26-07-2015، 11:40
«محمد» افغان است. در افغانستان به دنیا آمده و چندسالی آنجا بوده اما مشکلات مختلف ناچارشان کرده به ایران مهاجرت کنند. با ورود به یک کشور دیگر، علاوه بر تحمل رنج مهاجر بودن و بیگانه محسوب شدن، مجبور شده از بچگی کار کند و در تامین معاش خانواده سهم داشته باشد. او دهه هفتادی است اما با همین سن و سالی که دارد، سختی کم نکشیده، حرفهای گوشه و کنایهدار هم کم نشنیده.
موفقیت در کنکور
موفقیت در کنکور
آنچه حالا ما را روبهروی محمد نشانده تا با او حرف بزنیم، این است که نه اینها و نه مشکلات دیگر، هیچکدام باعث نشده دست از تلاش برای رسیدن به آیندهای که دوست دارد، بردارد. او حالا دانشجو است. در رشته مهندسی شهرسازی قبول شده و میگوید حالا حالاها نمیخواهد درس خواندن را رها کند تا به آرزوهایش برسد. امروز، ۱۲ ژوئن، روز جهانی مبارزه با کار کودکان، حرفهای محمد را بخوانید که با ما از امید و ناامیدی، از تلاش و مبارزه و از روزهای سخت و آینده روشنش میگوید.
نکته اینکه محمد راضی نشد نام خانوادگی و عکسش را منتشر کنیم. دلایلش هم البته قابل احترام است. ناگفته پیداست که عکس بالا هم تزئینی است.
از اول شروع کنیم. چه شد که تصمیم گرفتی هم کار کنی و هم درس بخوانی؟
وقتی هشت ساله بودم و در خیابان دستفروشی میکردم، یکی از اعضای انجمنی که در زمینه حمایت از کودکان کار بود، آن موسسه را به من معرفی کرد و گفت میتوانم در آنجا از کلاسها استفاده کنم. من هم با علاقهای که به درس خواندن داشتم به آنجا رفتم و مسیر تحصیلیام شروع شد. قبل از آن به صورت انفرادی از دوستان افغان که باسواد بودند درس یاد میگرفتم و گاهی صبحها و گاهی شبها بعد از کارم برای درس خواندن پیش آنها میرفتم اما ورودم به چنین انجمنی باعث شد تحصیل را جدی بگیرم و همزمان با کار کردن، حواسم به درس خواندن هم باشد.
خانوادهات مخالفتی با درس خواندن تو نداشتند؟
پدرم به دلیل مشکلاتی که داشت خودش نتوانست درس بخواند اما خوشبختانه به تحصیل ما علاقه داشت و با این که مجبور بودیم کار کنیم ما را تشویق میکرد که درس هم بخوانیم. ما چند خواهر و برادریم و همهمان درس خواندهایم و حتی مادرم که بیسواد بود را تشویق کردیم در کلاسهای نهضت سوادآموزی ثبت نام کند و خواندن و نوشتن یاد گرفته است.
چطور درس خواندن را با کار کردن هماهنگ میکردی؟
شرایط خانوادگی ما و این که جزو مهاجران بودیم باعث شده بود مسائل اقتصادی برایمان اهمیت زیادی داشته باشد و ما هم مجبور بودیم برای کسب درآمد به پدرمان کمک کنیم. من آن شرایط را درک میکردم و وضعیتی که برای خانواده وجود داشت را میفهمیدم و سعی میکردم درس خواندن و کار کردن را در کنار هم پیش ببرم. این که شرایط اقتصادی در مواردی ما را اذیت میکرد باعث میشد انگیزهام برای پیشرفت بیشتر شود و بخواهم آیندهای داشته باشم که در آن از مشکلات مالی خبری نباشد. این انگیزه باعث میشد دست از کار نکشم و حتی در روزهایی که کنکور داشتم و در شرایط سخت درس خواندن بودم باز هم کار میکردم.
پیش آمد که ناامید شوی؟
دبیرستان که بودم با تحریمهایی که به ایران وارد شد، وضعیت زندگی و شرایط افغانها خیلی سختتر شد و به دلیل مشکلات اقتصادی که داشتیم تصمیم قطعی گرفته بودم که ترک تحصیل کنم. میخواستم کار کنم تا خواهرهایم بتوانند درس بخوانند؛ اما حمایتهای معنوی و مشاوره با اعضای انجمنی که در آن عضو بودم باعث شد از مسیرم منحرف نشوم و تحصیل را رها نکنم.
از وضعیت دوستان دیگرت که مجبور بودند مثل تو هم کار کنند و هم درس بخوانند خبر داری؟
بله، ما تقریبا ۱۵ نفر هم دورهای بودیم. من توانستم به دانشگاه راه پیدا کنم. بعضی از دوستانمان برای ادامه تحصیل به کشورهای اروپایی رفتند، بعضی از آنها در دانشگاه در رشتههای مختلف حقوق، جامعهشناسی، روانشناسی و علوم سیاسی قبول شده و ادامه تحصیل میدهند، یکی از آنها بازیگر شده، یکی از آنها هم در تئاتر فعالیت و تدریس میکند. شرایط ما طوری بود که بعضی از دوستان ما نتوانستند ادامه تحصیل بدهند چون یا کارت اقامت نداشتند یا پاسپورتشان تمدید نمیشد، در حالی که اگر میتوانستند تحصیل کنند آینده خوبی داشتند. درواقع شرایط سخت، آنها را از آینده درخشانشان محروم کرد. امیدوارم روزی برسد که این مشکلات برطرف شود و در همه جای دنیا شرایط بهتری برای زندگی، تحصیل و کار افرادی که به ناچار به کشورهای دیگر مهاجرت میکنند فراهم شود.
خیلی از مردم میخواهند برای بهتر شدن وضعیت کودکانی که در چنین شرایطی هستند کاری کنند اما نمیدانند چطور باید به آنها کمک کنند. تو فکر میکنی بهترین کاری که مردم میتوانند انجام بدهند چیست؟
این که در سالهای اخیر موضوع کودکان کار برای مردم به یک موضوع جدی تبدیل شده جای خوشحالی دارد و میتوان امیدوار بود کارهای بیشتری صورت بگیرد تا این مشکل حل شود. به نظر من اگر افراد جامعه میخواهند برای بهبود وضعیت این کودکان کاری کنند بهتر است از طریق نهادها و انجمنها و موسسات مرتبط این کار را انجام دهند و حمایتهای مادی یا غیرمادیشان را به این بچهها و خانوادهشان برسانند چون در شرایط فعلی امکان این که هرکسی بخواهد نیازمندان را شناسایی کند و ببیند واقعا آن کمکی که میکند زندگی آنها را بهتر میکند یا نه، به راحتی وجود ندارد و به چنین نهادهای واسطهای نیاز است که این کار شناسایی و پیگیری را انجام دهند. وجود این نهادها به کودکان مناطق محروم انگیزه فعالیت در عرصههای مختلف میدهد، باعث میشود اعتماد به نفس پیدا کرده و بتوانند آینده خوبی را برای خودشان ترسیم کنند. اگر انجمنی که ما به آن وارد شدیم وجود نداشت، من و بسیاری از دوستانم معلوم نبود الان کجا و در چه شرایطی باشیم. ما در آن محیط فقط سواد خواندن و نوشتن یاد نمیگرفتیم بلکه درس زندگی هم یاد میگرفتیم. افرادی که عضو این انجمنها هستند به انسانیت بیشتر از هر چیزی بها میدهند و این را ما هم یاد گرفتهایم که مرز و نژاد و جنسیت اهمیت ندارد و آنچه بیشتر از هر چیزی مهم است انسانیت است.
اگر مسئولیتی داشته باشی، چه تصمیمی درباره بهتر شدن وضعیت کودکان کار میگیری؟
فکر میکنم باید در ابتدا به وضعیت خانواده این بچهها توجه شود و فقر مالی آنها برطرف شود. تا زمانی که خانوادهها نیاز مالی داشته باشند این مشکل کم و بیش باقی میماند. این شرایط سخت اقتصادی است که خانوادهها را مجبور میکند از فرزندانشان برای کار کردن کمک بگیرند. در عین حال فقر آگاهی و دانش هم به این موضوع دامن میزند، وقتی خانوادهها با حقوق کودکان آشنایی نداشته باشند، ممکن است مشکل مالی نداشته باشند ولی فرزندانشان را برای کار راهی کوچه و خیابان یا کارگاههای مختلف کنند. بنابراین به نظرم هم باید برای فقر مالی و هم فقر دانش خانوادهها مخصوصا خانوادههای مهاجر کاری کرد.
محمد، آیندهای که برای خودت تصور میکنی چیست؟
تصمیم دارم بعد از تمام شدن دوره کارشناسی، فوق لیسانس بگیرم و بعد از آن هم برای مقطع دکترا اقدام کنم. من با مشکلات و سختیهای زیادی روبهرو بودهام اما اجازه نمیدهم مشکلات مرا از ادامه راهم منصرف کنند. میخواهم همانطور که تا اینجای مسیر را آمدهام، باز هم مسیر موفقیت و پیشرفت را طی کنم.