سیگار کردی در تمام شهر دودت را
در سایه ی یک برج خوردی فست فودت را
تکرار می شد توی ذهنت آخرین بوسه
تصویر تیغی بین دندانهای یک کوسه
تصویری از آغوش گرمی توی آغوشت
تکرار می شد حرف هایش داخل گوشَت
خسته از این تکرارها مثل فلز سردی
می گفت در گوشت کسی:
- «بازم که بغ کردی!»
یک تنگ ماهی مانده از آن حوض کاشی که...
از کودکی، پیراهن زرد یواشی که...
پر می شود تنگ تو را از چیز... از چیزی
که هی درون خاطراتت اشک می ریزی
بی حوصله در سستی بعد از هم آغوشی
مثل چراغی در نوک یک برج خاموشی
می خواستی تا که بمیری اوج لذت را
می خواستی تا بشکند چیزی فلزت را
در دستهایت مرده است انگار تیغی که...
توی کمد، تی شرت های زرد جیغی که...
هی می کشی دست خودت را روی تاریکی
حس می کنی به هیچ چی انگار نزدیکی
یک قطره ی سس ریخته بر روی شلوارت
پر کرده حوض کاشی ات را دود سیگارت
با تو تمام خاطراتت باز سردردند
آهسته دارد دست هایت... کاملا سردند!
خیره شدی مثل دو چشمت به سیاهی ها
به کودکی مرده ات در بی گناهی ها
بالای شَهرت، آسمان مرداب معکوسی ست
پایین پایت، دسته ای از کوسه ماهی ها...
دارد دوباره می رسد پایان تکرارت!!
یک قطره ی خون ریخته بر روی شلوارت
داری به آخر می رسی از درد از دردِ...
بغ کرده ای و زندگی در شهر بغ کرده!
کز می کنی در آنچه بود و آنچه که هستت
جان می دهد سیگار بعدی دست در دستت
●○●
از درختی که نیست می افتند راه های رسیده و نارس
دستهای همیشه با ابهام با اشارات تا ابد ناقص
پلکهایم به هم فشرده مرا که به «هیچی» دوباره فکر کنم
مثل یک لحظه غفلت از همه چیز غفلت از دست و دستگاه پرس
راه ها سمت چی مرا بردند؟ مقداء و مبصدی به هم خورده!
اولش حکم کرده اند: برو! آخرش حکم کرده اند: برس!
روی تختی که مرده خواهم مرد روی تختی که مرده می میرم
آن قدر خون نرفته از دستم من ولی هیچ... هیچ چی را حس...
زندگی یک جزیره دور است مرد کشتی شکسته ای در آن
به درختی که نیست تکیه زده روی ساحل نوشته: S.O.S