26-02-2015، 16:58
کوروش ، بزرگترین پادشاه تاریخ جهان است. این اعجوبهی بیمانند ، در جریان فتح بابِل ،
کتیبهای از خود بر جای گذاشت که مطالب یادشده در آن ، حتی بشر امروزی را نیز در
حیرت فرو میبرد. این کتیبه دارای 45 بند است.
در این جستار ، متن کامل این کتیبهی نامدار را ــــ که بر پایهی ترجمهی استادِ دانشمند :
« عبدالمجید ارفعی » میباشد ــــ میآوریم تا ایرانیان ، بیش از پیش با نیاکان بزرگ و پُر افتخارشان
آشنایی یابند.
یادآوری میشود که به اصطلاح : ترجمهی این استوانه از سوی شخص دیگری که سواد
بایسته را ندارد(غیاثآبادی) ، دقیق و علمی نیست ؛ و فقط ترجمهی استاد : ارفعی از درستی
و اعتبار برخوردار است.
-------------------------------------------------------------------------------------------
1. [ آنگاه که ......... { مردوک ] ، پادشاه همهی آسمانها و زمین ، کسی که ...... ، } ......
که با ... یَش { سرزمینهای دشمنانش (؟) را لگدکوب میکند }
2. [ .................................................. .............. ]
{ با دانایی گسترده ، ... کسی که } چهار [ گوشهی جهان ، ] { را زیر نظر دارد }.
3. [ .................................................. ..............
........] ناشایستگی شگرف (؟) بر سروری کشورش چیره شده بود.
4. [ .................................................. ..............................................
......................... ] ( بگفت تا به زور ) باج گندم و دهش رمه بر آنان بنهد.
5. ( پرستشگاهی ) همانند « اِسَنگیلَ » ( Esangila ) [ بنا کر ] د .........................
.............................................. از برای اور و دیگر جاهای مقدس
6. با آیینهای نه دورخور ایشان ، آیین پیشکشی قربانیای نهاد که ( پیش از آن ) نبود.
......................... هر روز به گونهای گستاخانه و خوارکننده ، سخن میگفت ، و نیز
با بَدکرداری از بهر خوارکردن ( خدایان )
7. بردن نذورات را ( به پرستشگاهها ) برانداخت. [ او ( همچنین ) در آیینها ( به گونههایی
ناروا ) دست برد. اندوه و ناشادمانی ] را به(=در) شهرهای مقدس بپیوست.
او پرستش مردوک پادشاه خدایان را از دل خویش بشُست.
8. کسی که همواره به شهر وی(= شهر مردوک = بابل Babilim ) تبهکاری روا میداشت (و)
هر روز [ به آزردن ( آن ) سرزمین ، دست ( مییازید ) ، مردمانش ] را با یوغی بیآرام
به نابودی میکشانید ، همهی آنها را.
9. از شکوههای ایشان انلیل خدایان(= سرور خدایان = مردوک) سخت به خشم آمد.
[ جاهای مقدس رها شدند و یاد نمای ( آن ) پرستشگاهها(=آثار) به فراموشی سپرده شد ].
دیگر خدایان باشنده در میان ایشان ( نیز ) پرستشگاههای خویش را رها کردند.
10. در ( برابر ) خشم وی(=مردوک) او(=نبو-نائید) آنان(=پیکرههای خدایان) را به بابل
فرا برد. لیک مردوک ، [ آن بلند پایه که آهنگ جنگ کرده بود ] ، از بهر همهی باشندگانِ
روی زمین که جایهای زندگیشان ویرانه گشته بود ،
11. و ( از بهر ) سرزمینهای سومر(Sumer) و اکد(Akkad) که ( به سان ) [ کالبد ]
مردگان(بیجان) گشته بودند ، او(=مردوک) از روی اراده و خواست خویش روی به سوی آنان
باز گردانید و بر آنان رحمت آورد و آنان را ببخشود.
( مردوک ) در میان همهی سرزمینها به جستجو و بیازمودن پرداخت ،
12. به جستن شاهی دادگر ، ( آنگونه که ) خواستهی وی(=مردوک) باشد ، او(=مردوک)
دستان کوروش ، شاه انشان ( Ansan ) را ( برای یاریاش ) به دست گرفت. ( آنگاه )
او(=مردوک) کوروش ، پاشاه شهر انشان را به نام بخواند ( برای آشکار کردن دعوت وی )
و او را به نام بخواند ( از بهر ) پادشاهی بر همهی جهان.
13. او(=مردوک) سرزمین گوتیان ( G/Quti= شمال ) و تمامی سپاهیانِ مَندَ ( Manda= مادها )
را به فرمانبرداری از او(=کوروش) وا داشت. او(مردوک) ( وا داشت تا ) مردم ، سیاهسران ،
به دست کوروش شکست داده شوند.
14. ( در حالی که ) او(=کوروش) با راستی و داد پیوسته آنان را شبانی میکرد ، مردوک خدای
بزرگ ، نگاهبان مردم خویش ، با شادی به کردارهای نیک و دل ( پر از ) داد او(=کوروش)
مینگریست.
15. ( پس ) او را فرمود که به سوی شهر وی ، بابل ، پیش رود. ( مردوک ) او(=کوروش) را
برانگیخت تا راه بابل را در سپرد (و خود ) همانند دوست و همراهی در کنار وی همواره گام
برداشت.
16. ( در حالی که ) سپاهیان بیشمار او که همانند ( قطرههای ) آب یک رود به شمارش
درنمیآمدند ، پوشیده در ساز و برگ جنگ ، در کنار وی گام برمیداشتند.
17. او(=مردوک) بی هیچ کارزاری وی(=کوروش) را به شهر خویش ، بابل ، فرابرد.
( مردوک ) بابل را از هر بدبختی برهانید (و) نبو-نائید را ، پادشاهی که وی(=مردوک) را
پرستش نمیکرد ( معنی لغوی : احترام نمیگذاشت ) ، به دست او(=کوروش) سپرد.
18. همهی مردم بابل ، همگی ( مردم ) سومر و اکد ، ( همهی ) شاهزادگان و فرمانروایان
به وی(=کوروش) نماز بردند و بر دو پای او بوسه دادند (و) از پادشاهیاش شادمان گردیده ،
چهرهها درخشان کردند.
19. سروری(=مردوک) که به یاری وی خدایانِ(؟) در خطر مرگ ( قرار گرفته ) زندگی دوباره یافتند
و از گزند و آسیب رها شدند ، (و) همهی خدایان (؟) به شادی او را همی ستودند و نامش را
گرامی داشتند.
20. من ، کوروش ، شاه جهان ، شاه بزرگ ، شاه نیرومند ، شاه بابل ، شاه سومر و اکد ،
شاه چهار گوشهی جهان ،
21. پسر کمبوجیه ، شاه بزرگ ، شاه ( شهر ) انشان ، نوهی کوروش ، شاه بزرگ ، شاه ( شهر )
انشان ، نبیرهی چیشپیش ، شاه بزرگ ، شاه ( شهر ) انشان ،
22. از تخمهی پادشاهیای جاودانه ، آن که پادشاهیاش را خداوند(=مردوک) و نبو دوست دارند
و از بهر شادی دل خویش پادشاهی ا و را خواهانند. آنگاه که من(=کوروش) آشتیخواهان
به بابل اندر شدم ،
23. با شادی و شادمانی در کاخ شهریاری خویش ، اورنگ سروری خویش بنهادم ، مردوک ،
سرور بزرگ ، مهر دل گشادهام که د[وستدار] بابل است به خواست خود به [خویشتن گروانید]
( پس ) هر روز پیوسته ( آشکارا ) در گرامیداشت او کوشیدم.
24. ( و آنگاه که ) سربازان بسیار من دوستانه اندر بابل گام برمیداشتند ، من نگذاشتم کسی
( در جایی ) در تمامی سرزمین سومر و اکد ترساننده باشد.
25. من شهر بابل و همهی ( دیگر ) شهرها را در فراوانی نعمت پاس داشتم.
باشندگان درمانده در بابل را که ( نبو-نائید ) ایشان را به رغم خواست خدایان ، یوغی داده بود (؟)
نه درخور ایشان ،
26. درماندگیهاشان را چاره کردم و ایشان را از بیگاری (؟) برهانیدم.
مردوک ، خدای بزرگ از کردارهای من شاد شد و
27. ( آنگاه ) مرا ، کوروش ، پادشاهی که پرستندهی وی است و کمبوجیه ، فرزندهِ زاده شدهی
من و همگی سپاهیانم را
28. با بزرگواری ، افزونی داد و ما به شادمانی ، در آشتی تمام ، کردارهایمان به چشم او
زیبا جلوه کرد ، ( و ما ) والاترین پایهی [ خداییاش ] را ستودیم. به فرمان او(=مردوک)
همهی شاهان بر اورنگ شاهی برنشسته ،
29. و همگی ( شاهان ) جهان از زبرین دریا(=دریای مدیترانه) تا زیرین دریا(=دریای پارس) ،
( همهی ) باشندگان سرزمینهای دوردست ، همهی شاهان آموری ( Amurru=غرب ) ، باشندگان
در چادرها ، همهی آنها ،
30. باج و ساو بسیارشان را از بهر من(=کوروش) به بابل اندر آوردند و بر دو پای من بوسه
دادند. از [...] تا ( شهر ) آشور ( Assur ) و شوش ( MUS.ERIN=Susan )،
31. اَگَدِ(Agade) سرزمین اشنون ( Esnunna ) ، ( شهر ) زَمبَن ( Zamban ) ،
( شهر ) مِ-تورنو ( Me-Turnu ) ، دیر ( Der ) تا ( پایان ) نواحی سرزمین گوتیان(=شمال)
و نیز ( همهی ) شهرهای آن سوی دجله که از دیرباز ویرانه گشته بود ، ( از نو ساختم ).
32. ( و نیز پیکرهی ) خدایان باشنده در میانهی آنها ( که از آن شهرها نبو-نائید به بابل آورده
بود ) را ( پس از بازسازی پرستشگاههایشان ) به جایهای نخستینشان بازگردانیدم و
( همهی آن پیکرهها را ) تا به جاودان در جای ( نخستینشان ) بنشاندم ( و ) همگی آن مردم را
( که پراکنده شده بودند ) ، گرد آوردم و آنان را به جایگاههای خویش باز گردانیدم.
33. ( و نیز پیکرهی ) خدایان سومر و اکد را که نبو-نائید ( بیبیم ) از خشم سرور
خدایان(=مردوک) به بابل اندر آورده بود ، به فرمان مردوک ، خدای بزرگ ، به شادی و خوشی
34. در نیایشگاههایشان بنشاندم - جایهایی که دل آنها شاد گردد.
باشد که خدایانی که من به جایهای مقدس ( نخستینشان ) باز گردانیدم ،
35. هر روز در برابر خداوند(=مردوک) و نبو زندگی دیریازی از بهر من بخواهند و هماره در
پایمردی من سخنها گویند ، با واژههایی نیکخواهانه. باشد که به مردوک ، خدای من ، بگویند
که « به کوروش » ، پادشاهی که ( با بیم ) تو را پرستنده است و کمبوجیه پسرش ،
36. بیگمان باش ، بهل تا آن زمان { سهمیهرسانِ نیایشگاههایمان باشند } با روزهایی بی
هیچ گسستگی. { ... و } همگی مردم بابل پادشاهی را گرامی داشتند و من همهی ( مردم )
سرزمینها را در زیستگاهی آرام بنشاندم.
37. [ ......................... ( به پیشکشهای پیشین ) ... غا ] ز ، دو اردک و دَه کبوتر وحشی(فربه)
بیش از ( آنچه پیشتر داده میشد از ) غازها ، اردکها و کبوتران وحشی افزودم.
38. [ ....... رو ] زانه بر آنها بیفزودم. در استوار گردانیدن بــ[ــنای] دیوار « ایمگور - انلیل »
باروی دفاعی بزرگ شهر بابل کوشیدم و
39. [ ........ ] دیوار کنارهای ( ساخته از ) آجر را بر کنار خندق شهر که ( یکی از )
شاهان پیشین [ ساخته و ( بنایش را ) به انجام نرسانیده ] بود ،
40. [ بدانسان که ] بر پیرامون [ شهر ( به تمامی ) برنیامده بود ] ، آنچه را هیچیک از
شاهان پیشین ( با وجود ) افراد به بیگاری گرفتهشدهی [ کشورشان ] در بابل نساخته بودند ،
41. [ .................................................. ..........................................
از قیر ] و آجر از نو بار دیگر بساختم و [ بنایشا ] ن [ را به انجام رسانیدم. ]
42. [ دروازههای بزرگ وسیع بر آنها بنهادم [................] و درهایی از چوب سدر ]
با پوششی از مفرغ ، با آستانهها و پاشنه [ هایی از مس ریختهشده [................] هر آنجایی
که دروازهها]یشان ( یافت میشد ) ،
43. [ استوار گردانیدم .................................................. ..........................
نو]شتهای ( در بر دارندهی ) نام آشور-بانی-اپلی (Assur-bani-apli) ، شاهی پیش از من [ در
میان آن(=بنا) بدید]م.
44. [................... ] { او ... مردوک ، سرور بزرگ آفرینندهی (؟) } [.......................]
45. [.................................................. ......] { - من - همچون هدیهای [ پیشکش کردم ] }
....... [ { ( برای ) خشنودیات } تابه روز جا]ودان.
{[ نوشته و ] تطبیق [ بر بنیاد لوحهی ... ] ؛ ( این ) کتیبهی قیشتی - مردوک ( Qisti Marduk )
پسر ... }
-----------------------------------------------------------------------------------------------
[ فرمان کوروش بزرگ ▬ عبدالمجید ارفعی ▬ صفحهی 45 تا 51 ]
کتیبهای از خود بر جای گذاشت که مطالب یادشده در آن ، حتی بشر امروزی را نیز در
حیرت فرو میبرد. این کتیبه دارای 45 بند است.
در این جستار ، متن کامل این کتیبهی نامدار را ــــ که بر پایهی ترجمهی استادِ دانشمند :
« عبدالمجید ارفعی » میباشد ــــ میآوریم تا ایرانیان ، بیش از پیش با نیاکان بزرگ و پُر افتخارشان
آشنایی یابند.
یادآوری میشود که به اصطلاح : ترجمهی این استوانه از سوی شخص دیگری که سواد
بایسته را ندارد(غیاثآبادی) ، دقیق و علمی نیست ؛ و فقط ترجمهی استاد : ارفعی از درستی
و اعتبار برخوردار است.
-------------------------------------------------------------------------------------------
1. [ آنگاه که ......... { مردوک ] ، پادشاه همهی آسمانها و زمین ، کسی که ...... ، } ......
که با ... یَش { سرزمینهای دشمنانش (؟) را لگدکوب میکند }
2. [ .................................................. .............. ]
{ با دانایی گسترده ، ... کسی که } چهار [ گوشهی جهان ، ] { را زیر نظر دارد }.
3. [ .................................................. ..............
........] ناشایستگی شگرف (؟) بر سروری کشورش چیره شده بود.
4. [ .................................................. ..............................................
......................... ] ( بگفت تا به زور ) باج گندم و دهش رمه بر آنان بنهد.
5. ( پرستشگاهی ) همانند « اِسَنگیلَ » ( Esangila ) [ بنا کر ] د .........................
.............................................. از برای اور و دیگر جاهای مقدس
6. با آیینهای نه دورخور ایشان ، آیین پیشکشی قربانیای نهاد که ( پیش از آن ) نبود.
......................... هر روز به گونهای گستاخانه و خوارکننده ، سخن میگفت ، و نیز
با بَدکرداری از بهر خوارکردن ( خدایان )
7. بردن نذورات را ( به پرستشگاهها ) برانداخت. [ او ( همچنین ) در آیینها ( به گونههایی
ناروا ) دست برد. اندوه و ناشادمانی ] را به(=در) شهرهای مقدس بپیوست.
او پرستش مردوک پادشاه خدایان را از دل خویش بشُست.
8. کسی که همواره به شهر وی(= شهر مردوک = بابل Babilim ) تبهکاری روا میداشت (و)
هر روز [ به آزردن ( آن ) سرزمین ، دست ( مییازید ) ، مردمانش ] را با یوغی بیآرام
به نابودی میکشانید ، همهی آنها را.
9. از شکوههای ایشان انلیل خدایان(= سرور خدایان = مردوک) سخت به خشم آمد.
[ جاهای مقدس رها شدند و یاد نمای ( آن ) پرستشگاهها(=آثار) به فراموشی سپرده شد ].
دیگر خدایان باشنده در میان ایشان ( نیز ) پرستشگاههای خویش را رها کردند.
10. در ( برابر ) خشم وی(=مردوک) او(=نبو-نائید) آنان(=پیکرههای خدایان) را به بابل
فرا برد. لیک مردوک ، [ آن بلند پایه که آهنگ جنگ کرده بود ] ، از بهر همهی باشندگانِ
روی زمین که جایهای زندگیشان ویرانه گشته بود ،
11. و ( از بهر ) سرزمینهای سومر(Sumer) و اکد(Akkad) که ( به سان ) [ کالبد ]
مردگان(بیجان) گشته بودند ، او(=مردوک) از روی اراده و خواست خویش روی به سوی آنان
باز گردانید و بر آنان رحمت آورد و آنان را ببخشود.
( مردوک ) در میان همهی سرزمینها به جستجو و بیازمودن پرداخت ،
12. به جستن شاهی دادگر ، ( آنگونه که ) خواستهی وی(=مردوک) باشد ، او(=مردوک)
دستان کوروش ، شاه انشان ( Ansan ) را ( برای یاریاش ) به دست گرفت. ( آنگاه )
او(=مردوک) کوروش ، پاشاه شهر انشان را به نام بخواند ( برای آشکار کردن دعوت وی )
و او را به نام بخواند ( از بهر ) پادشاهی بر همهی جهان.
13. او(=مردوک) سرزمین گوتیان ( G/Quti= شمال ) و تمامی سپاهیانِ مَندَ ( Manda= مادها )
را به فرمانبرداری از او(=کوروش) وا داشت. او(مردوک) ( وا داشت تا ) مردم ، سیاهسران ،
به دست کوروش شکست داده شوند.
14. ( در حالی که ) او(=کوروش) با راستی و داد پیوسته آنان را شبانی میکرد ، مردوک خدای
بزرگ ، نگاهبان مردم خویش ، با شادی به کردارهای نیک و دل ( پر از ) داد او(=کوروش)
مینگریست.
15. ( پس ) او را فرمود که به سوی شهر وی ، بابل ، پیش رود. ( مردوک ) او(=کوروش) را
برانگیخت تا راه بابل را در سپرد (و خود ) همانند دوست و همراهی در کنار وی همواره گام
برداشت.
16. ( در حالی که ) سپاهیان بیشمار او که همانند ( قطرههای ) آب یک رود به شمارش
درنمیآمدند ، پوشیده در ساز و برگ جنگ ، در کنار وی گام برمیداشتند.
17. او(=مردوک) بی هیچ کارزاری وی(=کوروش) را به شهر خویش ، بابل ، فرابرد.
( مردوک ) بابل را از هر بدبختی برهانید (و) نبو-نائید را ، پادشاهی که وی(=مردوک) را
پرستش نمیکرد ( معنی لغوی : احترام نمیگذاشت ) ، به دست او(=کوروش) سپرد.
18. همهی مردم بابل ، همگی ( مردم ) سومر و اکد ، ( همهی ) شاهزادگان و فرمانروایان
به وی(=کوروش) نماز بردند و بر دو پای او بوسه دادند (و) از پادشاهیاش شادمان گردیده ،
چهرهها درخشان کردند.
19. سروری(=مردوک) که به یاری وی خدایانِ(؟) در خطر مرگ ( قرار گرفته ) زندگی دوباره یافتند
و از گزند و آسیب رها شدند ، (و) همهی خدایان (؟) به شادی او را همی ستودند و نامش را
گرامی داشتند.
20. من ، کوروش ، شاه جهان ، شاه بزرگ ، شاه نیرومند ، شاه بابل ، شاه سومر و اکد ،
شاه چهار گوشهی جهان ،
21. پسر کمبوجیه ، شاه بزرگ ، شاه ( شهر ) انشان ، نوهی کوروش ، شاه بزرگ ، شاه ( شهر )
انشان ، نبیرهی چیشپیش ، شاه بزرگ ، شاه ( شهر ) انشان ،
22. از تخمهی پادشاهیای جاودانه ، آن که پادشاهیاش را خداوند(=مردوک) و نبو دوست دارند
و از بهر شادی دل خویش پادشاهی ا و را خواهانند. آنگاه که من(=کوروش) آشتیخواهان
به بابل اندر شدم ،
23. با شادی و شادمانی در کاخ شهریاری خویش ، اورنگ سروری خویش بنهادم ، مردوک ،
سرور بزرگ ، مهر دل گشادهام که د[وستدار] بابل است به خواست خود به [خویشتن گروانید]
( پس ) هر روز پیوسته ( آشکارا ) در گرامیداشت او کوشیدم.
24. ( و آنگاه که ) سربازان بسیار من دوستانه اندر بابل گام برمیداشتند ، من نگذاشتم کسی
( در جایی ) در تمامی سرزمین سومر و اکد ترساننده باشد.
25. من شهر بابل و همهی ( دیگر ) شهرها را در فراوانی نعمت پاس داشتم.
باشندگان درمانده در بابل را که ( نبو-نائید ) ایشان را به رغم خواست خدایان ، یوغی داده بود (؟)
نه درخور ایشان ،
26. درماندگیهاشان را چاره کردم و ایشان را از بیگاری (؟) برهانیدم.
مردوک ، خدای بزرگ از کردارهای من شاد شد و
27. ( آنگاه ) مرا ، کوروش ، پادشاهی که پرستندهی وی است و کمبوجیه ، فرزندهِ زاده شدهی
من و همگی سپاهیانم را
28. با بزرگواری ، افزونی داد و ما به شادمانی ، در آشتی تمام ، کردارهایمان به چشم او
زیبا جلوه کرد ، ( و ما ) والاترین پایهی [ خداییاش ] را ستودیم. به فرمان او(=مردوک)
همهی شاهان بر اورنگ شاهی برنشسته ،
29. و همگی ( شاهان ) جهان از زبرین دریا(=دریای مدیترانه) تا زیرین دریا(=دریای پارس) ،
( همهی ) باشندگان سرزمینهای دوردست ، همهی شاهان آموری ( Amurru=غرب ) ، باشندگان
در چادرها ، همهی آنها ،
30. باج و ساو بسیارشان را از بهر من(=کوروش) به بابل اندر آوردند و بر دو پای من بوسه
دادند. از [...] تا ( شهر ) آشور ( Assur ) و شوش ( MUS.ERIN=Susan )،
31. اَگَدِ(Agade) سرزمین اشنون ( Esnunna ) ، ( شهر ) زَمبَن ( Zamban ) ،
( شهر ) مِ-تورنو ( Me-Turnu ) ، دیر ( Der ) تا ( پایان ) نواحی سرزمین گوتیان(=شمال)
و نیز ( همهی ) شهرهای آن سوی دجله که از دیرباز ویرانه گشته بود ، ( از نو ساختم ).
32. ( و نیز پیکرهی ) خدایان باشنده در میانهی آنها ( که از آن شهرها نبو-نائید به بابل آورده
بود ) را ( پس از بازسازی پرستشگاههایشان ) به جایهای نخستینشان بازگردانیدم و
( همهی آن پیکرهها را ) تا به جاودان در جای ( نخستینشان ) بنشاندم ( و ) همگی آن مردم را
( که پراکنده شده بودند ) ، گرد آوردم و آنان را به جایگاههای خویش باز گردانیدم.
33. ( و نیز پیکرهی ) خدایان سومر و اکد را که نبو-نائید ( بیبیم ) از خشم سرور
خدایان(=مردوک) به بابل اندر آورده بود ، به فرمان مردوک ، خدای بزرگ ، به شادی و خوشی
34. در نیایشگاههایشان بنشاندم - جایهایی که دل آنها شاد گردد.
باشد که خدایانی که من به جایهای مقدس ( نخستینشان ) باز گردانیدم ،
35. هر روز در برابر خداوند(=مردوک) و نبو زندگی دیریازی از بهر من بخواهند و هماره در
پایمردی من سخنها گویند ، با واژههایی نیکخواهانه. باشد که به مردوک ، خدای من ، بگویند
که « به کوروش » ، پادشاهی که ( با بیم ) تو را پرستنده است و کمبوجیه پسرش ،
36. بیگمان باش ، بهل تا آن زمان { سهمیهرسانِ نیایشگاههایمان باشند } با روزهایی بی
هیچ گسستگی. { ... و } همگی مردم بابل پادشاهی را گرامی داشتند و من همهی ( مردم )
سرزمینها را در زیستگاهی آرام بنشاندم.
37. [ ......................... ( به پیشکشهای پیشین ) ... غا ] ز ، دو اردک و دَه کبوتر وحشی(فربه)
بیش از ( آنچه پیشتر داده میشد از ) غازها ، اردکها و کبوتران وحشی افزودم.
38. [ ....... رو ] زانه بر آنها بیفزودم. در استوار گردانیدن بــ[ــنای] دیوار « ایمگور - انلیل »
باروی دفاعی بزرگ شهر بابل کوشیدم و
39. [ ........ ] دیوار کنارهای ( ساخته از ) آجر را بر کنار خندق شهر که ( یکی از )
شاهان پیشین [ ساخته و ( بنایش را ) به انجام نرسانیده ] بود ،
40. [ بدانسان که ] بر پیرامون [ شهر ( به تمامی ) برنیامده بود ] ، آنچه را هیچیک از
شاهان پیشین ( با وجود ) افراد به بیگاری گرفتهشدهی [ کشورشان ] در بابل نساخته بودند ،
41. [ .................................................. ..........................................
از قیر ] و آجر از نو بار دیگر بساختم و [ بنایشا ] ن [ را به انجام رسانیدم. ]
42. [ دروازههای بزرگ وسیع بر آنها بنهادم [................] و درهایی از چوب سدر ]
با پوششی از مفرغ ، با آستانهها و پاشنه [ هایی از مس ریختهشده [................] هر آنجایی
که دروازهها]یشان ( یافت میشد ) ،
43. [ استوار گردانیدم .................................................. ..........................
نو]شتهای ( در بر دارندهی ) نام آشور-بانی-اپلی (Assur-bani-apli) ، شاهی پیش از من [ در
میان آن(=بنا) بدید]م.
44. [................... ] { او ... مردوک ، سرور بزرگ آفرینندهی (؟) } [.......................]
45. [.................................................. ......] { - من - همچون هدیهای [ پیشکش کردم ] }
....... [ { ( برای ) خشنودیات } تابه روز جا]ودان.
{[ نوشته و ] تطبیق [ بر بنیاد لوحهی ... ] ؛ ( این ) کتیبهی قیشتی - مردوک ( Qisti Marduk )
پسر ... }
-----------------------------------------------------------------------------------------------
[ فرمان کوروش بزرگ ▬ عبدالمجید ارفعی ▬ صفحهی 45 تا 51 ]