01-01-2019، 17:32
روزی بود روزگاری یک گرگی به دنبال غذا بود 0 شکارچیان دنبال اهو بودند که گرگ صدای انها را شنید و
فهمید که یک اهو شکار کردن به دنبال حیله گری جست و به خانواده و همه ی گرگ ها خبر داد تا انها شکارچیان را علاف کنند و این دو اهو را بردارند و فرار کنند.
فردا که بیدار شدند شکارچیان انجا نبودند بعد انها را دنبال کردند شاید به کوه رفته باشند .در راهی یک خرسی به گرگ ها حمله کرد و تعدادی از انها را کشت و دیگران فرار کردند .
بعد اینکه فهمیدند در کوه نیستند به سوی جنگل حرکت کردند .
به جنگل که رسیدند یک شیری به انها حمله کرد و چند تا از گرگ ها را کشت
گرگی که خبر شکارچیان را گفته بود تنها ماند از ترس حیوان یا تنهایی در مقابل شکارچیان ترسید و راه خانه را پیدا نکرد.
در راه خود شکارچیان را دید که می خواهند اهو را کباب کنند و بخورند ولی نگذاشت که انها یک لقمه توی دهانشان بگذارند
هر وقت که میخواستند کمی از ان را بخورند گرگ یه صدای زوزه مانندی در میاوردو انها رابه صدا جلب میکرد در اخر انها به دنبال صدا گشتن و گرگ هم =
گرگ است جانانه جاسوس درون چادر برو تا ته درون
شکار چیان به دید امدند اهو که اهو شد کباب گرگدون
گرگی نخستین بار کرد توبه که دیگر نه نماید در حضور
شکارچیان که رحم داشتند به گریه ی گرگ ان را ازاد کردند ولی گرگ توبه اش را شکست و تنها این نبود
ادامه دارد
فهمید که یک اهو شکار کردن به دنبال حیله گری جست و به خانواده و همه ی گرگ ها خبر داد تا انها شکارچیان را علاف کنند و این دو اهو را بردارند و فرار کنند.
فردا که بیدار شدند شکارچیان انجا نبودند بعد انها را دنبال کردند شاید به کوه رفته باشند .در راهی یک خرسی به گرگ ها حمله کرد و تعدادی از انها را کشت و دیگران فرار کردند .
بعد اینکه فهمیدند در کوه نیستند به سوی جنگل حرکت کردند .
به جنگل که رسیدند یک شیری به انها حمله کرد و چند تا از گرگ ها را کشت
گرگی که خبر شکارچیان را گفته بود تنها ماند از ترس حیوان یا تنهایی در مقابل شکارچیان ترسید و راه خانه را پیدا نکرد.
در راه خود شکارچیان را دید که می خواهند اهو را کباب کنند و بخورند ولی نگذاشت که انها یک لقمه توی دهانشان بگذارند
هر وقت که میخواستند کمی از ان را بخورند گرگ یه صدای زوزه مانندی در میاوردو انها رابه صدا جلب میکرد در اخر انها به دنبال صدا گشتن و گرگ هم =
گرگ است جانانه جاسوس درون چادر برو تا ته درون
شکار چیان به دید امدند اهو که اهو شد کباب گرگدون
گرگی نخستین بار کرد توبه که دیگر نه نماید در حضور
شکارچیان که رحم داشتند به گریه ی گرگ ان را ازاد کردند ولی گرگ توبه اش را شکست و تنها این نبود
ادامه دارد