23-10-2014، 10:57
می دانیم که پیامبران الهی دارای درجاتی هستند (بقره ۲۵۳)، «علم» درجاتی دارد (مجادله۱۱). ایمان دارای درجاتی است (انفال۴) و کفر نیز مراتبی دارد (آل عمران۱۶۳). فرشتگان دارای مقاماتی هستند.(صافات۱۶۴) و بهشت دارای درجاتی است (طه۷۵)؛ دوزخ نیز دارای مراتبی است (احقاف۱۹). نفس انسان نیز دارای درجاتی است: نفس اماره، نفس لوامه و نفس مطمئنه. انسانها نیز دارای درجاتی هستند. (انعام۱۳۲) در آخرت نیز انسانها دارای درجات فراوان و به مراتب بیش از دنیا هستند (اسری۲۱)
روح عبارت از: امر خداوند سبحان و زندگی و حیات است. آیا روح نیز دارای درجات است؟
می دانیم که حیات از «آمیب»های تک سلولی شروع می شود و تا حی سبحان که زندأ همیشگی و تام و تمام است ادامه می یابد. بنابراین حیات نیز دارای مراتب و درجاتی است.
حالا می خواهیم بیان کنیم که روح نیز دارای درجاتی است که درجه ای از آن به موجودات جامد، درجه ای به گیاهان، درجه ای به حیوانات، درجه ای به اجنه و شیاطین، درجه ای به فرشتگان و درجه ای هم به انسانها اختصاص دارد.
البته درجه ای از روح که به انسان اختصاص یافته، بنا بر آیه شریفه: و نفخت فیه من روحی: از روح خود در او دمیدم... (حجر ۲۹ و ص۷۲) می تواند عالیترین درجأ روح باشد با یک توضیح:
توضیح هم این است که: درست است که عالیترین درجه روح به انسان تعلق می گیرد اما به دلیل اینکه او آزاد و انتخاب کنندأ روش زندگی خویش است، این نیرو هم قوس صعودی دارد و هم قوس نزولی.
چنانچه انسان به سوی خداوند متعال حرکت کند، دارای عالیترین درجه روح می شود تا جایی که: عند ملیک مقتدر (قمر۵۵) حاضر می شود جایی که فقط اختصاص به او دارد و بس(غافر۵۱) و هیچ موجودی نمی تواند چنین جایگاهی را کسب نماید. و اگر انسان به سوی پستی و دنائت میل کند، پست ترین درجات روحی را برای خویش انتخاب کرده و: اولئک کالانعام بل هم اضل... آنها مثل حیوانات و بلکه بدتر از آنها هستند...(اعراف۹۷۱) می شود.
بر این اساس، روح دارای درجاتی است که به تناسب جسم و ظرفیت و هدف غایی هر موجود، به او تعلق می گیرد اما در انسان، برخلاف سایر موجودات، به تناسب ظرفیت و شخصیت هرکس، درجاتی از روح که متناسب با وضع اوست از نظر کیفی به او تعلق می گیرد.
در ادبیات فارسی و محاوره های روزمره نیز خود آگاه یا ناخودآگاه به این امر اشاره می شود. مثلا می گویند: فلانی دارای روح بزرگی است! فلانی روحیه ای ضعیف دارد. روحیه فلانی قوی است و... از طرف دیگر می توان کیفیت روح را نیز مورد بررسی قرار داد.
به عنوان مثال: ما به همهأ عناصری که از معادن کشف می شوند، سنگ می گوئیم اما آیا ارزش الماس با ارزش سنگریزه معمولی برابر است؟! در بین فلزات، آیا ارزش طلا و چدن برابر است در حالیکه همه را با نام «فلز» می شناسیم.
در بین گیاهان، ارزش زعفران و خار یکی است؟!
و...
بنابراین درست است که می گوئیم: روح، اما روح چه از جهت کمی و چه از جهت کیفی دارای درجاتی به اندازأ کل موجودات هستی می باشد و به همین دلیل، از همأ موجودات بزرگتر، عالیتر و موجود مجرد زندگی بخش منحصر بفرد است.
براساس آنچه گفته شد می توان نتیجه گرفت که:
انسانیت و ماهیت انسان، به روح اوست و جسم انسان مرکب این روح است و هنگامی که روح از این مرکب پیاده شود، مرکب از بین رفته و تجزیه می شود مثل سپاهی که وقتی فرمانده اش از بین برود، از هم گسیخته شده و هر یک به سویی می روند.
اگر هزاران سال روح در جسم بماند، جسم سالم می ماند مانند انسانهایی که عمر طولانی داشته اند و... اما اگر چند روز روح از جسم کسی جدا شود، جسم او متلاشی شده و نابود می گردد.
بعضی از انسانهایی که بیماری سختی دارند یا در کما و بیهوشی کامل هستند چون روح در بدنشان است، سالها جسمشان سالم می ماند و اطرافیان آنها برای سلامتی شان کوشش می کنند و از مصاحبت با آنها لذت می برند.
اما همین که روح از بدن جوان زیبای عزیزی خارج شود، هیچ کس حاضر نیست که با جسم او چند روز زندگی کند! و فوراً او را آمادأ دفن می کنند!
به همین جهت می توان گفت که:
علاقه و ارتباط انسانها به هم، از نگاه روح آنهاست! حتی ارتباط بدن انسانها به هم، در نتیجأ ارتباط روح های آنها و تابع رفتار روح آنها است.
همأ مکاشفات و شهود عرفا و زهاد نیز به مدد صفا و عظمت روح آنها حاصل شده است.
البته بدن انسان نیز در عرصأ تعامل با نفس و روح تأثیرگذار بر روح انسان می باشد اما این تأثیر، تعیین کننده و حیاتی نیست، چنان که بسیاری از کسانی که جسم کاملا سالمی دارند اما روح سالم ندارند مثل حیوانات یا بدتر از آنها زندگی می کنند(اعراف۹۷۱) و بسیاری از افراد که کور مادرزاد یا فلج مادرزاد بوده اند به مقامات عالی علمی و انسانی رسیده اند بطوری که می توان گفت:
اگر یک انسان فلج در مسابقات دو سرعت جهان، اول نشود به دلیل ضعف روحیه و اراده بوده است نه فلج بودن او!
هلن کلر، فردی کور و کر بود که به موفقیت های بزرگی دست یافت و علامه هبت الله شهرستانی که کور مادرزاد بود نیز صاحب کتاب ارزشمند «الملل و النحل» است و یا دکتر طه حسین که نابینا بود اما صاحب آثار علمی و ارزشمند بسیاری است.
روح عبارت از: امر خداوند سبحان و زندگی و حیات است. آیا روح نیز دارای درجات است؟
می دانیم که حیات از «آمیب»های تک سلولی شروع می شود و تا حی سبحان که زندأ همیشگی و تام و تمام است ادامه می یابد. بنابراین حیات نیز دارای مراتب و درجاتی است.
حالا می خواهیم بیان کنیم که روح نیز دارای درجاتی است که درجه ای از آن به موجودات جامد، درجه ای به گیاهان، درجه ای به حیوانات، درجه ای به اجنه و شیاطین، درجه ای به فرشتگان و درجه ای هم به انسانها اختصاص دارد.
البته درجه ای از روح که به انسان اختصاص یافته، بنا بر آیه شریفه: و نفخت فیه من روحی: از روح خود در او دمیدم... (حجر ۲۹ و ص۷۲) می تواند عالیترین درجأ روح باشد با یک توضیح:
توضیح هم این است که: درست است که عالیترین درجه روح به انسان تعلق می گیرد اما به دلیل اینکه او آزاد و انتخاب کنندأ روش زندگی خویش است، این نیرو هم قوس صعودی دارد و هم قوس نزولی.
چنانچه انسان به سوی خداوند متعال حرکت کند، دارای عالیترین درجه روح می شود تا جایی که: عند ملیک مقتدر (قمر۵۵) حاضر می شود جایی که فقط اختصاص به او دارد و بس(غافر۵۱) و هیچ موجودی نمی تواند چنین جایگاهی را کسب نماید. و اگر انسان به سوی پستی و دنائت میل کند، پست ترین درجات روحی را برای خویش انتخاب کرده و: اولئک کالانعام بل هم اضل... آنها مثل حیوانات و بلکه بدتر از آنها هستند...(اعراف۹۷۱) می شود.
بر این اساس، روح دارای درجاتی است که به تناسب جسم و ظرفیت و هدف غایی هر موجود، به او تعلق می گیرد اما در انسان، برخلاف سایر موجودات، به تناسب ظرفیت و شخصیت هرکس، درجاتی از روح که متناسب با وضع اوست از نظر کیفی به او تعلق می گیرد.
در ادبیات فارسی و محاوره های روزمره نیز خود آگاه یا ناخودآگاه به این امر اشاره می شود. مثلا می گویند: فلانی دارای روح بزرگی است! فلانی روحیه ای ضعیف دارد. روحیه فلانی قوی است و... از طرف دیگر می توان کیفیت روح را نیز مورد بررسی قرار داد.
به عنوان مثال: ما به همهأ عناصری که از معادن کشف می شوند، سنگ می گوئیم اما آیا ارزش الماس با ارزش سنگریزه معمولی برابر است؟! در بین فلزات، آیا ارزش طلا و چدن برابر است در حالیکه همه را با نام «فلز» می شناسیم.
در بین گیاهان، ارزش زعفران و خار یکی است؟!
و...
بنابراین درست است که می گوئیم: روح، اما روح چه از جهت کمی و چه از جهت کیفی دارای درجاتی به اندازأ کل موجودات هستی می باشد و به همین دلیل، از همأ موجودات بزرگتر، عالیتر و موجود مجرد زندگی بخش منحصر بفرد است.
براساس آنچه گفته شد می توان نتیجه گرفت که:
انسانیت و ماهیت انسان، به روح اوست و جسم انسان مرکب این روح است و هنگامی که روح از این مرکب پیاده شود، مرکب از بین رفته و تجزیه می شود مثل سپاهی که وقتی فرمانده اش از بین برود، از هم گسیخته شده و هر یک به سویی می روند.
اگر هزاران سال روح در جسم بماند، جسم سالم می ماند مانند انسانهایی که عمر طولانی داشته اند و... اما اگر چند روز روح از جسم کسی جدا شود، جسم او متلاشی شده و نابود می گردد.
بعضی از انسانهایی که بیماری سختی دارند یا در کما و بیهوشی کامل هستند چون روح در بدنشان است، سالها جسمشان سالم می ماند و اطرافیان آنها برای سلامتی شان کوشش می کنند و از مصاحبت با آنها لذت می برند.
اما همین که روح از بدن جوان زیبای عزیزی خارج شود، هیچ کس حاضر نیست که با جسم او چند روز زندگی کند! و فوراً او را آمادأ دفن می کنند!
به همین جهت می توان گفت که:
علاقه و ارتباط انسانها به هم، از نگاه روح آنهاست! حتی ارتباط بدن انسانها به هم، در نتیجأ ارتباط روح های آنها و تابع رفتار روح آنها است.
همأ مکاشفات و شهود عرفا و زهاد نیز به مدد صفا و عظمت روح آنها حاصل شده است.
البته بدن انسان نیز در عرصأ تعامل با نفس و روح تأثیرگذار بر روح انسان می باشد اما این تأثیر، تعیین کننده و حیاتی نیست، چنان که بسیاری از کسانی که جسم کاملا سالمی دارند اما روح سالم ندارند مثل حیوانات یا بدتر از آنها زندگی می کنند(اعراف۹۷۱) و بسیاری از افراد که کور مادرزاد یا فلج مادرزاد بوده اند به مقامات عالی علمی و انسانی رسیده اند بطوری که می توان گفت:
اگر یک انسان فلج در مسابقات دو سرعت جهان، اول نشود به دلیل ضعف روحیه و اراده بوده است نه فلج بودن او!
هلن کلر، فردی کور و کر بود که به موفقیت های بزرگی دست یافت و علامه هبت الله شهرستانی که کور مادرزاد بود نیز صاحب کتاب ارزشمند «الملل و النحل» است و یا دکتر طه حسین که نابینا بود اما صاحب آثار علمی و ارزشمند بسیاری است.