16-03-2014، 8:56
(آخرین ویرایش در این ارسال: 16-03-2014، 8:56، توسط *onlygirl*.)
كشاورزی الاغ پیری داشت. یك روز به طور اتفاقی الاغ درون چاهی بدون آب افتاد. كشاورز هر چه تلاش كرد الاغ را از درون چاه بیرون بیاورد نتوانست. پس برای اینكه حیوان بیچاره زیاد زجر نكشد، كشاورز و مردم روستا تصمیم گرفتند چاه را با خاك پر كنند تا الاغ زودتر بمیرد و مرگ تدریجی او باعث عذابش نشود.
مردم با سطل روی سر الاغ خاك می ریختند اما الاغ هر بار خاك های روی بدنش را می تكاند و زیر پایش می ریخت و وقتی خاك زیر پایش بالا می آمد، سعی می كرد روی خاك ها بایستد.مردم روستا همچنان به زنده به گور كردن الاغ بیچاره ادامه دادند و الاغ هم همینطور به بالا آمدن ادامه داد تا اینكه به لبه چاه رسید و در حیرت كشاورز و روستائیان از چاه بیرون آمد …
نتیجه اخلاقی از این داستان :
مشكلات همانند تلی از خاك بر سر ما می ریزند و ما در چنین شرایطی دو انتخاب داریم:
1. اجازه بدهیم مشكلات ما را زنده به گور كنند.
2. از مشكلات سكویی بسازیم برای صعود و ثابت كنیم كه از یك الاغ كمتر نیستیم !
مردم با سطل روی سر الاغ خاك می ریختند اما الاغ هر بار خاك های روی بدنش را می تكاند و زیر پایش می ریخت و وقتی خاك زیر پایش بالا می آمد، سعی می كرد روی خاك ها بایستد.مردم روستا همچنان به زنده به گور كردن الاغ بیچاره ادامه دادند و الاغ هم همینطور به بالا آمدن ادامه داد تا اینكه به لبه چاه رسید و در حیرت كشاورز و روستائیان از چاه بیرون آمد …
نتیجه اخلاقی از این داستان :
مشكلات همانند تلی از خاك بر سر ما می ریزند و ما در چنین شرایطی دو انتخاب داریم:
1. اجازه بدهیم مشكلات ما را زنده به گور كنند.
2. از مشكلات سكویی بسازیم برای صعود و ثابت كنیم كه از یك الاغ كمتر نیستیم !