امتیاز موضوع:
  • 3 رأی - میانگین امتیازات: 4.33
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

خاطرات یک پزشک از بیماران خود (طنز)

#11
ایول بابا قشنگ بود
لعنت بر این انسان ها که باید التماس کنی تا با اخم یه سپاس بدن مگه چیزی از شون کم می شه
حسوداااااااااااااااcryingcrying
پاسخ
 سپاس شده توسط آنیکا....... ، ثنا عشق................ ، سمرعشق مهند
آگهی
#12
چه بی مزهDodgy
پاسخ
#13
بابا دمش گرم چقدر نوشته!
الاهی چوب بشی پشمک بشم دورت بگردم من رو بخورند تو لخت بشی هرهر بخندم/25r30/سپاس یادت نره/بوسHeart
پاسخ
#14
خیلی باحال بود.Tongueتنکس یوBlush
رفیق فابریک roxi

هميشه حرفي رو بزن که بتوني بنويسيش

چيزي رو بنويس که بتوني پاش امضا کني

چيزي رو امضا کن که بتوني پاش بايستي ناپلئون


پاسخ
#15
عالی بود Heart
خاطرات یک پزشک از بیماران خود (طنز) 2
پاسخ
#16
تكراري بود.قبلا خونده بودم
بــــد نــگـــويــيــم بــه مــهـــتاب اگـــر تــــب داريـــــم ... !
پاسخ
#17
جالب بودBig Grin
پاشوبیاکمی بغلم کن
ببوس.تاباورکنم حضورتواین دفعه خواب نیست.
مراببوس...تاهمه ی شهرپرشود
این اتفاق هرچه که باشدسراب نیست
دنیاسرجدایی ماشرط بسته اند
امادعای شوم کسی مستجاب نیست!!!
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Big Grin خاطرات امروز من = طنز و باحال
  (دفترچه خاطرات چهارم ابتداییم برادرم را يدا كردم !!!)
  خاطرات یک مداد (قابل توجه کسانی که مداداشنو گاز میگیرن)(به ترتیب هفته بخوانید)
  هوش مصنوعی گوگل زمان و احتمال مرگ بیماران را محاسبه می کند
  خاطرات یک خون آشام
  خاطرات روز های مدرسه
  خاطرات یه دکتر باحال...
  مرگ مشکوک خانواده پزشک در تبریز
Smile خاطرات پزشک شهرکردی... برای رشته ی تجربی جالب میتونه باشه
  خاطرات یک دانشجوی دم بخت

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان