امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

نوشته روی دیوار

#1
نوشته روی دیوار

مادر خسته از خرید برگشت و به زحمت زنبیل سنگین را داخل خانه کشید. پسرش دم در آشپزخانه منتظر او بود و می خواست کار بدی را که تامی کوچولو انجام داده، به مادرش بگوید. وقتی مادرش را دید به او گفت:

مامان! مامان! وقتی من داشتم توی حیاط بازی میکردم و بابا داشت با تلفن صحبت میکرد، تامی با یه ماژیک، روی دیوار اطاقی را که شما تازه رنگش کرده اید، خط خطی کرد!

مادر آهی کشید و فریاد زد:

" حالا تامی کجاست؟"

و رفت به اتاق تامی کوچولو. تامی از ترس زیر تختخوابش قایم شده بود. وقتی مادر او را پیدا کرد سر او داد کشید و گفت:

"تو پسر خیلی بدی هستی.

و بعد تمام ماژیک هایش را شکست و ریخت توی سطل آشغال. تامی از قصه گریه کرد. ده دقیقه بعد وقتی مادر وارد اطاق پذیرایی شد، قلبش گرفت و اشک از چشمانش سرازیر شد.

تامی روی دیوار با ماژیک قرمز یک قلب بزرگ کشیده بود و درون قلب نوشته بود:

"مادر دوستت دارم!



مادر در حالی که اشک میریخت به آشپزخانه برگشت و یک تابلوی خالی با خود آورد و آن را دور قلب آویزان کرد. بعد آن، مادر هر روز به آن اطاق میرفت و با مهربانی به تابلو نگاه میکرد!
?Isn't it lovely, all alone
...Heart made of glass, my mind of stone
پاسخ
 سپاس شده توسط ÐeaÐ GiЯl ، برکه ، яê¥нαñê ، mehrasa2012 ، MissLone ، ^BaR○○n^ ، orkideh ، یاسی@_@
آگهی
#2
وای چه زیبا بودHeartHeartHeartHeart
چه فرقی می کند در شمال باشی یا جنوب

وقتی بادهای موافق و مخالف،بادبان ات را تکان نمی دهد

...به قطب نما نگاه کن

احتمالا گم شدی
پاسخ
 سپاس شده توسط ✘Nina✘ ، mehrasa2012
#3
omygat
گوله برفا میرقصن
حاال منو نپرسین
چیزی منو گرم نمیکنه نه شومینه نه کرسی
حال من خوب نمیشه نه باالکل نه قرصی
هی شل کن سفت کن بینمون این طوریشو نخواستیم
ماکه دیگه دادیم رفت تورو حالا هی بحث بکن
گیج رو الکل شیکونیم هر پل و

پاسخ
 سپاس شده توسط ✘Nina✘
#4
وای چه قدر احساساتی
کسی که خنده را از کس دیگر یاد بگیرد نادان است چون تا به حال برای خاطرات خوب زنگیش نخندیده است

کسی که گریه را از دیگران یاد بگیرد همچو نادان است چون به خاطر یاد نبودن خنده گریه نکرده استHeartHeart
پاسخ
 سپاس شده توسط ✘Nina✘
#5
ممنون جالب بود
مني كه دست هيچكسي رو با وجودم نمي گرفتم
تو باعث شدي كه توي قلبم بميره نفرت
پاسخ
#6
تکراری ولی خیلی قشنگ.ممنونمBig GrinBig GrinSleepyExclamationHeartBlush
پاسخ
 سپاس شده توسط ✘Nina✘
#7
خیلی تکراریه کلی ازاین داستان ها ی جدیدبزار
بَد بوـی ، گوود لیپز ... D;
نوشته روی دیوار 1









پاسخ
 سپاس شده توسط ✘Nina✘


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
  حکایت مولانا (کلوخ انداختن تشنه از سر دیوار در جوی آب)
Shocked رمان فوق‌العاده سرناک «دنبالم بیا» نوشته‌ی خودم
  امـانــت عـشـق [نوشته فریـده شجـاعـی]
  رمان اسطوره نوشته ی P*E*G*A*H
  داستان «تنهایی پرهیاهو» نوشته بهومیل هرابال
  داستان «سقراط مجروح» نوشته برتولت برشت
Heart عکس نوشته های خوشگل رمان طالع ماه ! حتما ببینید ! : )
Heart رمان در مسیر عاشقی نوشته رها محقق زاده
  رمان دعوای عاشقانه نوشته خودم

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان