با من بیا به خلوت رویا ...
بی تو غرق هزاران موج خروشانم ...
مثل عبور قطره ی باران ...
بر تن زخمی شقایق ها ...
با من بیا به خلوت شبنم ...
با من بیا به وسعت پیچک ...
با تو شب از کنار من آرام می رود ...
مثل عبور حادثه ...
از چشم روشن کبوتر ها ...
باران که می بارد
تمام کوچه های شهر
پر از فریاد من است
که می گویم
من تنها نیستم
تنها ، منتظرم
تنها .
دل روشني دارم اي عشق
صدايم کن از هرچه مي تواني
صدا کن مرا از صدف هاي باران
صدا کن مرا از گلوگاه سبز شکفتن
صدايم کن از خلوت خاطرات پرستو
بگو پشت پرواز مرغان عاشق چه رازي است ؟
بگو با کدامين نفس مي توان تا کبوتر سفر کرد ؟
بگو با کدامين افق مي توان تا شقايق خطر کرد؟
مرا مي شناسي تو اي عشق ؟
من از آشنايان احساس آبم
همسايه ام مهربانيست
من نمي دانم تو را آن سان که بايد گفت
من نمي گويم
از تو گفتن پاي دل درگِل ، بالهاي شعر من در بَند
من نمي گويم
خيل باران هاي باد آور که مي بارند
و مي پويند و مي جويند مي گويند :
تا نفس باقيست زيبا ، فرصت چشمت تماشاييست !
بی تو غرق هزاران موج خروشانم ...
مثل عبور قطره ی باران ...
بر تن زخمی شقایق ها ...
با من بیا به خلوت شبنم ...
با من بیا به وسعت پیچک ...
با تو شب از کنار من آرام می رود ...
مثل عبور حادثه ...
از چشم روشن کبوتر ها ...
باران که می بارد
تمام کوچه های شهر
پر از فریاد من است
که می گویم
من تنها نیستم
تنها ، منتظرم
تنها .
دل روشني دارم اي عشق
صدايم کن از هرچه مي تواني
صدا کن مرا از صدف هاي باران
صدا کن مرا از گلوگاه سبز شکفتن
صدايم کن از خلوت خاطرات پرستو
بگو پشت پرواز مرغان عاشق چه رازي است ؟
بگو با کدامين نفس مي توان تا کبوتر سفر کرد ؟
بگو با کدامين افق مي توان تا شقايق خطر کرد؟
مرا مي شناسي تو اي عشق ؟
من از آشنايان احساس آبم
همسايه ام مهربانيست
من نمي دانم تو را آن سان که بايد گفت
من نمي گويم
از تو گفتن پاي دل درگِل ، بالهاي شعر من در بَند
من نمي گويم
خيل باران هاي باد آور که مي بارند
و مي پويند و مي جويند مي گويند :
تا نفس باقيست زيبا ، فرصت چشمت تماشاييست !