19-02-2015، 21:55
یکی از مباحث مهم در حوزه رفتاری ایجاد تعادل است. افرادی می توانند تعادل روانی داشته باشند که دارای شخصیتی متعادل باشند. از جمله عواملی که شخصیت متعادل را موجب می شود، نگرش انسان به مسایل اعتقادی از جمله مساله خوف و رجاست؛ چرا که خوف بدون رجا و رجا بدون خوف هر دو عامل شخصیت نامتعادل و در نتیجه رفتارهای نامتعادل است. نویسنده با مراجعه به آموزه های وحیانی اسلام بر آن شد تا نقش خوف و رجا را در تثبیت شخصیت متعادل و رفتارهای متعادل تبیین نماید. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.
اسراف در اعتقاد عامل نامتوازنی در شخصیت
شخصیت انسان همان حقیقتی است که مبتنی بر عقاید، افکار، احساسات ، عواطف و رفتارها شکل گرفته است. بنابراین، شخصیت هر فرد از الگوهای ویژه فکری، احساسی و رفتاری خاصی شکل کرده که هر او را از افراد دیگر متمایز می سازد. پس شخصیت، سرچشمه درونی دارد و در طول حیات، تقریباً از نوعی پایداری برخوردار است و به سادگی تغییر نمی کند. علم روان شناسی که به مساله شخصیت توجه ویژه ای دارد، شخصیت را دارای ویژگی هایی چون سازمان یافتگی و سازگاری دانسته اند. آنان بر این باورند که شخصیت، هر چند پدیده ای روانی است؛ امّا تحت تاثیر فرایندها و نیازهای بیولوژیک قرار دارد. از نظر آنان شخصیت باعث پدیدآمدن رفتارها می گردد و این که شخصیت از طریق افکار، احساسات، رفتارها و بسیاری چیزهای دیگر نمود خارجی می یابد.
عوامل اصلی ساخت شخصیت را می توان در سه چیز وراثت، محیط زیست و زمان ردگیری و شناسایی کرد. والدین و صفات ژنیتکی آنان، در کنار محیط زیست و عوامل جغرافیایی و آموزه های تربیتی و فرهنگی و اجتماعی و زمانی که شخصیت در آن مقطع زمانی در آن زیست می کند، عوامل تعیین کننده در شخصیت انسانی است.(نگاه کنید: شاملو، سعید؛ مکاتب و نظریه ها در روان شناسی شخصیت، تهران، رشد، ۱۳۸۲، چاپ هفتم، ص ۱۵ تا ۱۷)
از نظر قرآن شخصیت هر انسانی در طول زندگی اش شکل می گیرد و رفتارها و اعمال شخص مبتنی بر شخصیت اوست. تاثیر متقابلی که میان اعمال و نیات از سویی و شخصیت از سویی دیگر در طول زندگی بشر به جا می گذارد، به این معنا خواهد بود که شخصیت هر چند پایدار است ولی قابل تغییر است و این تغییرات بسیار کند و در طول زندگی اتفاق می افتد تا این که در نهایت به ثباتی می رسد که تغییر آن یا غیر ممکن و محال بوده یا بس دشوار است.
از نظر اسلام، هر انسانی دارای فطرتی است که کلیاتی از انسانیت را با خود حمل می کند.(روم، آیه ۳۰) در حقیقت کدهای اصلی شخصیت انسانی است که به عنوان فطرت شناسایی و معرفی شده است. این فطرت در طول زندگی هر فرد تحت تاثیر علل و عواملی تغییرات مثبت یا منفی می یابد. عواملی که این تغییرات را موجب می شود همان نیات و اعمال اوست.
در میان عوامل تاثیرگذار می توان به آموزش ها و تربیت ها بیش تر از دیگر عوامل تاکید کرد؛ چرا که این آموزش ها و تعلیم و تربیت هاست که شخصیت آدمی را می سازد. پیامبر(ص) در عبارتی مشهور می فرماید: کُلُّ مَولُودٍ یُولَدُ عَلَی الفِطْرةِ وَ ابَواهُ یَهَوِدانه و یُنَصِرانه و یُمَجِسانه؛ همه مولودها بر فطرت (توحیدی) به دنیا می آیند، و این پدر و مادرها هستند که آنها را یهودی، مسیحی یا مجوسی بار می آورند. (بحار الانوار، ج ۵۸، ص ۱۸۷)
پس شخصیت های متاثر از تعلیم و تربیت شکل اساسی و بنیادی خود را می گیرد. بر این اساس، می بایست به آموزش و تربیت توجه ویژه ای داشت؛ چرا که فلسفه زندگی انسان را ایجاد و رفتارهای آدمی را بر اساس آن فلسفه سامان و جهت می دهد.
از نظر قرآن، هر انسانی با کارهای خودش که مبتنی بر فلسفه زندگی است، شخصیت خود را می سازد و سبک زندگی اش نیز متاثر از شخصیت سامان یافته و رفتارها و اعمال در سایه سار شخصیت صورت می گیرد.(اسراء، آیه ۸۴)
پس اگر فلسفه زندگی شخص از تعادل برخوردار نباشد، این عدم تعادل در شخصیت و رفتارهای او پدیدار خواهد شد. کسی که جهان را لغو و بیهوده تصور می کند و برای آن غایت و فلسفه و هدفی نمی شناسد، یا معتقد به شرک در الوهیت یا ربوبیت است و در مقام فعل قایل به شرک می شود، چنین شخصی از نظر قرآن دچار اسراف و خروج از حد تعادل می شود و اعتقاد مسرفانه (طه، آیات ۱۲۴ و ۱۲۷ و آیات دیگر) و زیادی روانه اوست که شخصیت نامتوازن را موجب می شود و در رفتارها نیز این نامتوازنی و عدم تعادل خودش را بروز می دهد و رفتارهای مسرفانه ای در پیش می گیرد که از جمله آن ها اسراف در مسایل جنسی و لواط و زنا و مانند آن است.
خوف و رجا، عامل ایجاد تعادل در شخصیت و رفتار
خداوند جهان را بر عدالت و محور و مدار آن آفریده است و از همین روست که صفت عدالت برای تاکید بر آن به عنوان تنها صفت الهی در اصول دین و مذهب بیان می شود و مذهب تشیع را مذهب عدلیه نیز می نامند؛ چرا که بر اساس آموزه های قرآنی جایگاه عدالت بسی برتر از هر اصلی دیگر است و اصولا هدف و فلسفه اصلی رسالت عقل و پیامبران، تحقق عدالت در جامعه بشری و به عنوان خلیفه الهی در مدیریت هستی از سوی انسان است.(حدید، ایه ۲۵)
بر همین اساس هر گونه رفتاری که موجب خروج از دایره و محور عدالت شود، به عنوان افراط شناخته و معرفی و به شدت با آن مبارزه می شود.(کهف، ایه ۲۸)
خداوند انسان را نیز در همان سنت حاکم بر هستی یعنی عدالت آفریده و در استوا و اعتدال قرار داده است.(حجر، ایه ۲۹؛ ص، ایه ۷۲ و آیات دیگر) و از انسان ها خواسته است که در همین مسیر صراط استوا و اعتدال حرکت کنند و زندگی خود را پیش ببرند.(مریم، ایه ۴۳؛ طه، آیه ۱۳۵)
صراط مستقیم که از آن به صراط اعتدال نیز یاد می شود، همان راهی است که می تواند شخصیت انسانی را به کمال برساند و از هر گونه افراط و تفریط جلوگیری به عمل آورد.
از جمله عواملی که در تحقق این مهم نقش ایفا می کند، مساله خوف و رجاست؛ زیرا خوف و رجا نگاه آدمی را به هستی و خداوند به خوبی روشن و مشخص می کند. مساله خوف و رجا مبتنی خداشناسی است. به این معنا که در فلسفه اسلامی برای خداوند دو دسته از صفات جمالی و جلالی بیان می شود.
واژه . جلال ، در لغت به معنای بزرگی قدر و منزلت و عظمت و کبریاست (خلیل بن احمد، ذیل «جل »؛ ابن منظور؛ طریحی ، ذیل «جلل »). جلالت ، به معنای بزرگی قدر و جلال ، بر نهایت بزرگی قدر و شأن دلالت می کند و بدین معنا جلال به خداوند اختصاص دارد و درباره غیر او به کار نمی رود (فیروزآبادی ، ج ۲، ص ۳۸۵). همچنین گفته شده است که جلال کاربرد سلبی دارد، زیرا خدا بزرگ تر از آن است که بتوان او را با حواس ادراک کرد یا به او احاطه یافت (همان ، ج ۲، ص ۳۸۶؛ بستانی ، ذیل «جل »).
اما جمال نیز نزد اهل لغت به معنای حُسن و خوبی در خلقت خداوند و خُلق آدمی است (رجوع کنید به خلیل بن احمد؛ ابن منظور، ذیل «جمل »). ابن فارس (ذیل «جمل ») نیز در موافقت با همین معنا از جمال ، آن را مقابل و ضد قُبح (زشتی ) دانسته است . به گفته طریحی (ذیل «جمل ») نیز جمال هم بر صورتها هم بر معانی اطلاق می شود.
در فرهنگ اسلامی ، اگر صفات حق مربوط به لطف و رحمت باشد، از آن به صفات جمالی یاد می شود؛ و اگر متعلّق به قهر و هیبت باشند، صفات جلالی گویند. البته در صفات خداوند باید به این نکته توجه داشت که صفات جمالی دارای جلال هستند ، چنان که صفات جلالی نیز دارای جمال هستند. اما اگر ذات حق به صفت جلال بر چیزی تجلّی نماید، اثرش کبریا و قهر و هیبت است و اثر تجلّی حق با صفات جمالی انس و محبّت و لطف و رحمت است و چون منشاء و مرجع همه ی اسماء و صفات حق، ذات واحد اوست، و ذاتش بالذّات منشاء صفات جمالی و جلالی است، لذا هر جا که صفت جمال ظهور یابد، صفت جلال در باطن آن مستور است و اگر به صفت جلال تجلّی نماید، صفت جمال در باطن آن مستور است.
بنابر همین اصل اخیر است که در نیایش ها و ادعیه ماثور از معصومان(ع) این معنا بیان شده که « اعوذ بک منک؛ یعنی از خود به خودت پناه می برم» و در تفسیر این معنا آمده که از جلال تو به جمال تو پناه می برم؛ چرا که خداوند صمد است همه جا را پر کرده است و جایی برای دیگری نیست که از جلال به آن گریخت. پس می بایست از خود خدا به خود خدا پناه برد و اگر خداوند در صورت جلالی اش تجلی کرد می بایست به صورت جمالی اش پناه برد.
تجلی کامل خدا در صورت جمالی در آخرت را به بهشت یاد می کنند؛ چنان که دوزخ نیز تجلی خداوند در جلال به طور کامل است. به این معنا که اگر بخواهیم صورت تجسمی از جمال الهی را داشته باشیم همان بهشت اخروی است و دوزخ نیز صورت تجسمی جلال الهی است.
کسی که به چنین چیزی در خداوند باور داشته باشد، در یک حالت از خوف و رجا قرار می گیرد و همواره در شئونات خداوندی از خوف به رجا و از رجا به خوف می رود؛ چرا که خداوند در هر بروز و ظهور و تجلی که از آن به یوم در قرآن یاد می شود، در شانی تجلی می کند که در کلیت همان صورت جلالی یا جمالی است.(رحمن، ایه ۲۹)
از آیات قرآنی به دست می آید که عالمان بیش تر متاثر از عظمت الهی و تجلیات جلالی خداوند هستند، از همین روست که خشیت در ایشان بیش تر از دیگران است. خشیت نوعی خوف همراه با علم و دانش و تعظیم است و با خوف عادی که می تواند حتی مبتنی بر توهمات و ظنیات و گمانه زنی باشد، فرق دارد. در حقیقت واژه خوف دارای عمومیت است ولی خشیت به نوعی خاص از ترس و خوف اطلاق می شود.(فاطر، ایه ۲۸)
اهل خشیت به سبب درک عظمت الهی از روی علم و دانش حصولی و به ویژه حضوری و شهودی، حالت هایی دارند که آثار آن در بدن آن ظاهر می شود. در حقیقت آثار خشیت به شدت از درون به بیرون و از باطن به ظاهر درمی اید و خود را نشان می دهد. از این روست که اهل خشیت ، حتی پوست بدنشان در برابر عظمت الهی به لرزه در می آید و در برابر جلال او خاشع و خاضع در باطن و ظاهر هستند.(زمر، ایه ۲۳)
البته این خشیت چون مبتنی بر علم است، هرگز به نومیدی تبدیل نمی شود؛ زیرا آن سو وجه الهی یعنی صورت جمالی خداوند را نیز می بیند. این گونه است که تصویری کامل از خداوند دارد که در کمال اعتدال است. ترکیب صورت جلال و جمال است که یک صورت کمالی از خداوند را ارایه می دهد.
خوف که همان ترس و انتظار چیزی ناخوشایندی چون دوزخ، به واسطه علایم ظنی و یا علمی است(مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی، ص ۳۰۳، «خوف».) اگراین خوف تشدید شود موجب می شود که شخص قالب تهی کند و بمیرد و یا برخی از علایم و نشانه ها در روان و تن او پدید می آید که از آن جمله ها می توان به خوفی شدید اشاره کرد که سبب به گردش درآمدن چشمهاست. خداوند به این نشانه در آیه ۱۹ احزاب اشاره کرده است.
از آیاتی از قرآن این معنا به دست می آید که ترس و خوف موجب روان پریشی و عدم تعادل در انسان می شود. از جمله خداوند در آیاتی چون ۴۳ سوره ابراهیم، ۱۰ و ۱۳ و ۱۹سوره احزاب بیان می کند که خوف موجب عدم تعادل روان آدمی است به گونه ای که رفتارهای نامتعادل از او بروز می کند.
رجا به معنای امید بستن به خداوند و بخشش و مغفرت و رحمت او در کنار خوف موجب می شود تا در انسان حالت تعادلی ایجاد شود . شخصی که به جمال و جلال الهی توجه دارد، هرگز گرفتار امیدواری افراطی نمی شود ، چنان که نومید نمی گردد و به سبب همان امیدواری به خداوند است که توبه می کند و در مسیر درست می افتد. پس شخصیتی که دارای بینش و نگرش درست و راست نسبت به خداوند است، دارای رفتاری متعادل خواهد بود.
امام صادق علیه السلام بر همین اساس خواهان آن است که شخص به تعادل در خوف و رجا برسد و به همان اندازه که در اندیشه صفات جلالی است در صفات جمالی توجه داشته باشد و هرگز یک سویه به ننگرد؛ چرا که یک سویه نگری عامل فقدان تعادل در شخصیت و رفتار خواهد بود. آن حضرت(ع) می فرماید:اَرج الله رَجاءَ لایجرّئک عَلی مَعصیتِه و خَف اللهَ خوفاً لا یؤیسُک مِن رَحمته؛به خداوند امیدوار باش، امیدی که تو را بر انجام معصیتش جرات نبخشد و از خداوند بیم داشته باش بیمی که تو را از رحمتش ناامید نگرداند.(جهادالنفس،ح۱۰۹)
فلسفه خوف و رجا
با آن چه بیان شد دانسته شد که چرا به جایی تاکید بر یک جهت یعنی خوف یا رجا قایل به تعادل در این مساله شده ایم؛ زیرا رجا زیادی به خداوند خود عامل معصیت و دور شدن از خداوند می شود و دوزخ جلالی را برای شخص فراهم می آورد؛ چنان که افراط در خوف موجب می شود تا انگیزه حرکت و بازگشت را از دست بدهد و مسیر گمراهی را هم چنان ادامه دهد.
خداوند در آیه ۱۸ سوره فاطر، خوف و بیان مسایل انذاری را یکی از عوامل مهم در تزکیه انسان دانسته است؛ زیرا کسی که می ترسد می کوشد تا نواقص خود را برطرف کند و با وضعیت بهبود یافته در پیشگاه الهی حضور یابد. همین ترس است که انسان ها را به سوی تقواپیشگی می کشاند و اجازه نمی دهد تا گناهانی را مرتکب شوند که در قیامت ایشان را به دوزخ ببرد.(انعام، آیه ۵۱)
هم چنین امید و رجا، موجب می شود تا انسان امید به بازگشت داشته باشد و بخواهد از کارهای ناپسندی که کرده توبه کرده و به سوی خداوند بازگردد.(بقره، ایه ۲۱۸؛ زمر، ایه ۵۳) امیدواری اگر به میزانی باشد که او را به گناه ترغیب نکند بسیار خوب است، زیرا موجب می شود روحیه او تقویت شود و کارها نیز بر او آسان گردد.(نساء، آیه ۱۰۴)
خداوند در آیه ۸۴ سوره نساء بیان می کند که چگونه امید و رجا موجب می شود شخص روحیه مقاومت و استقامت پیدا کند و در برابر فشار مشکلات خود را نبازد و مسیر کمالی خود را با برداشتن موانع برطرف کند.
هم چنین امید موجب می شود تا افراد خطاکار امید به اصلاح داشته باشند و اقدامات اصلاحی را به کار گیرند.(نساء، ایه ۶۴؛ توبه، آیات ۱۰۲ و ۱۰۶)
اصولا مهم ترین عامل در ایجاد انگیزه ها امید است. این امید دست یابی به موفقیت و رسیدن به هدف است که حرکت ها را موجب می شود و انسان را به سوی عمل می کشاند. اگر امیدی نباشد انسان هرگز تن به کاری نمی دهد و کاری را به جا نمی آورد. (بقره، آیه ۱۸۶؛ یونس، آیات ۷ و ۸؛ کهف ، آیه ۱۱۰)
به هر حال، امید به ویژه به فضل الهی و رحمت اوست که آدمی را به سوی توبه و بازگشت و عمل و صبر و مانند آن می کشاند و او را از مرگ و افسردگی و بیماری و مانند آن رهایی می بخشد. از این روست که قنوط و نومیدی از رحمت و فضل خداوندی به عنوان گناه بزرگ معرفی شده است.(حجر، آیه ۵۶؛ روم، ایه ۳۶)
باشد با شناخت درست از حقیقت هستی و آفرینش و حرکت در مسیر عدالت و اعتدال و تعادل میان خوف و رجا، از شخصیت کامل و سالم و متعادل و متوازن و رفتارهای متعادل برخوردار بوده و به خداوند صاحب کمال از جلال و جمال برسیم.
اسراف در اعتقاد عامل نامتوازنی در شخصیت
شخصیت انسان همان حقیقتی است که مبتنی بر عقاید، افکار، احساسات ، عواطف و رفتارها شکل گرفته است. بنابراین، شخصیت هر فرد از الگوهای ویژه فکری، احساسی و رفتاری خاصی شکل کرده که هر او را از افراد دیگر متمایز می سازد. پس شخصیت، سرچشمه درونی دارد و در طول حیات، تقریباً از نوعی پایداری برخوردار است و به سادگی تغییر نمی کند. علم روان شناسی که به مساله شخصیت توجه ویژه ای دارد، شخصیت را دارای ویژگی هایی چون سازمان یافتگی و سازگاری دانسته اند. آنان بر این باورند که شخصیت، هر چند پدیده ای روانی است؛ امّا تحت تاثیر فرایندها و نیازهای بیولوژیک قرار دارد. از نظر آنان شخصیت باعث پدیدآمدن رفتارها می گردد و این که شخصیت از طریق افکار، احساسات، رفتارها و بسیاری چیزهای دیگر نمود خارجی می یابد.
عوامل اصلی ساخت شخصیت را می توان در سه چیز وراثت، محیط زیست و زمان ردگیری و شناسایی کرد. والدین و صفات ژنیتکی آنان، در کنار محیط زیست و عوامل جغرافیایی و آموزه های تربیتی و فرهنگی و اجتماعی و زمانی که شخصیت در آن مقطع زمانی در آن زیست می کند، عوامل تعیین کننده در شخصیت انسانی است.(نگاه کنید: شاملو، سعید؛ مکاتب و نظریه ها در روان شناسی شخصیت، تهران، رشد، ۱۳۸۲، چاپ هفتم، ص ۱۵ تا ۱۷)
از نظر قرآن شخصیت هر انسانی در طول زندگی اش شکل می گیرد و رفتارها و اعمال شخص مبتنی بر شخصیت اوست. تاثیر متقابلی که میان اعمال و نیات از سویی و شخصیت از سویی دیگر در طول زندگی بشر به جا می گذارد، به این معنا خواهد بود که شخصیت هر چند پایدار است ولی قابل تغییر است و این تغییرات بسیار کند و در طول زندگی اتفاق می افتد تا این که در نهایت به ثباتی می رسد که تغییر آن یا غیر ممکن و محال بوده یا بس دشوار است.
از نظر اسلام، هر انسانی دارای فطرتی است که کلیاتی از انسانیت را با خود حمل می کند.(روم، آیه ۳۰) در حقیقت کدهای اصلی شخصیت انسانی است که به عنوان فطرت شناسایی و معرفی شده است. این فطرت در طول زندگی هر فرد تحت تاثیر علل و عواملی تغییرات مثبت یا منفی می یابد. عواملی که این تغییرات را موجب می شود همان نیات و اعمال اوست.
در میان عوامل تاثیرگذار می توان به آموزش ها و تربیت ها بیش تر از دیگر عوامل تاکید کرد؛ چرا که این آموزش ها و تعلیم و تربیت هاست که شخصیت آدمی را می سازد. پیامبر(ص) در عبارتی مشهور می فرماید: کُلُّ مَولُودٍ یُولَدُ عَلَی الفِطْرةِ وَ ابَواهُ یَهَوِدانه و یُنَصِرانه و یُمَجِسانه؛ همه مولودها بر فطرت (توحیدی) به دنیا می آیند، و این پدر و مادرها هستند که آنها را یهودی، مسیحی یا مجوسی بار می آورند. (بحار الانوار، ج ۵۸، ص ۱۸۷)
پس شخصیت های متاثر از تعلیم و تربیت شکل اساسی و بنیادی خود را می گیرد. بر این اساس، می بایست به آموزش و تربیت توجه ویژه ای داشت؛ چرا که فلسفه زندگی انسان را ایجاد و رفتارهای آدمی را بر اساس آن فلسفه سامان و جهت می دهد.
از نظر قرآن، هر انسانی با کارهای خودش که مبتنی بر فلسفه زندگی است، شخصیت خود را می سازد و سبک زندگی اش نیز متاثر از شخصیت سامان یافته و رفتارها و اعمال در سایه سار شخصیت صورت می گیرد.(اسراء، آیه ۸۴)
پس اگر فلسفه زندگی شخص از تعادل برخوردار نباشد، این عدم تعادل در شخصیت و رفتارهای او پدیدار خواهد شد. کسی که جهان را لغو و بیهوده تصور می کند و برای آن غایت و فلسفه و هدفی نمی شناسد، یا معتقد به شرک در الوهیت یا ربوبیت است و در مقام فعل قایل به شرک می شود، چنین شخصی از نظر قرآن دچار اسراف و خروج از حد تعادل می شود و اعتقاد مسرفانه (طه، آیات ۱۲۴ و ۱۲۷ و آیات دیگر) و زیادی روانه اوست که شخصیت نامتوازن را موجب می شود و در رفتارها نیز این نامتوازنی و عدم تعادل خودش را بروز می دهد و رفتارهای مسرفانه ای در پیش می گیرد که از جمله آن ها اسراف در مسایل جنسی و لواط و زنا و مانند آن است.
خوف و رجا، عامل ایجاد تعادل در شخصیت و رفتار
خداوند جهان را بر عدالت و محور و مدار آن آفریده است و از همین روست که صفت عدالت برای تاکید بر آن به عنوان تنها صفت الهی در اصول دین و مذهب بیان می شود و مذهب تشیع را مذهب عدلیه نیز می نامند؛ چرا که بر اساس آموزه های قرآنی جایگاه عدالت بسی برتر از هر اصلی دیگر است و اصولا هدف و فلسفه اصلی رسالت عقل و پیامبران، تحقق عدالت در جامعه بشری و به عنوان خلیفه الهی در مدیریت هستی از سوی انسان است.(حدید، ایه ۲۵)
بر همین اساس هر گونه رفتاری که موجب خروج از دایره و محور عدالت شود، به عنوان افراط شناخته و معرفی و به شدت با آن مبارزه می شود.(کهف، ایه ۲۸)
خداوند انسان را نیز در همان سنت حاکم بر هستی یعنی عدالت آفریده و در استوا و اعتدال قرار داده است.(حجر، ایه ۲۹؛ ص، ایه ۷۲ و آیات دیگر) و از انسان ها خواسته است که در همین مسیر صراط استوا و اعتدال حرکت کنند و زندگی خود را پیش ببرند.(مریم، ایه ۴۳؛ طه، آیه ۱۳۵)
صراط مستقیم که از آن به صراط اعتدال نیز یاد می شود، همان راهی است که می تواند شخصیت انسانی را به کمال برساند و از هر گونه افراط و تفریط جلوگیری به عمل آورد.
از جمله عواملی که در تحقق این مهم نقش ایفا می کند، مساله خوف و رجاست؛ زیرا خوف و رجا نگاه آدمی را به هستی و خداوند به خوبی روشن و مشخص می کند. مساله خوف و رجا مبتنی خداشناسی است. به این معنا که در فلسفه اسلامی برای خداوند دو دسته از صفات جمالی و جلالی بیان می شود.
واژه . جلال ، در لغت به معنای بزرگی قدر و منزلت و عظمت و کبریاست (خلیل بن احمد، ذیل «جل »؛ ابن منظور؛ طریحی ، ذیل «جلل »). جلالت ، به معنای بزرگی قدر و جلال ، بر نهایت بزرگی قدر و شأن دلالت می کند و بدین معنا جلال به خداوند اختصاص دارد و درباره غیر او به کار نمی رود (فیروزآبادی ، ج ۲، ص ۳۸۵). همچنین گفته شده است که جلال کاربرد سلبی دارد، زیرا خدا بزرگ تر از آن است که بتوان او را با حواس ادراک کرد یا به او احاطه یافت (همان ، ج ۲، ص ۳۸۶؛ بستانی ، ذیل «جل »).
اما جمال نیز نزد اهل لغت به معنای حُسن و خوبی در خلقت خداوند و خُلق آدمی است (رجوع کنید به خلیل بن احمد؛ ابن منظور، ذیل «جمل »). ابن فارس (ذیل «جمل ») نیز در موافقت با همین معنا از جمال ، آن را مقابل و ضد قُبح (زشتی ) دانسته است . به گفته طریحی (ذیل «جمل ») نیز جمال هم بر صورتها هم بر معانی اطلاق می شود.
در فرهنگ اسلامی ، اگر صفات حق مربوط به لطف و رحمت باشد، از آن به صفات جمالی یاد می شود؛ و اگر متعلّق به قهر و هیبت باشند، صفات جلالی گویند. البته در صفات خداوند باید به این نکته توجه داشت که صفات جمالی دارای جلال هستند ، چنان که صفات جلالی نیز دارای جمال هستند. اما اگر ذات حق به صفت جلال بر چیزی تجلّی نماید، اثرش کبریا و قهر و هیبت است و اثر تجلّی حق با صفات جمالی انس و محبّت و لطف و رحمت است و چون منشاء و مرجع همه ی اسماء و صفات حق، ذات واحد اوست، و ذاتش بالذّات منشاء صفات جمالی و جلالی است، لذا هر جا که صفت جمال ظهور یابد، صفت جلال در باطن آن مستور است و اگر به صفت جلال تجلّی نماید، صفت جمال در باطن آن مستور است.
بنابر همین اصل اخیر است که در نیایش ها و ادعیه ماثور از معصومان(ع) این معنا بیان شده که « اعوذ بک منک؛ یعنی از خود به خودت پناه می برم» و در تفسیر این معنا آمده که از جلال تو به جمال تو پناه می برم؛ چرا که خداوند صمد است همه جا را پر کرده است و جایی برای دیگری نیست که از جلال به آن گریخت. پس می بایست از خود خدا به خود خدا پناه برد و اگر خداوند در صورت جلالی اش تجلی کرد می بایست به صورت جمالی اش پناه برد.
تجلی کامل خدا در صورت جمالی در آخرت را به بهشت یاد می کنند؛ چنان که دوزخ نیز تجلی خداوند در جلال به طور کامل است. به این معنا که اگر بخواهیم صورت تجسمی از جمال الهی را داشته باشیم همان بهشت اخروی است و دوزخ نیز صورت تجسمی جلال الهی است.
کسی که به چنین چیزی در خداوند باور داشته باشد، در یک حالت از خوف و رجا قرار می گیرد و همواره در شئونات خداوندی از خوف به رجا و از رجا به خوف می رود؛ چرا که خداوند در هر بروز و ظهور و تجلی که از آن به یوم در قرآن یاد می شود، در شانی تجلی می کند که در کلیت همان صورت جلالی یا جمالی است.(رحمن، ایه ۲۹)
از آیات قرآنی به دست می آید که عالمان بیش تر متاثر از عظمت الهی و تجلیات جلالی خداوند هستند، از همین روست که خشیت در ایشان بیش تر از دیگران است. خشیت نوعی خوف همراه با علم و دانش و تعظیم است و با خوف عادی که می تواند حتی مبتنی بر توهمات و ظنیات و گمانه زنی باشد، فرق دارد. در حقیقت واژه خوف دارای عمومیت است ولی خشیت به نوعی خاص از ترس و خوف اطلاق می شود.(فاطر، ایه ۲۸)
اهل خشیت به سبب درک عظمت الهی از روی علم و دانش حصولی و به ویژه حضوری و شهودی، حالت هایی دارند که آثار آن در بدن آن ظاهر می شود. در حقیقت آثار خشیت به شدت از درون به بیرون و از باطن به ظاهر درمی اید و خود را نشان می دهد. از این روست که اهل خشیت ، حتی پوست بدنشان در برابر عظمت الهی به لرزه در می آید و در برابر جلال او خاشع و خاضع در باطن و ظاهر هستند.(زمر، ایه ۲۳)
البته این خشیت چون مبتنی بر علم است، هرگز به نومیدی تبدیل نمی شود؛ زیرا آن سو وجه الهی یعنی صورت جمالی خداوند را نیز می بیند. این گونه است که تصویری کامل از خداوند دارد که در کمال اعتدال است. ترکیب صورت جلال و جمال است که یک صورت کمالی از خداوند را ارایه می دهد.
خوف که همان ترس و انتظار چیزی ناخوشایندی چون دوزخ، به واسطه علایم ظنی و یا علمی است(مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی، ص ۳۰۳، «خوف».) اگراین خوف تشدید شود موجب می شود که شخص قالب تهی کند و بمیرد و یا برخی از علایم و نشانه ها در روان و تن او پدید می آید که از آن جمله ها می توان به خوفی شدید اشاره کرد که سبب به گردش درآمدن چشمهاست. خداوند به این نشانه در آیه ۱۹ احزاب اشاره کرده است.
از آیاتی از قرآن این معنا به دست می آید که ترس و خوف موجب روان پریشی و عدم تعادل در انسان می شود. از جمله خداوند در آیاتی چون ۴۳ سوره ابراهیم، ۱۰ و ۱۳ و ۱۹سوره احزاب بیان می کند که خوف موجب عدم تعادل روان آدمی است به گونه ای که رفتارهای نامتعادل از او بروز می کند.
رجا به معنای امید بستن به خداوند و بخشش و مغفرت و رحمت او در کنار خوف موجب می شود تا در انسان حالت تعادلی ایجاد شود . شخصی که به جمال و جلال الهی توجه دارد، هرگز گرفتار امیدواری افراطی نمی شود ، چنان که نومید نمی گردد و به سبب همان امیدواری به خداوند است که توبه می کند و در مسیر درست می افتد. پس شخصیتی که دارای بینش و نگرش درست و راست نسبت به خداوند است، دارای رفتاری متعادل خواهد بود.
امام صادق علیه السلام بر همین اساس خواهان آن است که شخص به تعادل در خوف و رجا برسد و به همان اندازه که در اندیشه صفات جلالی است در صفات جمالی توجه داشته باشد و هرگز یک سویه به ننگرد؛ چرا که یک سویه نگری عامل فقدان تعادل در شخصیت و رفتار خواهد بود. آن حضرت(ع) می فرماید:اَرج الله رَجاءَ لایجرّئک عَلی مَعصیتِه و خَف اللهَ خوفاً لا یؤیسُک مِن رَحمته؛به خداوند امیدوار باش، امیدی که تو را بر انجام معصیتش جرات نبخشد و از خداوند بیم داشته باش بیمی که تو را از رحمتش ناامید نگرداند.(جهادالنفس،ح۱۰۹)
فلسفه خوف و رجا
با آن چه بیان شد دانسته شد که چرا به جایی تاکید بر یک جهت یعنی خوف یا رجا قایل به تعادل در این مساله شده ایم؛ زیرا رجا زیادی به خداوند خود عامل معصیت و دور شدن از خداوند می شود و دوزخ جلالی را برای شخص فراهم می آورد؛ چنان که افراط در خوف موجب می شود تا انگیزه حرکت و بازگشت را از دست بدهد و مسیر گمراهی را هم چنان ادامه دهد.
خداوند در آیه ۱۸ سوره فاطر، خوف و بیان مسایل انذاری را یکی از عوامل مهم در تزکیه انسان دانسته است؛ زیرا کسی که می ترسد می کوشد تا نواقص خود را برطرف کند و با وضعیت بهبود یافته در پیشگاه الهی حضور یابد. همین ترس است که انسان ها را به سوی تقواپیشگی می کشاند و اجازه نمی دهد تا گناهانی را مرتکب شوند که در قیامت ایشان را به دوزخ ببرد.(انعام، آیه ۵۱)
هم چنین امید و رجا، موجب می شود تا انسان امید به بازگشت داشته باشد و بخواهد از کارهای ناپسندی که کرده توبه کرده و به سوی خداوند بازگردد.(بقره، ایه ۲۱۸؛ زمر، ایه ۵۳) امیدواری اگر به میزانی باشد که او را به گناه ترغیب نکند بسیار خوب است، زیرا موجب می شود روحیه او تقویت شود و کارها نیز بر او آسان گردد.(نساء، آیه ۱۰۴)
خداوند در آیه ۸۴ سوره نساء بیان می کند که چگونه امید و رجا موجب می شود شخص روحیه مقاومت و استقامت پیدا کند و در برابر فشار مشکلات خود را نبازد و مسیر کمالی خود را با برداشتن موانع برطرف کند.
هم چنین امید موجب می شود تا افراد خطاکار امید به اصلاح داشته باشند و اقدامات اصلاحی را به کار گیرند.(نساء، ایه ۶۴؛ توبه، آیات ۱۰۲ و ۱۰۶)
اصولا مهم ترین عامل در ایجاد انگیزه ها امید است. این امید دست یابی به موفقیت و رسیدن به هدف است که حرکت ها را موجب می شود و انسان را به سوی عمل می کشاند. اگر امیدی نباشد انسان هرگز تن به کاری نمی دهد و کاری را به جا نمی آورد. (بقره، آیه ۱۸۶؛ یونس، آیات ۷ و ۸؛ کهف ، آیه ۱۱۰)
به هر حال، امید به ویژه به فضل الهی و رحمت اوست که آدمی را به سوی توبه و بازگشت و عمل و صبر و مانند آن می کشاند و او را از مرگ و افسردگی و بیماری و مانند آن رهایی می بخشد. از این روست که قنوط و نومیدی از رحمت و فضل خداوندی به عنوان گناه بزرگ معرفی شده است.(حجر، آیه ۵۶؛ روم، ایه ۳۶)
باشد با شناخت درست از حقیقت هستی و آفرینش و حرکت در مسیر عدالت و اعتدال و تعادل میان خوف و رجا، از شخصیت کامل و سالم و متعادل و متوازن و رفتارهای متعادل برخوردار بوده و به خداوند صاحب کمال از جلال و جمال برسیم.