خوشا شیراز و وضع بیمثالاش / خداوندا نگهدار از زوالاش
بدون شک مصراع نخست بیت بالا ما را به یاد زیباییها و بهار شهری میاندازد که مقبره مشاهیری بزرگ از ادب فارسی را در خود جای داده است، از اینرو است که شاعر آرزوی زوالنیافتن آن را دارد. «شهرراز» که بعدها به اختصار «شیراز» خوانده شد، در گذشته نیز یکی از شهرهای مهم ایران به شمار میآمده است.
به همین دلیل بسیاری از جهانگردان اروپایی که به ایران میآمدند، چندین بار به این شهر سفر میکردند. یکی از سیاحان فرانسوی که در دوران صفویه به ایران سفر کرده، ژان باتیست تاورنیه است. او در سال ١٦٠٥ میلادی در پاریس زاده شد. آشنایی پدرش با علوم جغرافیایی و گفتوگوی هر روزه از جغرافیا در خانوادهاش، انگیزهای برای سفر به همه جهان در او پدید آورد. ژان سفرهایش را از حدود ١٧ سالگی آغاز کرد؛ ٢٢ ساله نشده بود که بسیاری از کشورهای اروپا را گشت.
او سپس به تشویق یک کشیش مجارستانی که مدیر انجمنهای دینی مشرق بود، برای سفر به مشرق زمین برانگیخته شد. از این رهگذر در میانه سالهای ١٦٣٢ تا ١٦٦٨میلادی ٩ بار به ایران آمد و سه تن از پادشاهان صفوی، شاه صفی، شاه عباس دوم و شاه سلیمان را ملاقات کرد. تاورنیه در سال ١٦٨٩ میلادی در حالی که ٨٠ سال داشت بار دیگر سفر به ایران را قصد کرد که البته هرگز به ایران نرسید و در راه زندگی را بدرود گفت,١ تاورنیه در سفرنامه خود به امور روزمره بسیار توجه کرده، از اینرو در کتاب سفرنامهاش مطالبی بسیار درباره شهرها، ساختمانها، صنعت ابریشم و حتی نوع خوراک مردم ایران وجود دارد.
شکایت از ویرانی باغ زیبا
او پس از آن که اصفهان را میبیند، به شیراز میرود. تاورنیه شیراز را شهری حاصلخیز میداند. از همان آغاز ورود، دیوارهای شهر شیراز توجه تاورنیه را به خود جلب میکند «شهر هیچ زیبا نیست و بیشتر چون نیمهخرابهای به نظر میرسد. سابق بر این، حصاری خشتی داشته، اما همه تقریبا فروریخته و توجهی به بازسازی آن نشده است»,٢ به نظر وی علاقه ایرانیان بیشتر به ساختوسازهای جدید است و به بناهای قدیمی و بازسازی آنها توجهی ندارند «خانهها نیز از خشت و گل و پوشیده از گچ است.
... به محض آنکه این خشتها نم برداشت خانهها دیگر تاب مقاومت ندارند. جز مدرسهای که امامقلی خان بنا کرد و چند مسجد، ساختمان آجری وجود ندارد و بهترین آنها مسجدی است به نام شاهچراغ که به سبب قداست مذهبی، آن را اندکی بیش از جاهای دیگر نگهداری کردهاند. هرچند آن ساختمان هم چیز فوقالعادهای ندارد که چشمگیر باشد».٣ وی پس از آن که به باغی در شیراز اشاره میکند، احتمالا باغ ارم، از نگهداری نکردن چنین باغی زیبا شکایت کرده، مینویسد «ایرانیان، بیشتر دوست دارند که ساختمانی جدید بسازند و نه اینکه عمارت کهنهای را بازسازی کنند.از این جهت، با مضایقه از مختصر تعمیر، میگذارند تا عمارت خراب شود».٤
شیشهگری در شیراز
شیشهگری در شیراز در روزگار صفوی یکی از کارهایی بوده که با ظرافت تمام صورت میگرفته و ظرفهای تهیه شده از شیشه برای نگهداری گلاب، عرقیات و ترشی انداختن استفاده میشده است «در شیراز سه چهار شیشهگری هست که انواع بطریهای بزرگ و کوچک را میسازند. این بطریها به مصرف حمل گلاب و آبهای معطر دیگری میرسد که در این شهر میسازند. همچنین ظرفهایی نیز برای ریختن میوهها در سرکه و ترشی انداختن میسازند»,٥
صادرات ترشی و کمک به بتپرستان!
جالب است تاورنیه از ساخت ترشی و در سرکه انداختن میوهها در شیراز سخن میگوید که آن را به شهرهای «هند تا جزیره سوماترا و بطاویه صادر میکنند. در شیراز میوههای پخته در شکر و مربا از هر نوع، خیار و لیمو وگلابی و سیب و آلو و گیلاس و آلبالو و چغاله بادام، و نیز ترشی انگور تولید میکنند، به این صورت که انگور نیمهرس را که تازه شروع به شیرین شدن کرده است میچینند و در سرکه میاندازند. این ترشی طعم ملسی دارد که به خصوص در گرما بسیار مطبوع است.
از همینرو هندیان میآیند و مقدار عمدهای از همه این میوهها که در سرزمینشان نیست فراهم میکنند و این کمک بزرگی به بتپرستان است؛ زیرا آنها هیچ جانداری را نمیخورند»,٦ منظور تاورنیه به احتمال زیاد ترشی غوره است. بر اساس توضیحی که درباره انگورهای نیمهرس داده، غوره مد نظر است.
این نوع ترشی اکنون نیز در ایران تهیه میشود. او در جایی دیگر از سفرنامهاش، شیره انگور را با نام «شراب پخته» آورده است٧ و تعجب میکند چگونه مردم ایران در شراب پخته نان ریخته و میخوردهاند و حتی «به آنها نیرو و نشاط نیز میبخشد». در حالیکه منظور شیره انگور است و تاکنون نیز یکی از مواد غذایی ایرانیان به همراه ارده برای وعده صبحانه است.
ماهیهای مقدس برکه کاشی سعدی
تاورنیه مقبره سعدی را «مسجدی قدیمی» میداند و تاکید میکند ایرانیان وی را بهترین شاعر خود میشناسند. آرامگاه سعدی گویا در زمانهای که تارونیه از آن سخن میراند، چندان روبهراه نبوده است. وی درباره آن مینویسد «این مسجد در گذشته بسیار زیبا بوده و عمارت بزرگی برای تعلیم طلاب در انتهای آن قرار داشته است. ولی همه اینها مانند بسیاری از ساختمانهای دیگر شهر رو به ویرانی است»,٨
حوض پر از ماهی در کنار مقبره سعدی توجه تاورنیه را به خود جلب کرده، وی نظر عامه را درباره ماهیهای این حوض بیان میکند «کسی جرئت ندارد که به این ماهیها دست بزند، زیرا آن را بیحرمتی به مقدسات میدانند و میگویند این حوض متعلق به سعدی است».٩
چاههای عجیب
تاورنیه به چاههایی در شیراز توجه داشته است که آب مردم را تامین میکردهاند «از چاه عجیبی که در شیراز است و من چندین بار آن را دیدهام نبایستی ناگفته بگذارم. مردم محل به من اطمینان دادند که آب این چاه به مدت پانزده سال بالا میآید و در طی پانزده سال دیگر پایین میرود، یعنی آب تا دهانه چاه بالا میآید و بعد تا کف چاه فرومینشیند»,١٠ البته او هیچ توضیحی نمیدهد چرا از بالا آمدن آب چاه نگران بوده و تاکید میکند مردم محل به او اطمینان دادهاند و خیلی سریع از این موضوع میگذرد. ویژگی چاهی دیگر تاورنیه را باز هم شگفتزده میکند که در نزدیکی مقبره سعدی قرار داشته است «چاه چهارگوشی هست که در سنگ سخت کنده شده است، چاهی بسیار عمیق که ده، دوازده پا عرض دارد. از قراری میگفتند، در زمانهای پیش زنان زناکار را در آن میانداختند ولی امروز انبوهی کبوتر در آن آشیانه دارد».١١
مقبره حافظ
تاورنیه در مغرب شیراز، با گورستانی روبهرو میشود که در دیوار محصور است و در آن زاویهای رو به قبله وجود دارد. این باغ، مکان رفتوآمد بسیار درویشان و پارسایان بوده که برای نماز و دعا به آنجا میرفتهاند «زیرا آنجا مقبره حافظ است، که ایرانیان احترام فراوان به او میگذارند. سال وفاتش بر روی گور او نوشته شده که مطابق با ١٣٨١ میلادی است. احترامی که حافظ میان مردم به دست آورده به سبب تالیف کتاب بزرگی در اخلاق است. او یکی از شعرای بزرگ زمان خود بوده است.
دیوان او پر از وصف و مدح شراب است و بسیاری گفتهاند حافظ مسلمان خوبی نبوده چون چیزی را ستوده که در دین اسلام به صراحت نهی شده است»,١٢ تاورنیه جزییات را در سفرنامهاش به خوبی شرح میدهد. جهت قبله و تفاوت درویشان با دیگر مردم را تشخیص داده ولی در عین حال اشتباههایی نیز داشته است. مثلا منظور او از کتاب اخلاق مسلما دیوان حافظ است. به نظر میرسد با اشعار حافظ آشنایی داشته چون میگوید دیوان او پر از وصف شراب است، اما در اظهارنظر و نتیجهگیری از این که آن واژه با چه قصد و نیتی در شعر حافظ آمده به اشتباه دچار شده است.
درختکاری شاه عباس کبیر
از نظر جغرافیای طبیعی، سروهای بلند شیراز بیش از هر چیز دیگر توجه تاورنیه را به خود جلب کردهاند. او به هر جا رفته، توصیفی هرچند کوتاه از سروها و زیبایی آنها ارایه داده است «بسیار نزدیک به این گورستان [منظور مقبره حافظ است] باغ بزرگی هست که به سبب سروهای زیبایی که همه زینت آن است مردم به تماشایش میروند.
این سروها هم از درشتی و هم از بلندی بینظیرند و از جمله آنها در وسط باغ سروی است که بنا به اطمینانی که باغبان به من داد در سال ١٦٠٧ میلادی به دست شاه عباس کبیر کاشته شده است و حقیقتا هم به نظر میرسد که به دست شاهی کاشته شده باشد، زیرا از آن مراقبت بسیار شده است به طوری که این سرو درشتتر و سرسبزتر از سروهای دیگر است که بیش از صدسال عمر دارند»,١٣ او در جای دیگر مینویسد «در سه چهار قدمی آنجا از میان صخرهها سروی سربرآورده است با چنان قطری که چهار مرد به سختی میتوانند آن را در بغل بگیرند و با ارتفاعی به همان نسبت. میگویند که آن زیباترین سرو در سراسر ایران است».١٤
درویشان و شاه
تاورنیه درویشان شیراز را به خوبی میشناخته و از سبک زندگی آنان آگاهی داشته است. وی از صومعهای در چهار فرسخی شمال شیراز یاد میکند که درویشان در آنجا سکنی داشتهاند و مردم به دیدارشان میرفتهاند و هریک از آنها «بنابر رسم مملکت به هرکس که به دیدارش میآید قلیان تعارف میکند»,١٥ تاورنیه همچنین در پایان گزارش سفر خود به شیراز، به رفتار عجیب درویشان در برابر شاه اشاره میکند.
وی مینویسد «درویشان همیشه بهترین جاها را برای اقامت پیدا میکنند و آن چنان با طمانینه و وقار قلیان میکشند که اگر شاه هم بیاید برای سلام به او از جا برنمیخیزند». او سپس توضیح میدهد که ایرانیان از این «غرور درویشان» هیچ تعجب نمیکنند، زیرا آنها همیشه این عادت را داشتهاند و حتی خود را موظف نمیدیدهاند که اگر شاه از آنجا بگذرد به او نگاه کنند، چنانکه چندین نمونهاش دیده شده است».١٦ او البته بیش از این توضیح نمیدهد که آیا خود شخصا چنین چیزی را دیده است یا دیگران برای او بازگفتهاند.
بسیاری از این درویشان در صومعهای به نام «پیربنو» زندگی میکردهاند که پیرامون آن باغ بزرگی نیز بوده است. او به چشمه آب بزرگ نیز اشاره میکند که در این باغ وجود داشته است. این چشمه همان است که امروز نیز «چشمه پیربناب» و به زبان محاورهای «پیربنو» خوانده میشود.
ژان باتیست تاورنیه هنگام توصیف ایران در سفرنامهاش، دقت فراوان در توصیف بناها و ساختمانها به خرج داده است. او افزون بر توصیفهایی دقیق که از شهر شیراز و باورهای مردم آورده، همچنین درباره شیوه حکومتداری صفویان، اداره قشون و مشاغل درباری نیز توضیح داده است.
تاورنیه همزمان به روحيه و مراسم و آداب ملتهای گوناگون، اديان و مراسم ویژه هر يك، ازدواج و اعمال كفن و دفن، اعياد و سوگوارىهاى ملى و مذهبى، شیوه آموزش و پرورش، اخلاق و روش رفتار طبقات گوناگون را به گونهای گسترده به ما نشان مىدهد. سفرنامه تاورنیه، منبعی جذاب برای دستیابی به تصویری روشن از ایران عصر صفوی به شمار میآید؛ به ویژه شیراز زیبای ٥٠٠ سال پیش، که با این سفرنامه در قاب نگاهمان مینشیند.
همه ارجاعها از سفرنامه تاورنیه ترجمه حمید ارباب شیرانی نقل شده است.
بدون شک مصراع نخست بیت بالا ما را به یاد زیباییها و بهار شهری میاندازد که مقبره مشاهیری بزرگ از ادب فارسی را در خود جای داده است، از اینرو است که شاعر آرزوی زوالنیافتن آن را دارد. «شهرراز» که بعدها به اختصار «شیراز» خوانده شد، در گذشته نیز یکی از شهرهای مهم ایران به شمار میآمده است.
به همین دلیل بسیاری از جهانگردان اروپایی که به ایران میآمدند، چندین بار به این شهر سفر میکردند. یکی از سیاحان فرانسوی که در دوران صفویه به ایران سفر کرده، ژان باتیست تاورنیه است. او در سال ١٦٠٥ میلادی در پاریس زاده شد. آشنایی پدرش با علوم جغرافیایی و گفتوگوی هر روزه از جغرافیا در خانوادهاش، انگیزهای برای سفر به همه جهان در او پدید آورد. ژان سفرهایش را از حدود ١٧ سالگی آغاز کرد؛ ٢٢ ساله نشده بود که بسیاری از کشورهای اروپا را گشت.
او سپس به تشویق یک کشیش مجارستانی که مدیر انجمنهای دینی مشرق بود، برای سفر به مشرق زمین برانگیخته شد. از این رهگذر در میانه سالهای ١٦٣٢ تا ١٦٦٨میلادی ٩ بار به ایران آمد و سه تن از پادشاهان صفوی، شاه صفی، شاه عباس دوم و شاه سلیمان را ملاقات کرد. تاورنیه در سال ١٦٨٩ میلادی در حالی که ٨٠ سال داشت بار دیگر سفر به ایران را قصد کرد که البته هرگز به ایران نرسید و در راه زندگی را بدرود گفت,١ تاورنیه در سفرنامه خود به امور روزمره بسیار توجه کرده، از اینرو در کتاب سفرنامهاش مطالبی بسیار درباره شهرها، ساختمانها، صنعت ابریشم و حتی نوع خوراک مردم ایران وجود دارد.
شکایت از ویرانی باغ زیبا
او پس از آن که اصفهان را میبیند، به شیراز میرود. تاورنیه شیراز را شهری حاصلخیز میداند. از همان آغاز ورود، دیوارهای شهر شیراز توجه تاورنیه را به خود جلب میکند «شهر هیچ زیبا نیست و بیشتر چون نیمهخرابهای به نظر میرسد. سابق بر این، حصاری خشتی داشته، اما همه تقریبا فروریخته و توجهی به بازسازی آن نشده است»,٢ به نظر وی علاقه ایرانیان بیشتر به ساختوسازهای جدید است و به بناهای قدیمی و بازسازی آنها توجهی ندارند «خانهها نیز از خشت و گل و پوشیده از گچ است.
... به محض آنکه این خشتها نم برداشت خانهها دیگر تاب مقاومت ندارند. جز مدرسهای که امامقلی خان بنا کرد و چند مسجد، ساختمان آجری وجود ندارد و بهترین آنها مسجدی است به نام شاهچراغ که به سبب قداست مذهبی، آن را اندکی بیش از جاهای دیگر نگهداری کردهاند. هرچند آن ساختمان هم چیز فوقالعادهای ندارد که چشمگیر باشد».٣ وی پس از آن که به باغی در شیراز اشاره میکند، احتمالا باغ ارم، از نگهداری نکردن چنین باغی زیبا شکایت کرده، مینویسد «ایرانیان، بیشتر دوست دارند که ساختمانی جدید بسازند و نه اینکه عمارت کهنهای را بازسازی کنند.از این جهت، با مضایقه از مختصر تعمیر، میگذارند تا عمارت خراب شود».٤
شیشهگری در شیراز
شیشهگری در شیراز در روزگار صفوی یکی از کارهایی بوده که با ظرافت تمام صورت میگرفته و ظرفهای تهیه شده از شیشه برای نگهداری گلاب، عرقیات و ترشی انداختن استفاده میشده است «در شیراز سه چهار شیشهگری هست که انواع بطریهای بزرگ و کوچک را میسازند. این بطریها به مصرف حمل گلاب و آبهای معطر دیگری میرسد که در این شهر میسازند. همچنین ظرفهایی نیز برای ریختن میوهها در سرکه و ترشی انداختن میسازند»,٥
صادرات ترشی و کمک به بتپرستان!
جالب است تاورنیه از ساخت ترشی و در سرکه انداختن میوهها در شیراز سخن میگوید که آن را به شهرهای «هند تا جزیره سوماترا و بطاویه صادر میکنند. در شیراز میوههای پخته در شکر و مربا از هر نوع، خیار و لیمو وگلابی و سیب و آلو و گیلاس و آلبالو و چغاله بادام، و نیز ترشی انگور تولید میکنند، به این صورت که انگور نیمهرس را که تازه شروع به شیرین شدن کرده است میچینند و در سرکه میاندازند. این ترشی طعم ملسی دارد که به خصوص در گرما بسیار مطبوع است.
از همینرو هندیان میآیند و مقدار عمدهای از همه این میوهها که در سرزمینشان نیست فراهم میکنند و این کمک بزرگی به بتپرستان است؛ زیرا آنها هیچ جانداری را نمیخورند»,٦ منظور تاورنیه به احتمال زیاد ترشی غوره است. بر اساس توضیحی که درباره انگورهای نیمهرس داده، غوره مد نظر است.
این نوع ترشی اکنون نیز در ایران تهیه میشود. او در جایی دیگر از سفرنامهاش، شیره انگور را با نام «شراب پخته» آورده است٧ و تعجب میکند چگونه مردم ایران در شراب پخته نان ریخته و میخوردهاند و حتی «به آنها نیرو و نشاط نیز میبخشد». در حالیکه منظور شیره انگور است و تاکنون نیز یکی از مواد غذایی ایرانیان به همراه ارده برای وعده صبحانه است.
ماهیهای مقدس برکه کاشی سعدی
تاورنیه مقبره سعدی را «مسجدی قدیمی» میداند و تاکید میکند ایرانیان وی را بهترین شاعر خود میشناسند. آرامگاه سعدی گویا در زمانهای که تارونیه از آن سخن میراند، چندان روبهراه نبوده است. وی درباره آن مینویسد «این مسجد در گذشته بسیار زیبا بوده و عمارت بزرگی برای تعلیم طلاب در انتهای آن قرار داشته است. ولی همه اینها مانند بسیاری از ساختمانهای دیگر شهر رو به ویرانی است»,٨
حوض پر از ماهی در کنار مقبره سعدی توجه تاورنیه را به خود جلب کرده، وی نظر عامه را درباره ماهیهای این حوض بیان میکند «کسی جرئت ندارد که به این ماهیها دست بزند، زیرا آن را بیحرمتی به مقدسات میدانند و میگویند این حوض متعلق به سعدی است».٩
چاههای عجیب
تاورنیه به چاههایی در شیراز توجه داشته است که آب مردم را تامین میکردهاند «از چاه عجیبی که در شیراز است و من چندین بار آن را دیدهام نبایستی ناگفته بگذارم. مردم محل به من اطمینان دادند که آب این چاه به مدت پانزده سال بالا میآید و در طی پانزده سال دیگر پایین میرود، یعنی آب تا دهانه چاه بالا میآید و بعد تا کف چاه فرومینشیند»,١٠ البته او هیچ توضیحی نمیدهد چرا از بالا آمدن آب چاه نگران بوده و تاکید میکند مردم محل به او اطمینان دادهاند و خیلی سریع از این موضوع میگذرد. ویژگی چاهی دیگر تاورنیه را باز هم شگفتزده میکند که در نزدیکی مقبره سعدی قرار داشته است «چاه چهارگوشی هست که در سنگ سخت کنده شده است، چاهی بسیار عمیق که ده، دوازده پا عرض دارد. از قراری میگفتند، در زمانهای پیش زنان زناکار را در آن میانداختند ولی امروز انبوهی کبوتر در آن آشیانه دارد».١١
مقبره حافظ
تاورنیه در مغرب شیراز، با گورستانی روبهرو میشود که در دیوار محصور است و در آن زاویهای رو به قبله وجود دارد. این باغ، مکان رفتوآمد بسیار درویشان و پارسایان بوده که برای نماز و دعا به آنجا میرفتهاند «زیرا آنجا مقبره حافظ است، که ایرانیان احترام فراوان به او میگذارند. سال وفاتش بر روی گور او نوشته شده که مطابق با ١٣٨١ میلادی است. احترامی که حافظ میان مردم به دست آورده به سبب تالیف کتاب بزرگی در اخلاق است. او یکی از شعرای بزرگ زمان خود بوده است.
دیوان او پر از وصف و مدح شراب است و بسیاری گفتهاند حافظ مسلمان خوبی نبوده چون چیزی را ستوده که در دین اسلام به صراحت نهی شده است»,١٢ تاورنیه جزییات را در سفرنامهاش به خوبی شرح میدهد. جهت قبله و تفاوت درویشان با دیگر مردم را تشخیص داده ولی در عین حال اشتباههایی نیز داشته است. مثلا منظور او از کتاب اخلاق مسلما دیوان حافظ است. به نظر میرسد با اشعار حافظ آشنایی داشته چون میگوید دیوان او پر از وصف شراب است، اما در اظهارنظر و نتیجهگیری از این که آن واژه با چه قصد و نیتی در شعر حافظ آمده به اشتباه دچار شده است.
درختکاری شاه عباس کبیر
از نظر جغرافیای طبیعی، سروهای بلند شیراز بیش از هر چیز دیگر توجه تاورنیه را به خود جلب کردهاند. او به هر جا رفته، توصیفی هرچند کوتاه از سروها و زیبایی آنها ارایه داده است «بسیار نزدیک به این گورستان [منظور مقبره حافظ است] باغ بزرگی هست که به سبب سروهای زیبایی که همه زینت آن است مردم به تماشایش میروند.
این سروها هم از درشتی و هم از بلندی بینظیرند و از جمله آنها در وسط باغ سروی است که بنا به اطمینانی که باغبان به من داد در سال ١٦٠٧ میلادی به دست شاه عباس کبیر کاشته شده است و حقیقتا هم به نظر میرسد که به دست شاهی کاشته شده باشد، زیرا از آن مراقبت بسیار شده است به طوری که این سرو درشتتر و سرسبزتر از سروهای دیگر است که بیش از صدسال عمر دارند»,١٣ او در جای دیگر مینویسد «در سه چهار قدمی آنجا از میان صخرهها سروی سربرآورده است با چنان قطری که چهار مرد به سختی میتوانند آن را در بغل بگیرند و با ارتفاعی به همان نسبت. میگویند که آن زیباترین سرو در سراسر ایران است».١٤
درویشان و شاه
تاورنیه درویشان شیراز را به خوبی میشناخته و از سبک زندگی آنان آگاهی داشته است. وی از صومعهای در چهار فرسخی شمال شیراز یاد میکند که درویشان در آنجا سکنی داشتهاند و مردم به دیدارشان میرفتهاند و هریک از آنها «بنابر رسم مملکت به هرکس که به دیدارش میآید قلیان تعارف میکند»,١٥ تاورنیه همچنین در پایان گزارش سفر خود به شیراز، به رفتار عجیب درویشان در برابر شاه اشاره میکند.
وی مینویسد «درویشان همیشه بهترین جاها را برای اقامت پیدا میکنند و آن چنان با طمانینه و وقار قلیان میکشند که اگر شاه هم بیاید برای سلام به او از جا برنمیخیزند». او سپس توضیح میدهد که ایرانیان از این «غرور درویشان» هیچ تعجب نمیکنند، زیرا آنها همیشه این عادت را داشتهاند و حتی خود را موظف نمیدیدهاند که اگر شاه از آنجا بگذرد به او نگاه کنند، چنانکه چندین نمونهاش دیده شده است».١٦ او البته بیش از این توضیح نمیدهد که آیا خود شخصا چنین چیزی را دیده است یا دیگران برای او بازگفتهاند.
بسیاری از این درویشان در صومعهای به نام «پیربنو» زندگی میکردهاند که پیرامون آن باغ بزرگی نیز بوده است. او به چشمه آب بزرگ نیز اشاره میکند که در این باغ وجود داشته است. این چشمه همان است که امروز نیز «چشمه پیربناب» و به زبان محاورهای «پیربنو» خوانده میشود.
ژان باتیست تاورنیه هنگام توصیف ایران در سفرنامهاش، دقت فراوان در توصیف بناها و ساختمانها به خرج داده است. او افزون بر توصیفهایی دقیق که از شهر شیراز و باورهای مردم آورده، همچنین درباره شیوه حکومتداری صفویان، اداره قشون و مشاغل درباری نیز توضیح داده است.
تاورنیه همزمان به روحيه و مراسم و آداب ملتهای گوناگون، اديان و مراسم ویژه هر يك، ازدواج و اعمال كفن و دفن، اعياد و سوگوارىهاى ملى و مذهبى، شیوه آموزش و پرورش، اخلاق و روش رفتار طبقات گوناگون را به گونهای گسترده به ما نشان مىدهد. سفرنامه تاورنیه، منبعی جذاب برای دستیابی به تصویری روشن از ایران عصر صفوی به شمار میآید؛ به ویژه شیراز زیبای ٥٠٠ سال پیش، که با این سفرنامه در قاب نگاهمان مینشیند.
همه ارجاعها از سفرنامه تاورنیه ترجمه حمید ارباب شیرانی نقل شده است.