوم اجتماعی را تحت سیطره خود در آورده که در این میان می توان به حوزه انتخاب عمومی و افرادی نظیر جیمز بوکانان اشاره کرد. اما باید بزرگترین امپریالیست اقتصادی را گری بکر دانست.