18-04-2013، 16:30
آناهیتا الهه آب،همواره در تاریخ ایران باستان،از تقدس و احترامی خاص برخوردار بوده است.و از آنجا كه آب را مظهر پاكی و حیات خود میدانستند برای پاسداری آن، فرشته نگهبانی بنام آناهیتا قرار دادند كه این فرشته مورد احترام و تقدس آحاد مردم بوده و برای او معابد و تندیس های بسیاری ساخته اند. از جمله این معابد، معبد ناهید در همدان بوده است كه اشیاء قیمتی این معبد در حمله اسكندر تاراج شد و باقیمانده آن نیز توسط (( آنیتوخس )) كه از سلاطین مقتدر (( سلوكیه )) بود، در عهد اردوان اول، غارت شد.برخی از دانشمندان را عقیده بر آن است كه قدمت این معبد به عهد هوخشتر یا جانشین او استیاج می رسد.معبد معروف دیگری در كنگاور است كه از شهرت بیشتری نسبت به معابد دیگر برخوردار است.خاور شناسان درباره آناهیتا نوشته اند: كه ممكن است ناهید ایرانیان از اثر نفوذ الهه سومر، موسوم به (( ایشنار )) كه بعدها در بابل و آشور هم پرستش می شد، بوجود آمده باشد.ایشنار، كه مادر و مولد نوع بشر تصور می شده در برخی از خصایص، شباهتی با ناهید دارد و ممكن است بعدها در بیرون از حدود ایران،بعضی از خصایص و رسوم دینی این الهه را ضمیمه پرستش ناهید ایرانی كرده باشند.در زمان حكومت هخامنش،اردشیر دوم،ستایش ناهید را در قلمرو حكومت خود رواج داد و مجسمه های زیادی از آناهیتا در معابد برپا نمود.آثار خطوط میخی كه از اردشیر دوم باقی مانده است،دال بر این است كه پادشاه ستایش ناهید و مهر را رواج داده است.مخفف واژه آناهیتا، ناهید است كه بعدها به ستاره زهره شهرت پیدا كرده كه آنرا الهه وجاهت،زیبائی،موسیقی و بالاخره الهه عشق می دانند چرا كه آب را سر منشاء حیات می دانستند و عالی ترین پدیده حیات را عشق نامیدند و وجه اشتراك حیات و عشق را در این میدانستند كه بدون وجود هر یك از آنها، زندگی مفهومش را از دست می دهد.بدین لحاظ،ستاره زهره را مظهر عشق می دانند و از گذشته های دور،برای این ستاره زیبای فلكی داستانهاو اشعار عاشقانه بسیاری ساخته اند.در افسانه های اساطیر یونان،این ستاره به نام ونوس ( آفریدت) الهه عشق و زیبائی لقب گرفته است.ویلیام شكسپیر،شاعر ونویسنده مشهور انگلیسی با اتكاء به ادبیات یونان، روایتی از افسانه ونوس و آدونیس را بنابر ذوق خود به تصور درآورده كه در ادبیات انگلیس شهرت بسزایی دارد.ایرج میرزا شاعر ایرانی،همین حكایت را با نام زهره و منوچهر به نظم درآورده كه یكی از زیباترین آثار او محسوب می گردد.در ترجمه ایرج،ونوس به زهره و آدونیس به منوچهر تبدیل شده است و محل وقوع داستان را نیز كوهستانهای ایران ذكر كرده است.كوتاه شده داستان چنین است كه روزی زهره ، كه بقول ایرج،حجله نشین فلك هفتم است در كسوت آدمی به زمین فرود می اید و منوچهر را كه پسری شانزده ساله است در كوهستانهای خوش آب و هوا پیدا می كند.ایرج در این داستان،منوچهر را مردی سپاهی توصیف می كند و می خواهد اهمیت این شغل را از جهت وظائف محوله گوشزد كند و بالاخره به این نتیجه می رسد كه مرد سپاهی خود حافظ میهن و هم میهنان خویش است و برای انجام وظیفه هر چه بیشتر بایستی از عشق شخصی خود بپرهیزد تا خللی در حسن انجام وظیفه ایكه به عهده اش محول شده است وارد نگردد و به همین دلیل است كه در مقابل الهه عشق مقاومت نشان می دهد.زیبایی این داستان در این است كه هر دو طرف به دلیل موقعیت كار خود از عشق پرهیز دارند و وظائف شغلی خود را به آن ترجیح می دهند و نمی خواهند خدشه ای در حسن وظیفه اشان پدید آید.در این تصاویر زیبائی كه شاعر در پیش روی خواننده می گشاید این منظور را به خوبی ترسیم می كند و بیشترین شرحی كه در این منظومه آمده است،گفتگوی بین آن دو است كه زهره در عشق اصرار دارد و منوچهر ابرام.هر چه اصرار زهره بیشتر،ابرام منوچهر افزون تر می گردد بطوریكه زمان زیادی به این وصف می گذرد.
منوچهر سعی دارد به خود مسلط باشد و اسیر وسوسه های زهره نگردد:
كم كم وسوسه های عشق آمیز و توصیف های تو هم برانگیز و شورآفرین بر منوچهر اندكی غلبه كرد و وسوسه عشق در روح و جسم منوچهر اندكی بیشتر از پیش اثر می كند و با خود می گوید باید كاری كنم كه به شكلی از شر او راحت شوم و سرانجام آناهیتا یا ناهید یا زهره و یا ونوس كه نگهبان آب و الهه وجاهت وموسیقی است و خود،عشق فكن در سر آحاد بشر است. به دام عشق گرفتار می شود و در نهایت بنا به قول شكسپیر كار او به ناكامی می كشد چرا كه بعد از آنكه به آسمانها صعود می كند،پس از چندی از پی معشوق خود می آید و پس از جستجوی زیاد او را در كوهساری كشته می یابد. گرازی سینه آدونیس را دریده و چهره اش آغشته به خون است.زهره،چهره خود را به خون معشوق آغشته می كند و چنین است كه گفته اند عشق،رنگ خون دارد.