30-07-2014، 17:09
مهرزاد دانش: ماجرای نامه معروف چارلی چاپلین را به دخترش درباره لزوم حفظ نجابت و پوشیدگی زنانه لابد بارها شنیدهاید و اگر کمی اهل تحقیق در وادی سینما باشید، قطعا این را هم میدانید که این نامه، واقعیت تاریخی ندارد و نویسندهاش نه کمدین معروف سینما، بلکه یکی از هموطنان خودمان، یعنی فرجالله صبا، از روزنامهنگاران پیشکسوت است. آقای صبا در اواسط دهه ۱۳۵۰ که مایل بود نوآوریهایی در مجله تحت سردبیری خود، یعنی مجله «روشنفکر» پدید آورد، برای ایده دادن به همکارانش، ستونی را که قرار بود عبارت فانتزی بر صدرش درج شود افتتاح کرد و خودش هم مطلب نخست آن را که نامه آکنده از نصایح اخلاقی و دینی و زناشویی چاپلین به دخترش جرالدین بود، جعل کرد؛ منتها چون سهوا عبارت فانتزی در بالای ستون درج نشده بود، اغلب مخاطبان، آن متن را واقعا نامهای از چاپلین تلقی کردند و موضوع چنان گل کرد که الان هم بعد از چهار، پنج دهه توسط بسیاری از افراد، حتی توسط برخی از چهرههای فرهنگی مشهور و معتبر مورد ارجاع قرار میگیرد و خیلیها هم برای اثبات و مطلوبیت حجاب بدان استناد میکنند و در نهادها و ارگانهای رسمی از صدا و سیما گرفته تا وزارتخانهها و سازمانها و کانونهای آموزشی و پژوهشی، به عنوان سندی زنده بر اعتراف غرب نسبت به انحطاط فرهنگی و اجتماعیاش در خصوص برهنگی بانوان مورد توجه و تبلیغ قرار میگیرد. طرفه این که بعد از این موضوع، عدهای نابغه هم پیدا شدند و متن جواب جرالدین را هم به پدرش ابداع و منتشر کردند! هر چقدر هم که برخی از ما سینمایینویسها هر از چند مدت یادآور میشویم که این نامه سراسر غیرواقعی است، ظاهرا برد چندانی ندارد و حافظه جمعی مخاطبان، چنان محو محتوای اخلاقی این متن شده است که حاضر نیست به تصحیح و پالایش خاطرات جعلیاش بپردازد.
از این دست متنها و اسناد ناواقعی که شهرتی فراگیر در حد اعتباری خدشهناپذیر یافته است، میتوان به وفور در جامعه مان جستوجو کرد. از وصیتنامه کورش کبیر گرفته تا برخی روایتها که درباره رفاقت صمیمی بین پروفسور حسابی و آلبرت انیشتین داستانسراییها میکند و ... (اخیرا هم نشریهای هفتگی، مصاحبهای ساختگی با مدیر تولید تلویزیونی آمریکایی منتشر کرده بود که در آن سخنان برخی گروههای افراطی فرهنگی داخلی درباره سینمای ایران تکرار شده بود که البته قبل از آنکه به فراگیری نمونههای مشابه برسد، کوس رسواییاش نواخته شد).
یکی از تکرار شوندهترین متنهایی که سالها است مورد استناد برخی از رجال سیاسی و دینی قرار میگیرد، سخنرانی فرانسیس فوکویاما در کنفرانسی موسوم به بازشناسی هویت شیعه است که بنا بر ادعای قائلانش، در سال ۱۹۸۶ و بعد از فتح فاو توسط رزمندگان ایرانی در اورشلیم برپا شد. طبق ادعای مدعیان، فوکویاما در این سخنرانی، چنین اظهاراتی کرده است: «شیعه پرندهای است که افق پروازش خیلی بالاتر از تیرهای ماست، پرندهای است که دو بال دارد، یک بال سبز و یک بال سرخ. بال سبز این پرنده همان مهدویت و عدالتخواهی اوست چون شیعه در انتظار عدالت به سر میبرد، امیدوار است و انسان امیدوار هم شکستناپذیر است. شما نمیتوانید ملتی را شکست دهید که مدعی است کسی خواهد آمد که در اوج ظلم و جور، دنیا را پر از عدل و داد خواهد کرد. بال سرخ شیعه، شهادتطلبی است که ریشه در کربلا دارد و شیعه را فناناپذیر کرده است. شیعه با این دو بال، افق پروازش خیلی بالاست و تیرهای زهراگین سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، اخلاقی و... به آن نمیرسد. این پرنده زرهی بنام ولایتپذیری بر تن دارد. ولایتپذیری شیعه که بر اساس صلاحیت هم شکل میگیرد، آن را تهدیدناپذیر کرده است. شیعه با شهادت دو چندان میشود. شیعه عنصری است که هر چه او را از بین ببرند بیشتر میشود. اینها (رزمندگان ایرانی) فاو را تسخیر کردند و میروند کربلا را هم بگیرند، بعد از آن، اینجا (اشاره به اورشلیم) را هم قطعا میگیرند. تا ولایت فقیه را نزنید، نمیتوانید به ساحت قدسی کربلا و مهدی تجاوز کنید...» البته این سخنرانی ادامه دارد و علاقهمندان میتوانند با ورود واژههای فارسی مربوطه به موتورهای جستوجو در اینترنت، به سادگی متن کاملش را زیارت کنند.
نگارنده کاری به محتوای این متن ندارد و اتفاقا تشبیه شیعه را هم به پرندهای با دو بال سبز و سرخ به مثابه دو عنصر مهدویت و شهادت، تلقیای زیبا و تا حدی درست میانگارد. اما موضوع بر سر این نیست. سؤال اصلی اینجا است که منبع این سخنرانی و کنفرانس محل ایرادش چیست؟ تا آنجا که ذهن نگارنده یاری میکند، و اگر اشتباهی صورت نپذیرفته باشد، این خبر را اولین بار روزنامه کیهان چندین سال قبل منتشر کرد و بقیه رسانهها هم در ابعادی پرشمار با استناد و یا بیاستناد به آن، بازنشرش دادند و برخی هم که طبع خیالانگیز فراوانی داشتند، به طبع و سلیقهشان، قسمتهایی دیگر را بر آن افزودند. نوع بافت واژههای جاری در این متن، بیش از آن که تداعی بخش ترجمه یک مقاله خارجی از فوکویامای ژاپنیتبار آمریکایی باشد، کاشف از روحیه پراحساس و شاعرانه یک هموطن خودمان است که سمپاتی فراوانش را به برخی نمودهای هنجاری جامعهمان، در قلمش جاری ساخته است. جدا از این شک معقول، هر چقدر هم که معادلهای انگلیسی کلیدواژههای این متن را و یا کنفرانس کذایی را در موتورهای جستوجوی اینترنتی وارد کنید، فضای معتبری نمییابید که حاکی از منبع این متن و خبر باشد. در سایت خود فوکویاما هم به همین صورت.
جالب است که متنی چنین غریب و فاقد منبع معتبر و اصلی، سالها است دستمایه برخی از مبلغان و رجال و سیاسیون واقع شده است (خطیب محترم نماز جمعه مشهد هم اخیرا به این سخنرانی ارجاع داده است) تا از طریق آن، توطئه دشمنان علیه باورهای بومی ما مورد تأکید قرار گیرد و نقشههای مزدوران داخلی در پیادهسازی منویات بیگانگان، تفسیر و تعبیر شود. نگارنده قصد نیتخوانی از انتشار این متن بیمنبع را ندارد. چه بسا باز هم یک روزنامهنگار خواسته خلاقیتی به خرج دهد و الگویی فانتزی را برای همکارانش طراحی کند، اما بزرگانی که از طریق کتاب و نشریه و همایش و خطابه نظراتشان را مطرح میسازند، شایسته است که بنا بر اعتبار جایگاههای یاد شده، از ارجاع به موارد مبهم پرهیز کنند و همان ایده مورد نظر را با استناد به منابعی متقنتر و مطمئنتر ابراز دارند. در غیر این صورت، بدیهی است که اعتماد و اطمینان بین مخاطب و گوینده رفته رفته رخت برخواهد بست. امروز دیگر دهه ۱۳۵۰ نیست.