13-07-2014، 14:37
شاید شگفتی؛ یکی از مهمترین جاذبههای گردشگری برای ماجراجویان و عاشقان سفر باشد. شاید آنها که در مناطق گرمسیری زندگی میکنند دل در گرو مقاصد سردسیری دارند و بالعکس آنها که محل زندگیشان در نقطهای از جهان است که کمتر میتوانند به تماشای آفتاب بنشینند و روزهای گرم را تجربه کنند همواره راهی مقاصد گرمسیریاند.
اما در این میان چیزی که بین هر دو دسته برای سفر ثابت است مقاصدی است که آنها را متعجب کند و شگفت انگیز باشد. کشورهای صاحب گردشگری در جهان هم از این خصیصه همواره نهایت استفاده را می برند و به وسیله ابزارهای رسانه ای شان سعی دارند مسافران را برای راهی شدن به این مقاصد تشویق کنند.در گوشه گوشه ایران اما جاذبه های عجیب و شگفت انگیزی وجود دارد که کمتر کسی از آنها باخبر است. کویر ریگ جن ـ جنگل جیغ و.. از این دست بوده اند که پیش از این در چمدان به آنها اشاره کردیم اما روستاهایی در ایران وجود دارد که دارای ویژگی هایی بوده و هستند که بسیار عجیبند. از روستای آدم کوتوله ها که به لی لی پوت ایران مشهور شده است گرفته تا روستایی عجیب که بیش از ۹۰ نابینا دارد.
لی لی پوت ایرانماخونیک نام روستایی است از توابع بیرجند در استان خراسان جنوبی؛ روستایی کوچک که به واسطه فاصله اندکش با مرز افغانستان اکثریت ساکنانش را افغان ها تشکیل می دهند. اما این نقطه از ایران به واسطه قدکوتاه بودن بیشتر ساکنانش به لی لی پوت ایران مشهور است. ماخونیک یکی از هفت روستای شگفت انگیز جهان است. روستای لی لی پوتی ایران شهرت و آوازه اش را از زنان و مردان کوتاه قامت خود دارد که شب ها، زیر سقفی کوتاه تر از سقف خانه های ما چشم می بندند و صبح ها، از چهارچوب هایی کوتاه تر از چهارچوب های خانه های ما پا بیرون می گذارند تا راهی معدن شوند، دام هایشان را چرا دهند یا زمین های زراعی شان را شخم بزنند.
سرزمین لی لی پوت های ایران، با ۱۲آبادی اطرافش، منحصر به فردترین روستای ایران است که ساکنان آن، بیماری کوتاه قدی را نسل به نسل از پدران خود به ارث برده اند. هر چند که این روزها با احداث خانه بهداشت در روستا، قد کودکان ماخونیکی بلندتر شده است، اما جا به جای این روستا را که بگردید، هنوز ردپایی از زندگی مینیاتوری گذشتگان روستا خواهید دید.
روستا در دامنه یک تپه ایجاد شده است با خانه هایی به هم فشرده و کوتاه که در گودی زمین ساخته شده اند. کف خانه حدود یک متر از سطح زمین پایین تر است و برای وارد شدن به خانه، باید کمر خم کنید و از درهای کوچک چوبی بگذرید. بعد، پا روی یکی دو پله درگاهی بگذارید تا به کف خانه برسید. اما با تمام اینها، بافت معماری ماخونیک به خانه های خشت و گلی کوچک محدود نمی شود؛ سال هاست که پای خانه های آجری امروزی هم به ماخونیک رسیده و رنگ و بوی امروزی تری به روستا داده است.
روستای نابینایانعلت شهرت بسیاری از جاذبه ها علت های پسندیده و خوبی نیست. نمونه اش روستای چهاربرج که به واسطه آمار بالای نابینایانش به شهرت رسیده است. این روستا که از توابع اسفراین است با وجود آمار هزار سکنه اش حدود ۹۰ نابینا دارد؛ نابینایانی که هیچ دلیلی برای آنها وجود نداشته است.
این مشکل از حدود ۲۰ تا ۲۵ سال قبل آغاز شده است و به همین دلیل خیلی از ساکنان روستا ترک وطن کرده و به شهرها مهاجرت کرده اند و اکنون حاضر نیستند به دلیل این بیماری ناشناخته به روستا بازگردند.
عجیب تر این که اکثریت افراد مادرزادی نابینا به دنیا آمده اند. نکته عجیب در این بین این که حیوانات اهلی نیز همانند گاو و گوسفند و حتی گربه ها در این روستا نابینا به دنیا می آیند.
هر چند در سال ۹۱ معاون توانبخشی اداره کل بهزیستی استان خراسان اعلام کرد این اختلال در این منطقه مهار شده است و اکنون هیچ فرد زیر دو سال در این روستا حضور ندارد که نابینا باشد، بسیاری دلیل این اختلال را ناآگاهی مردم ـ ازدواج های فامیلی ـ اختلال ژنتیک و… دانسته اند.
روستایی بی زمانروستای ایستا از توابع طالقان یکی از روستاهای مرموز ایران است؛ روستایی که در آن زمان ایستاده است. در کوچه ها اثری از ردپای تکه آهن هایی که در شهر «خودرو» نامیده می شود، نیست؛ مردمانی که چون تابلوی نقاشی زندگی و آداب و رسوم گذشته را در عصر ارتباطات یدک می کشند.
این روستا جایی است که هیچ گونه امکانات دنیای جدید را نمی پذیرند و بدون آب لوله کشی، گاز، برق، درمانگاه، ماشین آلات، وسایل ارتباطی و… زندگی می کنند.
ساعت مچی و دیواری در محل زندگی اهالی این روستا وجود ندارد و سیمان و آهن در معماری خانه های آنان به کار نرفته است. آنان به نحو اسرارآمیزی از مردم فاصله می گیرند و کمتر کسی را به خانه خود راه می دهند.
حتی شایع است که می گویند اهالی این روستا شناسنامه ندارند و جزو جمعیت آماری ایران هم محسوب نمی شوند.
روستایی که به لاتین می نویسنداما بدون شک عجیب ترین روستای ایران روستای زرگر است. اهالی این روستا هم ایرانی اند هم اروپایی، هم فارسی می دانند هم ترکی؛ صورتشان هم شبیه آریایی هاست، هم شبیه گلادیاتورها و وایکینگ ها، قدشان بلند است و مهربانی شان همچون محبت مردم ایل به مهمان ها. مسلمان شیعه اند، کارشان دامداری و کشاورزی است؛ به سبک همه روستاییان، مرغ و خروس و غاز هم نگه می دارند؛ بعضی زن ها که هنرمندتر از دیگرانند نیز خودشان نان می پزند و در مشک، دوغ و کره می گیرند و پنیر و ماست می بندند. این مردم اما یک راز دارند، یک نکته مبهم تاریخی که مرموزشان می کند. مردم روستای «زرگر» زبان مادری شان «رومانو» است؛ به زبانشان «زرگری» هم می گویند، اما نه از آن زرگری هایی که بعد از هر حرف، «ز» می گذارند و زبانشان می شود «دزرزوز».
داستان زبان رومانو بیشتر شبیه افسانه است. زرگری ها خودشان هم دقیقا نمی دانند متعلق به کجای جهان هستند و چه شد که به ایران آمدند و شدند رومانوی شیعه کشاورز ایرانی که به زبان ترکی هم مسلط است. قدیمی های روستا یادشان است که در زمان جوانی شان پیرمردی در زرگر بود که تمام حساب و کتاب هایش را به زبان روسی می نوشت، اما بعد از مرگ او نوشتن به زبان روسی ورافتاد؛ حالا این مردم همه شان به زبان رومانو حرف می زنند و به لاتین می نویسند.
بچه های تحصیلکرده زرگر چند سال پیش چند لغت به زبان رومانو در اینترنت منتشر کردند و از تمام مردم دنیا خواستند که اگر این لغات را می شناسند به ایران بیایند. چند ماه بعد سه مسافر از فرانسه و انگلیس به روستای زرگر آمدند و در حالی که شادی کنان، ساز و دهل می زدند از این که همزبان هایشان را در ایران پیدا کرده اند دست از پا نمی شناختند. زرگری ها می گویند این سه مرد از تجار بزرگ کشورشان بودند که ایتام زیادی را حمایت می کردند و اهل کار خیر بودند؛ اما تعجب می کردند از این که زرگرهای ایران، زبان رومانو را با زبان فارسی و ترکی آنچنان آمیخته اند که اصالت زبان به آن شکل که در اروپا تلفظ می شود از بین رفته است. رومانوهای اروپایی متعجب بودند از این که چرا رومانوهای ایران مثل ۱۸ هزار همزبان شناخته شده خود در اروپا، تشکیلات ندارند و در نشست سالانه آنها در ترکیه حضور ندارند و آواره و بی سروسامانند. (ضمیمه چمدان)