06-12-2012، 17:44
به گزارش نیمروز به نقل از مشرق، «رضا رجبعلی»، از رزمندگان سالهای دفاع مقدس چنین روایت میكند:
«سعید قنبری كه به جبهه رفت، نامزدش همكار ما در واحد تعاون سپاه پاسداران بود و هر روز به همراه چند تن از خواهرها به خانه شهدا میرفتند تا با خانوادهها دیدار داشته باشند؛ ایشان هر وقت كه عملیاتی میشد، به واحد مربوطه مراجعه كرده و اسامی مجروحین را هم میگرفت كه برای عیادت از آنها و خانوادههایشان مراجعه كنند.
یك روز از قم زنگ زدند و آمار شهدا را برای ما ارسال كردند، آن روزها بسیجیهای قزوین جزو لشگر 17 علی بن ابی طالب (صلوات الله علیه) قم بودند؛ لیست را كه دریافت كردیم، دیدیم اسم «سعید قنبری» هم جزو شهداست.
خیلی زود همه بچههای سپاه از شهادت او مطلع شدند و این در حالی بود كه نامزد ایشان هم مرتب سراغ سعید را از بچهها میگرفت، ولی هیچ كس جرأت بروز دادن قضیه را نداشت؛ از نامزدیشان مدت زیادی نمیگذشت و علاقه شدید هم به یكدیگر داشتند.
قرار بود بعداز بازگشت سعید از جبهه، بروند دنبال مقدمات عروسیشان؛ سرانجام گفتن موضوع به نامزد سعید به عهده من گذاشته شد كه تحت شرایط سختی صورت گفت و زمان تشییع جنازه ایشان فرا رسید.
آن روز ما رفتیم ماشین پدر بزرگوار شهیدان «مافی» را امانت گرفته و آن را مثل ماشین عروس تزئین كردیم و از جلوی تشییع كنندگان پیكر شهید سعید قنبری حركت دادیم.
نوشتههایی روی ماشین نصب شده بود كه توجه همه را به خود جلب میكرد، از جمله: «میهمان عروسیام، مهدی صاحب الزمان(عج)، نقل عروسیام رگبار گلولهها، اسلحه، دستهگل دامادیام و حجله دامادیام، سنگر من!» این تصویری از همان تشییع به یاد ماندنی است.
«عبدالحسین قنبری»، به تاریخ 25 خرداد 1341، در شهر قزوین متولد شد و در 18 بهمن 1361، خلعت شهادت پوشید؛ برادرش مجید نیز به شهادت رسیده است؛ برادر كوچكترش مجید نیز، 3 سال بعد به دیدار برادر شتافت.
ممنونم كه به اين جه امديد
«سعید قنبری كه به جبهه رفت، نامزدش همكار ما در واحد تعاون سپاه پاسداران بود و هر روز به همراه چند تن از خواهرها به خانه شهدا میرفتند تا با خانوادهها دیدار داشته باشند؛ ایشان هر وقت كه عملیاتی میشد، به واحد مربوطه مراجعه كرده و اسامی مجروحین را هم میگرفت كه برای عیادت از آنها و خانوادههایشان مراجعه كنند.
یك روز از قم زنگ زدند و آمار شهدا را برای ما ارسال كردند، آن روزها بسیجیهای قزوین جزو لشگر 17 علی بن ابی طالب (صلوات الله علیه) قم بودند؛ لیست را كه دریافت كردیم، دیدیم اسم «سعید قنبری» هم جزو شهداست.
خیلی زود همه بچههای سپاه از شهادت او مطلع شدند و این در حالی بود كه نامزد ایشان هم مرتب سراغ سعید را از بچهها میگرفت، ولی هیچ كس جرأت بروز دادن قضیه را نداشت؛ از نامزدیشان مدت زیادی نمیگذشت و علاقه شدید هم به یكدیگر داشتند.
قرار بود بعداز بازگشت سعید از جبهه، بروند دنبال مقدمات عروسیشان؛ سرانجام گفتن موضوع به نامزد سعید به عهده من گذاشته شد كه تحت شرایط سختی صورت گفت و زمان تشییع جنازه ایشان فرا رسید.
آن روز ما رفتیم ماشین پدر بزرگوار شهیدان «مافی» را امانت گرفته و آن را مثل ماشین عروس تزئین كردیم و از جلوی تشییع كنندگان پیكر شهید سعید قنبری حركت دادیم.
نوشتههایی روی ماشین نصب شده بود كه توجه همه را به خود جلب میكرد، از جمله: «میهمان عروسیام، مهدی صاحب الزمان(عج)، نقل عروسیام رگبار گلولهها، اسلحه، دستهگل دامادیام و حجله دامادیام، سنگر من!» این تصویری از همان تشییع به یاد ماندنی است.
«عبدالحسین قنبری»، به تاریخ 25 خرداد 1341، در شهر قزوین متولد شد و در 18 بهمن 1361، خلعت شهادت پوشید؛ برادرش مجید نیز به شهادت رسیده است؛ برادر كوچكترش مجید نیز، 3 سال بعد به دیدار برادر شتافت.
ممنونم كه به اين جه امديد