امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمـآن اگ گفتـی من کیـم؟[کمدی..عشقی ]

#1
سلــــــآم


این رمان خیلی باحاله
خیلی خنده دار و توپ
بهت پیشنهاد میدم کلشو بخونی
کلی گشتم تا دوباره بتونم بدون سانسور و کاملشو پیدا کنم
ارزش خوندنو داره




بهار راد 21ساله لیسانس معماری تنها فرزند ارمین راد هستم برعکس کسایی که می گن تک فرزندا (البته بلانسبتا) لوسن تنها خصوصیتی که ندارم همینه یه روز جدیم یه روز شوخم یه روز ارومم یه روز سگم،گلم،خانومم خلاصه خودمم نمیدونم واقعاً کی هستم تا دلتون بخواد دوست ورفیق دارم ولی با هیچ کس صمیمی نیستم.
8ساله ورزشکاره رزمیم در حد تیم ملی .
کسی جرات نداره نگاه چپ بهم کنه جالب اینجاست پدرومادرم خبر ندارن رزمی کارم
همیشه به بهونه ی کلاسای شنا یا پام تو کلاسای تکوندو،کاراته،کنگفو و...هر چی دلتون بخواد بود عاشق رقصیدنم همه جورشم بلدم از جوادی بگیر تا هیپ هاپ.
صدا اهنگ که بیاد از خود بی خودم .
قیافه ای هم ابروهای هشتی خیلی مشکی،چشمای قهوه ای روشن که دم به دقیقه رنگش عوض میشه،بینی هم خدادادی عملیه(بچه راست میگه من دیدم)ولبای متوسط .
همه از قیافم تعریف می کنن به نظر خودم که معمولیم (خوب من حرف زیاد میزنم ماشالله ماشالله چه جواهری)
از قشر متوسط رو به بالای جامعه ایم ویه جورایی دستمون به دهنمون میرسه.
خونمون ولنجکه ویه خونه ی دوبلکسه 300 متری که به گرد پای عموهاوداییم نمیرسه.
2تا عموی باحال دارم به اسم فرشادو مهرشاد که 2قلوان 32سالشونه متعهلن عمو فرشاد یه دختر 2ساله به اسم پارمیس داره مهرشادم 1ساله ازدواج کرده بچه می خواد چی کار.
1دایی 28ساله هم دارم (میثم)بچم تازه داماده 3ماهه که مزدوج شده.
همیشه میگن هر که از هر چیز بدش اید سرش اید نقله منه
دوست ندارم ازدواج کنم نه بخاطر اینکه بگم میخوام مستقل باشم ازدواج زندگی رو از ادم میگیره یا خیلی دلیلای الکی دیگه دوست ندارم ازدواج کنم چون:
1به خاطر اشپزی(بلدم ولی اصلا عصابشو ندارم)
2کارای خونه(متنفرم ازش)
3نصف بیشتر روزم تو باشگاهم(دیگه شوهره منو کی ببینه،کی بریم بیرون،خرید،سیتی صفا
پس ازدواج برام معنی نمی ده کسی هم مغز خر نخورده بیاد منو بگیره
نمیدونم چرا این بابا بزرگم (پدری)گیر داده ما رو زود شوهر بده
انگار میخواد تلافی دختره نداشتشو سر من در بیاره 2روز پیش زنگ زده واسه خودش سر خود خیلی شیک میگه جمعه جایی قرار نزارین خانواده دوستم برا نوش میخوان بیان خاستگاری برای بهار
این وسط منم که سیرابی ادمم حساب نکردن
فردام قراره تشریف بیارن یه بلایی سرش بیارم....
8.30 شب اومدم خونه بابامم هنوز نیومده بود
خونه هم ماشالاش باشه از تمیزی برق میزد بله دیگه ناسلامتی شوورم داره میاد
پاتوق اصلی مامانم پای تلفنه از در که وارد شدم دیدم بلههههه خانوم کجاست؟
-سلام عشقم تلفن سوخت یه ذره نفس بکش هوا کم نیاری؟
مامان-عزیزم گوشی دستت
دستشو گذاشت دهنه ی گوشی یه نگاه خبیثانه بهم کردو.....
-سلامو درد صداتو بیار پایین مهناز(دوسته مامانم)میشنوه صدا که نیست انگار سیستم ماشین رو حنجرش بستن
-خو تن صدام بالاس مگه دسته منه
+سریع رفتم تو اتاقم لباسام رو عوض کردم اومدم تو حال رو کاناپه دراز کشیدم کنترل تی وی رو برداشتم شروع کردم به زیرورو کردن ماهواره
بعد نیم ساعت مامان رضایت دادو تلفنو قطع کرد
-خب چه خبرا مهنازی خوب بود؟
مامان-100 دفعه گفتم نگو مهنازی مگه هم سنته این جوری صداش می کنی؟
-اون خودش حرفی نمی زنه شما جاش ناراحت می شی؟حالا مگه چی گفتم؟
مامان-یه خاله مهنازی،مهناز جونی،جهنمو ضرر مهناز خانومی والا کشمشم دم داره
-باشه بابا دیگه نمی گم گاهی یه گیرای بنی اسراییلی میدی که شک میکنم واقعا فقط 19سال ازم بزرگتری این افکاره بزرگونت منو کشته
+ما بین کل کلای ما یک اهنگ شاد قر دار پخش شد منم بی جنبه.....
مامان داشت میرفت wc
طبق عادت خودمو از رو کاناپه انداختم زمین یه جیغ زدم
-ماماننننننننن
+طفلی چنان از جاش پرید که دلم براش سوخت
مامان-وای خدا مرگم ننننده چی شد؟؟؟؟
-هاااااان؟؟؟هیچی خواستم بگم تو دست بزن من برقصم(قیافمنو مظلوم کردمو سرمو انداختم پایین)
مامان- ای درد نگیری بچه منو کشتی تو
+سریع اومد سمتم گفتم الانه که بکوبه تو گوشم به فاصله ی 1 قدمیم وایساد شروع کرد به رقصیدن
-عاشقه این اهنگم یالا دست بزن برا مادرت دارم میرقصم
خندم گرفته بود منم کم نیاوردمو پابه پاش رقصیدم
-هه فکردی وایمیستم نگات میکم؟؟؟
+از شانسه ما 3تا اهنگه شاد پشت سرهم پخش شد اهنگ اخرم رفتیم تو کاره جوادی مامانم کلیپس موهاشو باز کردو...
مامان-به قوله خردادیان باید از موهات استفاده کنی موهات باید وحشی باشه
+هی موهاشو تکون میدادو جوادی میومد حالا نه من ول کن بودم نه مامان انقدر تو حاله خودمون بودیم که صدای در اتاقو نشنیدیم ویدفعه صدای شلیکه خنده رفت هوا برگشتیم دیدیم باباو دایی میثم دارن هر هر به ریش ما میخندن .....

بابا-ماشالا عزیزم رو نمی کردی حالا چرا اینقدر مهوش پریوشی(جوادی خودمون) می رقصیدی؟

مامان-اِاِاِاِ شما کی اومدین؟ همون بهتر که اومدین این بهار ذلیل نشده دست منو به زور گرفته میگه باید بیای باهام برقصی خوب

بـــــــــــــــچمه می تونم دلشو بشکنم؟؟؟

+1تای ابرومو دادم بالا

-آره خوب من بودم مو باید وحشی باشه واینا؟

+آروم جوری که فقط خودم بشنوم...

مامان-تو خفه لطفا(خیر سرمون یکی یک دونه ایم عوضه اینکه قربون صدقم برن اساسی قهوه ایم می کنن)

میثم-بهاری تواستخون تو بدنت نیست؟ چجوری همه جارو باهم تکون میدی؟ ما تو خانواده رقاص نداشتیمـــــــا

-وقتی آدمو جو بگیره دیگه گرفته کاریشم نمیشه کرد

مامان-حالا چرا وایسادین بیاین بشینین

میثم-نه باید برم اومدم 1سری مدارک از آرمین بگیرم سیما(خانومش)منتظره(راستی بابامومیثم باهم شریکن مهندسی هستن واسه خودشون)

مامان-خوب برو دنبالش شام بیاین اینجا

میثم-قربونت تعارف که نداریم

-راست میگه سروته این بچرو بزنی اینجاست

میثم-من میام که دلت زیاد برام تنگ نشه بــــــــــد میکنم به فکرتم؟

-نه عزیزم قدمت رو چشم

میثم-چشـــــت دراد

-جــــــــــــــــــــــــ ــــان؟؟؟؟

میثم-هـــــــــــــــــــــان منظورم اینکه خدا چشمتو نگه داره

+بعد رفتن داییم تا شامو زدیمو یکمم من چرتو پرت بلغور کردم و مامانو بابا کل کل کردن وقتو گذ روندیم و شب بخیر گفتمو مسواکو لالا

3صبح با صدای زنگ گوشیم که صدای جیغ زدن بود از جا پریدم بدون اینکه شماره رو نگاه کنم....

-هــــاااااااان؟؟؟

میثم-هان چیه سلام بلد نیستی؟

+1دفعه هول کردمو از تخت پرت شدم پایین

-چی شده؟ سلام سیما طوریش شده؟

میثم-نه بابا زنگ زدم حالتو بپرسم.خوب چه خبر چی کارا می کنی

-یعنی خدایی دیگه وقت نبود؟زهرم ریخت پسر،کم مونده بود سکته رو بزنم



پاسخ
 سپاس شده توسط Ƥαяℓσนʂ ϱiяℓ ، Mσηѕтєя Gιяℓ ، єℓнαм ، mosaferkocholo ، ♫♪ RoZa ♪♫
آگهی
#2
ویرایش شُد :|
ادامشو بذارید !
all falling stars one day will land
all broken hearts one day will mend
and the end is still the end whether you want it or not
پاسخ
 سپاس شده توسط αѕтer
#3
(10-07-2014، 13:06)L☺vely star نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
ویرایش شُد :|
ادامشو بذارید !

مرسی :|


به قدری حالم خراب بود که اصلا حرف نمی زدم فقط بی صدا از زورِ درد اشک می ریختم،سنگه خیلی بزرگ بود،باز جای شکرش باقیه تو کلم نزدن،با کمک بچه ها رفتیم درمانگاه تا پامو دید پاچه شلوارِ خوشکلم رو پاره کرد...وای ددم بی خیـــــــــــال پام قد یه طالبی اومده بود بالاو سیاهو کبود شده بود
دکی گفت ضرب دیده وخداروشکر نشکسته
1هفته باید بسته باشه و زیاد راه نرم واین چرت وپرتا
عجب خاطرات خفنی این آخر مجردی
همیشه از بس کتک خوردمو خودمو دربوداغون کردم بدنم فولاد شده
هــــــــِ یاد مهرشاد افتادم همیشه بهم می گفت تو چی کار می کنی که عین خره زخمو می مونی؟
بچه ها تا 9شب معطل من بودن
شام هم سر راه گرفتیمو اومدیم خونه

مهسا-انگار قسمته تو پایین بخوابی چلاقم شدی نمی تونی بالا بری

+شامو تو سکوت خوردیم،غذام که تموم شد آروم بلند شدم،داروهامو برداشتم ورفتم سمته پله ها

آرزو-کجا کجا؟نکنه با این پا می خوای بری بالا؟

-تریلی که از روم رد نشده،تو اتاقه خودم راحت ترم

مهسا-بچه انقدر لجبازی نکن همین پایین بکپ دیگه،بزار ما هم آرامش داشته باشیم.

-آرامشت تو حلقم گفتم که این جوری راحتترم، شبه همگیتون زیبا،کابوسای رنگی ببینین.



+ای بابا خوب یه ذره دیگه اصرار می کردین،چه کاریه من با این پا از این همه پله برم بالا؟چه کنم که دیگه راه برگشتی نیست خودم کردم که(دور از جونم)لعنت بر خودم باد
لنگون لنگون از پله ها اومدم بالا، یه لیوان آب برداشتم که نصف شبی خِر کِش کنون نرم دنباله آب،داروهامم خوردم وعین شاخ شمشاد دراز کشیدم
گوشیمو نگاه کردم به به این قدر تحویلم گرفتن ذوق مرگ شدم

حداقل یه زنگی،زونگی،لنگه کفشی چیزی برام حواله می کردین،بفهمیم ما هم آدمیم
به مامانینا گفتم نزنگن،به میثم واون 2تا عموهای خجسته هم گفتم؟؟؟عیبی نداره منم خدایی دارم
هممون تا 11 عینهو خرس خوابیدیم این سری مهسا صبحونه رو آماده کرد(چه کاره سختی)نا سلامتی من میزبانم
هر چند چشمشون کور خودشون از خودشون پذیرایی کنن

مهسا-امروز کجا بریم؟

آرزو-ناهار درست کنیم بریم جنگل؟

-نه بابا خودت تنهایی فکر کردی، من چه جوری پاشم بیام؟

آرزو-زیاد دور نمیشیم

-حداقل بزارین 2روز بگذره بی انصافا،به خدا پام خیلی درد می کنه

مریم-لوس نشو دیگه،خودمون کمکت می کنیم

+بحث کردن فایده نداشت ساعت 1 با پای چلاق من رفتیم سمته جنگل
چون پام درد می کرد بچه ها هیچ وسیله ای رو نزاشتن بیارم
1ربع به کوب راه رفتیم درد امونمو بریده بود،با داد....

-بسه دیگه مردم،فکر برگشتم کنید،دیگه نمی تونم بیام

مریم-غر نزن اونجا رو ببین به درخته تاپ وصله،حداقل بریم اون سمت بتمرگیم

+بازم 3مین پیاده روی...
تا زیر اندازو پهن کردن، خودمو ولو کردم روش وچشمامو بستم

مهسا-آخی نازی از بس وسیله سنگین با خودش آورده طفلی خسته شده

-بزار پام بهتر شه 1 بلایی سرت بیارم؛روزی 1000بار به غلط کردن بیوفتی

آرزو-جمع کن بابا انجام وظیفه کردی،حالا خوبه تو بیشترکلیپ خودت داشتی دلقک بازی در می آوردی

-من خواستم شما رو شاد کنم،وگرنه مظلوم تر از من کسی دیدین

+جوری چپ چپ نگام کردن که...

-اِاِ خوب حتما دیدین دیگه ...
مهسا-عصر بریم لب دریا؟

-جاااان؟

آرزو-کوفت نکنه می خوای بشینیم گوشه خونه؟

-خو چرا می زنی،شما برین من خونه میمونم.

مریم-نه توهم میای می ریم.

-من تا قبل برگشتنم باید بهتر شم نمی خوام کسی چیزی بفهمه

آرزو-این کارارو کردی که شرط بندیو ندی؟

-کی من؟ خوبه خودم پیشنهاد دادم

آرزو-حالا من جا زدم یا تو؟

-امشب حاضری؟

آرزو-مگه پات درد نمی کرد؟

-تا شب استراحت می کنم فوقش مسکن اضافه می خورم

آرزو-باشه تا شب

-از الان بگم من عصر بیرون نمیام،توهم نگی خستم امشب نه هااااا هرکی امشب جا بزنه باخته

مریم-خوب الان 5 مین به1 .1میرین جنگل،2باید اینجا باشین،هرکسم نتونست برمی گرده،منو مهسام باید عین اسگلا منتظره شما باشیم،سوالی نیست؟

آرزو-نه

+مهسا یکی1چوب وچراغ قوه بهمون داد
هرکدوم رفتیم 1سمته جنگل،اونم تنها واقعا وجود می خواد
نیم ساعت برا خودم چرخیدمو زهرِترک شدم
آخرم 1گوشه نشستم تا نیم ساعت دیگه برگردم خونه
گاهی صدای زوزه،خش خش برگا،کلا جون دادم تا این نیم ساعت تموم شه
من جون به عزراییل نمی دم برم برای آرزو ساعت مارک دار بخرم؟
نزدیک خونه بودم.....
حس کردم داره سرو صدا میاد،معمولا این موقع سال خیلی خلوته
بی سرو صدا رفتم پشت 1 درخت ودیدم واااااای....
8تا پسرآرزو،مریم ومهسا رو دوره کردن،نه گوشی همراهم بود که زنگ بزنم از یه ننه قمری کمک بخوام،نه عقلم کار می کرد
دقت کردم دیدم 3تا شون همون پسرای دیروزین،نکنه اومدن تلافی دیروزو در بیارن؟!
خوب مگه نیاوردن؟ای خدا چی کار کنم به خاطر پام نمی تونم زیاد کاری کنم...
هرچه باداباد،بهتر تراز اینه بلایی سر این 3تا بیاد
تا اومدم برم سمتشون،یهو یکی جلو دهنمو گرفت،با خودم گفتم دخلت اومده...
خیلی آروم گفت:

*جیغ نزن کاریت ندارم،می خوام دستمو بردارم،جیغ نزنیا.

+دستشو برداشت.برگشتم سمتش یه نقاب به چشماش زده بود
اون موقع هم دست از لودگی برنداشتم و....

-تو تارزانی؟نه بابا اون که لخته،رابین هودم که بهت نمیاد،بزار فکر کنم اووووم اِاِاِاِ زوروتویی چقدر عوض شدی؟عموجون اسبت کو؟

+هم خندش گرفته بود هم عصبی بود با جدیت....

*تو میدونی اینا کین؟این موقع شب اینجا چه غلطی می کردین؟

-به تو چه ننمی یا بابام؟

*نمی فهمی تو چه وضعیتی هستین؟
ما از پس خودمون بر می آیم

+میونه کل کلای ما،صدای داد مهسا بلند شد،برگشتم دیدم یکی از پسرا موهای مهسای بیچاره رو گرفته داره چک می زنه تو صورتش
این صحنه رو که دیدم قاطی کردم
دیگه برام مهم نبود اگه منم برم کتک می خورم
فقط می خواستم تلافی تک تک چکایی که به مهسا زدن و در بیارم
با تمام توانم دویدم سمتشون،اول سراغ همون پسره که مهسا رو زد رفتم،با چوب چنان کوبیدم تو کمرش،درجا افتاد زمین
این از اولیش،مریمینام با دیدن من شیر شدن وشروع کردن به زدن
میون دعوای ماصدای جیغ مهسا......

-بهار پشتت....

+تا برگشتم دیدم پسره 1چوب آورده بالا سرش که بکوبه تو فرقه سرِمنه خوشبخت
تا اومد بزنه،یکی از پشت چوبشو گرفت و نمی دونم کجاش زد که طرف شوت شد زمین
اومدم ناجیمو ببینم....اِ این که زوروی خودمونه

زورو-همین الان برین تو خونه

-بچه ها برین خونه(الان داریم کتک کاری می کنیما)

آرزو-ما نمی ریم

-گفتم برین(خیلی قشنگ اینا رو می زنن می خوان تا آخرشم وایسن)
3تایی از خدا خواسته فرارکردن خونه،حالا ما 2 تا بودیمو6تا پسر
دیگه باید هنر این 8 سال زحمتو نشون می دادم
همیشه آرزوم بود یکی رو به قصد کشت بزنم(مریضم دیگه)الان بهترین موقعیته ....
با زورو جون می زدیما اونم هنرهای رزمیش حرف نداشت
منم فقط جاهای حساسو نشونه گرفته بودم،تا می زدم پخش زمین می شدن
آخریا دیگه رمقی برام نمونده بود،پاهامم افتضاح درد می کرد
اونام خدارو شکر فرار کردن،برگشتم سمته زورو که غافلگیرم کردو دستمو از پشت پیچوند

زورو-مگه نگفتم برو خونه،برا چی موندی؟

-آی آی دستو ول کن به تو چه بازم می گم ننمی یا بابام؟
زورو-دوست داری دستتو بشکنم؟عوض تشکرته؟

-صبر نداری که خوب این دستو ول کن تا تشکر کنم

+دستمو ول کرد،برگشتم سمتش،قیافمو مظلوم کردمو....

-دستمو دردآوردی اما به خاطر این لطفت می خوام جبران کنم

+دستمو به حالت بغل کردن باز کردمو1 قدم رفتم جلو،اونم با تعجب 1قدم رفت عقب،هی من می رفتم جلوو اون عقب

آخر خورد به 1دیوار ،دستمو رو دیوار ما بین صورتش گذاشتمو..

-این جوری نگام نکن.فقط یه تشکر سادَس

+رو پاشنه پا بلند شدم که قدم باهاش یکی شه،آروم آروم صورتمو بردم جلو

اونم هنوز با تعجب نگام می کرد،فاصله ی صورتم باهاش خیلی کم شده بود
که چشماشو بست،یه نیش خندی زدمو،پریدم گوششو گاز گرفتم و با زانو کوبیدم زیر شکمش
صدای دادش همه جارو گرفته بود منم 3سوته جیم زدم
تا وارده خونه شدم دیدم آرزویینا هر کدوم 1لیوان آبه قند دستشونه و میل می کنن خنده داره والا

-بچه ها سریع تمام درو پنجره هارو قفل کنین،اینجا دیگه امن نیست فردا بر می گردیم

+همه جارو بستن

-اینا از کجا پیداشون شد

مهسا-عصر لب ساحل دیدیمشون،1جوری وانمود کردن انگار مارو تا حالا ندیدن

مریم-اما مارو تعقیب کردن

آرزو-احمقا رفتن آدم آوردن،راستی اون یارو نقابیه کیه؟

-زورو رو می گی منم نمی دونم از کجا پیداش شد

مریم-الان کجاس؟

-هیچی سوت زد اسبش اومد دنبالش،رفت خونشون

مهسا-راست می گی؟؟؟؟!!!!!

آرزو-خره اسگلت کرده

-پاشین بخوابین فردا صبح باید برگردیم

مهسا-این شبه آخری گند زده شد به همه چی

+داشتم از پله ها می رفتم بالا که باز برگشتم

-راستی آرزو کی اومدی؟

مریم-این احمق هنوز 5مین نشده برگشت

-پس ساعت یادت نره

آرزو-نه من دلم شورِ اینا رو میزد،نگران شدم برگشتم

-به من ربطی نداره ساعت و باید بخری

آرزو-عمرا

-سگ خور می دونم از تو چیزی در نمیاد

+اومدم بالا دیدم در تراس بازه،وای یادم نبود عصری ببندم،رفتم بیرون دیدم خبری نیست درو بستمو 1مبل گنده هم گذاشتم جلو درش
اتاقای بالارو گشتم و رفتم اتاق خودم لباس عوض کردم ومسکنامم خوردم
نشستم جلو میز آرایشم،آهنگ می خوندمو موشونه می کردم که برس از دستم افتاد
خم شدم برسو برداشتم تا آینه رو دیدم جیغم رفت هوا......
بازم دستشو گذاشت رو دهنم

زورو-اَه چقدر جیغ می زنی یواش

+اما من همچنان سعی می کردم جیغ بزنم،از جیبش 1چاقو در آوردو گذاشت رو گردنم

*اگه 1 باردیگه جیغ بزنی هم دخل خودتو هم اون دوستای عتیقه تر از خودتو در میارم

+منم دیگه لال شدم،بچه ها از جیغای بنفش من اومدن بالاو هی می کوبیدن به دراتاقم.این کی درو قفل کرد؟
*ردشون کن برن

+رفتم سمته درو تا اومدم بازش کنم....

*اُ اُ درو باز نمی کنی
ناچار از پشت درِ بسته.....

-چتونه درو شکستینمهسا-چرا درو باز نمی کنی واسه چی جیغ زدی؟زنده ای؟خوبی؟خوشی؟سلامتی؟خانوا ده خوبن؟

-درد آره خوبم سوسک دیدم ترسیدم
مریم-خوب درو باز کن

+به زورو نگاه کردم،سرشو به علامت نه تکون داد

-لباس تنم نیست می خوام برم حموم

آرزو-قربونه اون تنه بلوریت منم مثله پرهام جون چه فرقی می کنه،1نظر حلاله.دروباز کن دورت بگردم

+وای حالا کی جلو اینو بگیره الان می خواد هی چرت وپرت بگه

این یارو هم انگار خوشش اومده،همچین نگاه می کنه که....
نکنه بلا ملایی سرم بیاره؟
خدایا خودمو سپردم به تو، من خودمو فدای دوستام کردم توام از سر تقصیراتم بگذر
خدایا تو جهنم نفرستیما حالا جلو در بهشتم بود من راضیم
وای اگه بمیرم چی؟چند وقت بود هوس لازانیا کرده بودما.
ای کاش اول می خوردم بعد می مردم
خدایا اون ورم می تونیم غذا سفارش بدیم؟اگر نه بگو وصیت کنم برام خیرات کنن،بلکه بهم برسه
ای پرهام شوویه(شوهر)مهربانم برات نقشه ها داشتما
چه کنم که این عمر وفا نکرد عاشقونه صدام نکرد حالا دست دست بگیر منو...
چشمامو بسته بودمو تند تند برا خودم خیال می بافتم،آخرِفکرمم شعر می خوندمو می رقصیدم
وجود زوروهم از یادم رفته بود،هی چشمو ابرو میومدمو،نیشمم باز بود
1دفعه از زمین کنده شدم وچسبیدم به دیوار
تا چشم باز کردم این زوروی خیر ندیده لبامو بوسید،هی وول می خوردم از دستش خلاص شم،اما فایده نداشت
نفسم بریده بود، این سواستفاده چی هم ول کن ماجرا نبود
بلاخره رضایت دادو صورتشو کشید عقب

*خواستم حالِ خوبتو،خوبتر کنم،خوشت اومد؟

-آره که خوشم اومد عشقم

+کلمو به ضرب کوبیدم تو پیشونیش که مخه خودم سوت کشید،زوروهم 1ناله ی کوچیک کرد....

*تو واقعا خیلی وحشیی،اونم از نوعه خفنش

-ولم کن تا نشونت بدم وحشی کیه

+دیدم هیچ جوری نمی شه به عقب حلش بدم،ناچار دستمو انداختم پشت کمرش(اونم خر کیف)
صورتمو بردم جلو،تا اومد بیاد جلو،جوری از بقل پرتش کردم زمین که افتادم روش
همش می خواستم بزنمش که ضربه هامو دفع می کرد،اما 1بارم جوابه ضربه هامو نداد
کم کم خسته شدم،که با 1 حرکت جا منو خودشو عوض کرد
منم دیگه کاریش نداشتم،کله انرژیمو ازم گرفته بود،همدیگرو همین جور نگاه می کردیمو تند تند نفس می کشیدیم

*هنر نماییت تموم شد؟

-تو کی هستی؟

*به قوله تو زورو

-از من چی می خوای؟

*برگرد خونت

-نمی گفتی هم فردا می رفتم،حالا اون هیکلو بکش کنار ِپرس شدم

+یکم خودشو کشید کنار و بازم بهم نگاه کرد

-چیه بازم کتک می خوای؟

+خندیدو...

*تو واقعا خدای اعتماد به نفسی

-من الان ضرب دیدم،زورم کم شده از من بترس

*عزیزمی کوچولوی من(چی باز این پررو شد)

-نمی خوای بری؟

+آروم گفتم ای کاش سیری،پیازی،چیزی خورده بودما

اونم سرشو گذاشت رو شونم،دیدم تکون می خوره،معلوم بود داره می خنده
وقتی نفساش به گردنم خورد یه جوری شدم ،سعی کردم ازش فاصله بگیرم
کم کم سرشو بلند کردو یه جوری نگام کرد

*ازت خوشم میاد،بانمکی،حوصله آدمو سر نمی بری،فقط مشکلت وحشی بودنته

+باز این به من گفت وحشی؟حالت تدافعی به خودم گرفتم

-اگه من وحشیم تو هم سگی،هاپ هاپ کن،آقا سگه،سگـــــــــــــــــــ ــه،هاپـــــــــو،خرسی،گر گی....

+زده بودم رو مسلسل وهمین جور ترور شخصیتیش می کردم که باز خفم کرد...
(آخه چقدر سواستفاده،حرص آدمو در میاره)
هی تقلا کردم دیدم نه،فایده نداره 1فکری به ذهنم رسید،دست از تقلا برداشتمو باهاش همراهی کردم
اونم فکر کرد خرش شدم،کم کم دستامو ول کرد منم دستامو آروم آروم آوردم بالاودستمو داخل موهاش کردم
1دفعه موهاشو کندمو سرشو آوردم بالاوبا اون یکی دستم نقابشو کندم
ولی اون سریع ازم فاصله گرفتو خودشو از پنجره اتاقم پرت کرد پایین
چون چراغ خاموش بود،نشد ببینمش،پاشدم با دو رفتم سمته پنجره
با خودم گفتم این چطور به این فرضی جیم زد؟
حالا من موندمو 1نقاب توی دستم.....
۸/۳۰صبح حرکت کردیم سمت تهران.تو راهم مثل اومدنمون،حسابی با هم گفتیم وخندیدیمورقصیدیم.
این سفرم برای خودش خاطره ای شد،بچه ها اول منو رسوندن..

-خیلی خوش گذشت بچه ها،زحمت کشیدین.

مهسا-زحمتو که تو کشیدی،حیف که داری میری،وگرنه بازم با هم مسافرت می رفتیم

آرزو-آره بادیگاردی بهتر از تو پیدا نمی کنیم

مریم-ای خسیس حداقل یه جشنی می گرفتی

-هل هلی شد دیگه

مریم-این چند روزو میای باشگاه

-تقریبا 2هفته دیگه رفتنیم،اگر فرصت شد حتما میام،تو که می دونی من از هر چی بگذرم،از باشگاه نمی گذرم

+از بچه ها خداحافظی کردم،اومدم خونه.کلید که انداختم دیدم بله،مهمون داریم.

-سلام سلام من اومدم....
میثم-علیک سلام می زاشتی 1 ساعت قبل از پروازت میومدی

-نیست شما هم خوش به حالتون نشد

مامان-بیا عزیزم بشین خسته ای(جــــاااان با منه؟؟؟!!یادم نمیاد تا حالا باهام اینجوری حرف بزنه،مگر در موارد ویژه)

بابا-خوب چه خبرا خوش گذشت؟

-جا شما خالی،شما چه خبر؟

بابا-سلامتی،می گذره،راستی زنگ بزنم پرهام فردا بیاد با هم برین واسه آزمایشو این چیزا،قرار محضرم شد 1هفته دیگه.

-افتادین تو زحمت،دستت درد نکنه بابا.راستی دایی باز که خودت تنها اومدی پس زنت کو؟

میثم-کوه تو بیابونِ،با دوستاش مثلِ تو مجردی رفتن سفر.

-اِ به سلامتی حالا کجا رفتن؟

میثم-کیش 3روز دیگه میان

-داری حسابی حال می کنیا،چشمشو دور دیدی آره و اینا دیگه؟

میثم-نه بابا انقدر کار سرمون ریخته که فرصت هیچ کاریم نداریم

-آخی نازی،تلف نشی یه وقت

مامان-پاشین بیاین ناهار حاضرِ

+خوشبختانه اخلاقه خانوادم به حالت اولش برگشته بود،نه من حرفی از قبل زدم نه اونا
عصرهم عمو های گلم همراه با خانواده تشریف آوردن خونمون
کلا ساختمون رو هوا بود ،هر کی مارو ببینه فکر می کنه 50 ساله هم دیگرو ندیدیم
از بس همه با هم حرف میزدیم،کل کل می کردیم،شوخی،تو سرو کله هم زدن،خلاصه داستان داشتیم برا خودمون

خانواده به این می گن،بی شیله پیله وخودمونی..
ای خدا من این پرهامو کجای دلم بزارم؟باید سریع تر کاتِش کنم
مادر فولاد زره هم از پس این بر نمیاد،جونه سالم به در ببرم خیلیه...
۸/۳۰ صبح پرهام اومد دنبالم،من با یه تیپ کاملا ساده ولی شیک اومدم بیرون(دیگه اینجا نمی شد تیپ گل منگلی بزنم،جلو مردم آبرو دارما)

پرهامم با تعجب فراوان یه تیپ اسپرت دختر کش اومده بود،خبری هم از عینک ته استکانیش نبود
جفتمون عینک آفتابی زده بودیم قدِ قابلمه،با خودم گفتم این واقعا چطور جلوشو می بینه
با اون وضع عینکی که این داشت.....خدا بهم رحم کنه

پرهام-سلام خانم ستاره ی سهیل شدین،مسافرت تنها تنها؟(درد)

-سلام نه بابا این چه حرفیه،آخر مجرد بازیه دیگه...

+با یه لحنه خاصی نگام کرد...
پرهام-خوب حالا خوش گذشت؟

-خیلی عالی بود.همش در حال گردشو تفریح بودیم،دیگه وقت سر خاروندنم نداشتیم.

+یه کم اخماش رفت تو هم اما سریع لبخند زدو

پرهام-خوب به سلامتی ایشالا...همیشه به سفر

-سلامت باشی

+دیگه حرف خاصی بینمون ردو بدل نشد،رفتیم آزمایشگاه تقریبا شلوغ بود
کلاسشو که پیچوندیم،نشسته بودیم تا نوبتمون شه
جالب اینجا بود نه من عینکمو برداشتم نه پرهام
یکی از پرسنل های اونجا یه دختر مو بلُند خفن آرایشی که آدم با دیدنش یاد کیک تولد میوفته(دختررو کیک اسفنجی فرض کنین آرایش صورتشم خامه ی تولد)
خیلی سعی می کرد به پرهام نخ بده اونم جلو من،برا من که اصلا مهم نبود
ولی اون دیگه خیلی تابلو شورشو در آورده بود،عینکمو زدم بالاو زل زدم تو صورت دختره...

-ازش خوشت میاد،قابل نداره بردار ببر،این سریو مهمونه ما باش

+چندتایی که نزدیک ما بودن داشتن دختررو نگاه می کردن دخیه هم به طور کل از اونجا جیم زدو تا رفتن ما پیداش نشد

ولی تا اون رفت این سری یه سیریشه دیگه تو نخ من بود،داشت با چشاش درسته قورتم می داد
بعضیا واقعا خیلی تابلوان،پسره همش با دستش علامت تل در میاورد و می گفت تل بدم؟کلا رو مخم بود
پرهامم که تو باغ نبود(میگم این یوله می گین نه)خدارو شکر یکی پسررو صدا کرد رفت
ما هم عین این اسگلا نشسته بودیمو مگس می پروندیم،چند دقیقه ای گذشت خوابم گرفته بود
پرهام-من برم بیرون الان بر می گردم

-باشه برو ولی زود بیا الان نوبتمون میشه ها

پرهام-زود اومدم

+3مین بعدم پرهام اومدو نوبتمون شدو....
وقتی که داشتیم می رفتیم بیرون همون پسررو دیدم که هی چراغ می داد یه یخ گذاشته بود رو گونش تابلو بود کتک خورده کبودیه زیر چشمش داد می زد
حقشه لابود باز هیز بازی در آورده حالشو گرفتن
با پرهام رفتیم یه صبحونه ی تپل زدیمو،منو رسوند خونه،لباسامو عوض کردمو بازم آماده شدم برم بیرون

-مامان دارم میرم از دوستام خداحافظی کنم،دیگه که فرصت نمیشه

مامان-پس ناهار زود بیا

-نه ناهار نمیام 8خونم بعدشم دیگه در خدمت شمام
مامان-حالا این چند روزم که پیش مایی می خوای بری وردله دوستات؟

-عزیزمی،سعی می کنم زودتر بیام باشه؟
مامان-برو گمشو خوبی بهت نیومده

-اِ باز کاناله اخلاقتو عوض کردی؟

+دمپاییشو درآوردو پرت کرد سمتم،منم اصلا حواسم نبود با یک حرکت برگشتم و با پشت پا ضربه زدم به دمپایی که رو هوا بود
از شانسه من دمپایی محکم خورد به یکی از گلدونایی که مامانم خیلی دوستش داشت
مامانم با تعجب نگام می کرد،دیدم اوضاع خیلی خیته سرمو خاروندمو....

-اِاِهی می گم نشینم این فیلمای اکشنو ببینما نگا...
مامانم با جیغ:فقط برو بیرون

+2 پا داشتم 4تا دیگم قرض کردم

رفتم تک تک باشگاهایی که توش کار می کردم با همه ی مربیامو دوستام خداحافظی کردم ودر آخر رفتم خونه ی یکی از مربیام که اصل کاری بود.....
خانوم ساجدی مربی کنگ فو
همیشه می گفت بهترین شاگردش در طول مربیگریش من بودم،به خاطر همین پیشنهاد داد اگر علاقه دارم داداشش بهم هنر های رزمی مویتا رو آموزش بده منم از خدا خواسته ...
اما چون داداشش به هر کسی آموزش نمی داد بعد از کلی اسرارو خواهش منو خواهرش قبول کرد بشه مربی خصوصیم
روزایی که من با آقای ساجدی کلاس داشتم دسته کمی از جنازه نداشتم....
چون خانم ساجدی میدونست برای خداحافظی دارم میام به داداششم گفته بودو اونم اونجا بود

-دیگه دارم میرم شما هم از دستم راحت میشین
زیبا(ساجدی)_نه عزیزم این چه حرفیه،اتفاقا دلمونم برات تنگ میشه

-شما لطف دارین دل به دل راه داره
نکته (من به آقای ساجدی می گم عمو)

عمو-حالا کجا می خوای بری؟

-لاس و گاس

عمو-اِشهر پول دارا؟معلومه شوهرت مایهداره

-می گن خر پوله(سریع خودمو جمع کردم)یعنی وضعشون خوبه

عمو-یه خبر خوب دارم برات،استاد من 5 سالی میشه که اونجا زندگی می کنه،اگه دوست داری این ورزشو به صورت فوق حرفه ای کار کنی می تونم بهش معرفیت کنم

-جدی می گی عمو اگه این کارو کنی که عالی میشه

عمو-البته اون مثل من بهت راحت نمی گیره ها تو هنوزم باید قدرت بدنیتو ببری بالا

-من هر موقع از پیشه شما می رفتم خونه بیهوش میشدم تازه می گین سخت نمی گرفتین؟

عمو-من به آدمای مبتدی آموزش نمی دم چون دیدم استعداد داری باهات کار کردم ولی هنوزم کار داری

-هنوز پام نرسیده لاس وگاس میرم پیشش نمی خوام عقب بیوفتم

زیبا-تو اگر تو مسابقات شرکت می کردی100%اول می شدی نمی دونم چرا تو هیچ مسابقه ای شرکت نکردی
(تو دلم گفتم همینم مونده بابامینا بفهمن دخترشون دور از چشمشون یه پا فاطی کماندو شده)

-قسمت نبود دیگه،خدارو چه دیدین شاید یه روزی شرکت کردم

زیبا-در هر صورت امیدوارم موفق باشی
عمو1 کاغذ داد دستم

عمو-این آدرسو شماره تلِ استاد جمِ،خودمم بهش زنگ می زنم سفارش می کنم

-لطف می کنین،من الان هرچی که هستم مدیونه زحمتای شمام

زیبا-تلاش خودتم بوده

+1ساعتم اونجا بودم،6از ترسه مامانم رفتم خونه
کسی نبود،مامان 1 برگه به در اتاقم زده بود

مامان-هو بهار اربابت صحبت می کنه،مهناز حالش بد شده،کسی هم خونشون نیست،غذاتو گرم کن بخور،باباتم دیر میاد،ورپریده خونه رو بهم نریزیا تازه تمیز کردم،فردا برمی گردم مواظب خودت باش.قربونم بری.جیگرت مریم.

+مارو باش به خاطر کی زود اومدیم خونه
لباسام رو عوض کردم و یه دوش نیم ساعتم گرفتم،چون کسی خونه نبود یه تاپ نیم تنه ی قرمز جذب با 1دامن لی کوتاه که کلا 1وجبو نیم قدش بود پوشیدم
یکمم آرایش کردم،موهامم همین طور خیس دورم ریختم(عجب جیگری شدم)
برای خودم چیپسو ماست آوردم ونشستم پای تی وی
نیم ساعت بعد صدای اف اف بلند شد،پاشدم ببینم کیه که دستم خورد به ظرف ماست و ریخت زمین
یعنی اگه مامانم اینجا بود باید اشهدمو می گفتم
نمی دوستم اول خراب کاریمو جمع کنم یا ببینم کی پشت درِ
بدونه اینکه نگاه کنم ببینم کیه درو زدم و سریع رفتم تو آشپزخونه،دستمال برداشتم واومدم خراب کاریمو جمع کنم.
حسابی فرشو میزو برق انداختم،بلند شدم برم ببینم کیه
در اتاقو باز کردمو سرمو بردم بیرون،خبری نبود
در حیاط عین گاراژ باز بود،لابد این بچه های کوچه باز کرم ریختن،زنگ زدن در رفتن،آخه دفعه ی اولشون نیست
دیدم لباسم ضایس اینجوری نمیشه برم تو حیاط،ولی حال از پله بالا اومدن هم ندارم
ولِلِش می دوئم درو می بندم میام دیگه
دورو برمو نگاه کردم،از همسایه ها خبری نبود،با دو خودمو رسوندم به در حیاطودرو بستم
عجب بادی میومدبیخود نیست در تا ته بازِ،برگشتم برم خونه که....
دیدم در ورودی به خاطر باد داره بسته میشه،یه جیغ بنفش کشیدم.....

-نــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــه

دویدم تا نزارم بسته شه(آخه دسته درمون از اونایی که از داخل باز میشه،سمت بیرونم با کلید،منم که کلید نداشتم)
به فاصله ی 1قدمیم در محکم بسته شد،ای داد حالا چه غلطی کنم
اونم تو این باد،با این موهای خیسو لباس لختی
یکی کوبیدم به درو یکی کوبیدم پیشونیم.با صدای بلند عین این دیوونه ها،با خودم دعوا می کردم...

-آخه دختر تو عقل نداری؟این چه وضعیه؟ببین تو چه دردسری افتادی،دلت خنک شد؟؟
راحت شدی؟حالا بتمرگ از سرما یخ بزن که بمیری،من نمیدونم چرا این مامان رفته بیرون
مگه ما پرستار مردمیم؟به ما چه کی حالش بده؟

+رومو برگردوندم سمته حیاط که پرهامو تو 1 قدمیم دیدم،1جیغ خفن کشیدم(فکر کن تنهایی یهو یکی جلوت سبز شه)
دستشو گذاشت رو دهنم....

پرهام-هیس آروم منم،ببخشید داشتم اون ور حیاط باتلفن صحبت می کردم،جیغ زدی گفتی نه برگشتم دیدمت.

+دستشو از رو دهنم برداشت

-زهــــــرِ...اِخوب چرا خبر ندادی میای؟منو که سکته دادی

پرهام-آخه درو زدی گفتم شاید منو دیدی

-کجا دیدمت فکر کردم مامانه

+وای این جیگر شوهر منه بدونِ عینک خیلی نازِها،نه به هم می خوریم
تیپشم دوست دارم،عطرشم خوبه،تیپ منم خوبه،بچمون چه شود
اون خوش تیپ منم که خوش تیپ،یهو سرمو انداختم پایین ونگاه به لباسام کردم،پرهامم متوجه لباسام شد
جوری نگام می کرد انگار لخت مادر زاد جلوش وایسادم
دستمو گرفتم جلوم نمی دونستم پایینو بپوشونم یا بالارو...

-روتو کن اون ور

+اما حواسش نبود،چند بار صداش کردم جواب نداد،آخر دستمو جلو صورتش تکون دادم تا به خودش اومد..

-هوی عمو کجایی؟بپا غرق نشی،خوردیم،می گم روتو کن اون ور

+روشو کرد اون ور..

پرهام-ما که چند روز دیگه رسما عقد می کنیم دیگه چه فرقی می کنه؟

-شاید برای تو فرقی داشته باشه اما برای من داره
پرهام-خوب چرا بیرون وایسادی؟

-یعنی من این همه جیغ زدم نفهمیدی در بستس؟

پرهام-حواسم نبود،حالا چی کار می کنی نمیشه که بیرون بمونی

-چی کار کنم؟میشینم عزای خودمو می گیرم،باید صبر کنم بابام بیاد،اصلا تو اینجا چی کار می کنی؟

پرهام-اومدم دنبالت شام بریم بیرون،به باباتم زنگ زدم

-حالا که نمی تونم جایی بیام،بهتر تو بری خونه باشه یه وقت دیگه

پرهام-نکنه می خوای همین جوری ولت کنم؟

-ای بابا مگه تو خیابونم؟برو منم زنگ می زنم بابا،می گم زود بیاد خونه فقط گوشیتو بده

+گوشیو داد زنگ زدم بابا

-الو بابا

بابا-سلام بهاری،می دونم با پرهامی سرم شلوغه بعدا بهت زنگ می زنم...

-الو قطع نکن الـــــــــــــــــــــــ ـــــــو

+دوباره شماره رو گرفتم،خاموش کرده بود،کفری شدم حسابی

-بیا جواب نمیده

پرهام-درِ پنجره ای جایی باز نیست از اون جا بری؟

+دویدم سمته پنجره ها همش بسته بود فقط طبقه دوم اتاقه خودم باز بود..
دیگه مهم نبود جلو پرهام چی تنمه،راست میگه ما که چند روز دیگه به هم محرمیم
ننه بابام ولم کردن به امونه خدا اون وقت این هنوز هیچی نشده مواظبمه می گه این جوری ولت نمی کنم
اگه یکی قلاب می گرفت میشد یه جوری خودمو بکشم بالا

-پرهام بیا قلاب بگیر کی خوام برم بالا

+چشماشو گرد کردو...

پرهام-مطمئنی؟

-نکنه می خوای من برا تو قلاب بگیرم؟یالا...بجنب بیا دیگه

_اومد پایین پنجره اتاقم وقلاب برام گرفت،دستمو گذاشتم رو شونشو پامو بردم بالا،دیدم باز زوم کرده رو یقم
دستمو برداشتمو صاف ایستادم..

-اگه 1 بار،فقط 1بار دیگه هیز بازی در بیاری خودت می دونی

پرهام-تقصیره خودته،برا چی اینجوری لباس پوشیدی؟

-کف دستمو بو نکرده بودم شما می خوای تشریف بیاری

پرهام-می خوای من برم بالا

+یه نیشخند زدم

-اگه می تونی برو

+دیوار جای پا داشت میشد یه جوری(البته به سختی)ازش رفت بالا،چون لباسه من ضایع بود نمیشد برم
وگرنه خوراک من از دیوار بالا رفتنِ،پرهام رفت عقب و بادو پرید رو دیوار
اما همین که پاشو بلند کرد یه صدای(خــــــــــــــــــــــــش)وشلوارش جر خورد.......
تا این صحنه رو دیدم،زدم زیر خنده،اون بیچارم اومد پایین
حالا هی اون بیچاره حرص می خورد ومن می خندیدم

پرهام-بسه دیگه بهار،ببین به خاطر تو چه بلایی سرم اومد

-به من چه خودت خواستی بری بالا

پرهام-باز خوبه من خواستم برم،تو که عرضه همونم نداری.

-یه نگاه به لباس من بنداز؟با این وضع می تونم مثل تو هنر نمایی کنم؟جا این حرفا بیا قلاب بگیر اون چشماتم ببند

+باز برام قلاب گرفت و رفتم بالا،پاهام رو شونش بود ،دستمو گذاشتم لبه ی دیوار که سریع خودمو بکشم بالا
اومدم به پرهام بگم یه کم برو سمته راست ،سرمو آوردم پایین ودیدم بــــــــــــــله...
آقای هیز چشمش داره زیادی فعالیت می کنه،یکم پاموبردم بالاواز قصد...
شست پامو زدم توچشمش،اونم یهو چشمشو گرفت و خم شد ....

پرهام-آی چشــــــمم دختر مگه کوری،نمی بینی پاتو کجا میزاری؟

+حالا من آویزون دیوار بودمو اونم چرت وپرت می گفت

-پرهام بلند شو منو بگیر الان میوفتم داغون میشما،پرهام با توام

+بچه پرو جوابمو نمی داد،اگه دامن پام نبود قشنگ پامو بلند می کردمو خودمو می کشیدم بالا
ولی این جوری نمیشد،همینم مونده درو همسایه اون جوری منو ببینن

-ای بابا دارم میوفتم،بیا منو بگیر.....

+فایده ای نداشت رومو برگردوندم آقا یکم اونورتر نشسته و چشمشو گرفته،دارم برات
یک دستمو ول کردم وحالا نیمرخی آویزون دیوار بودم،ارتفاع یکم زیاد بود
تو دلم گفتم:حالا که منو ول کردی به امون خدا هر بلایی سرت بیاد حقته،دستمو ول کردمو پریدم رو کمر پرهام...

پرهام-آیییییی کــــــــمرم،ننــــــــــ ـــــــــه کجایی که پرهامتو کشتن

+منم خودمو زدم به اون راه...

-آخ آخ پاهام،وای دســـــــــــتم....همش تقصیره تواِ،اگه اومده بودی منو بگیری،الان این بلا سرمون نیومده بود.آی پام

پرهام-خودتو یه جا دیگه پرت می کردی حتما باید می افتادی رو کمر منِ بدبخت؟

-من چه می دونستم تو کجا نشستی؟مگه من مخصوصا این کارو کردم؟

+جفتمون نشسته بودیم کنار دیواروبه جونه هم غر می زدیم

+زیر ساختمونمون استخرو سونا جکوزی بود که یه در از بیرون حیاط داشت و یه در از تو خونه
بلند شدم رفتم سمته دری که از بیرون باز میشه درشو باز کردمو رفتم تو
همش دعا می کردم دری که از خونه باز میشه قفل نباشه
اما امان از اون روزی که بدشانسی بیاری،همین جوری از درو دیوار برات میاد
پرهام اومد تو و درو دید

-تو ماشینت چیزی نداری بشه این درو باز کرد

پرهام-نه ندارم
سرش داد زدم

-پس تو چی داری؟
اونم داد زد

پرهام-به من چه ربطی داره؟
لبه استخر وایساده بود،رفتم سمتش،دستمو زدم به کمرم....

-سرِ من داد میزنی؟

پرهام-نه پس بزارم تو سر من داد بزنی؟

-نزار حالتو بگیرما

پرهام-بپا حالت گرفته نشه

+2تا دستمو فشار دادم به قفسه ی سینش که پرتش کنم تو آب،اونم سریع مچ دستمو گرفت و 2تایی افتادیم تو استخر...

تو آبم ول کمه ماجرا نبودیم،اون می خواست سر منو زیر آب کنه یا من می خواستم خفش کنم
اینقدر کارمون ادامه داشت تا جفتمون خسته شدیم،از آب اومدیم بیرون
ولو شدیم،رو زمین.هیچ کدوم چیزی نگفتیم،بعد چند دقیقه بلند شدم
خیلی سردم بود،شانس آوردم جکوزی روشن بود ،رفتم جکوزی نشستم...

پرهامم اومد

پرهام-منم سردمِ اجازه دارم بیام تو

-بیا بابا دل رحمم دیگه(بابا کجایی که ببینی با داماد آیندت چی کارا نکردم)

+5مین گذشت،اگه یه کفش درست حسابی پام بود با لگد درو میشکستم،اما جاش دمپایی پامه
یاد کفشای پرهام افتادم...

-کفشت کجاست؟

پرهام-لب استخر چطور؟

-بلند شو بیا

پرهام-کجا تازه دارم گرم میشم

-عجبا بلند شو دیگه

+2تایی رفتیم لب استخر

-کفشاتو پات کن

پرهام-برای چی؟

-پات کن بهت میگم

+کفششو پاش کردو بردمش سمت در

-دیدی عین فیلما درو با لگد باز می کنن؟تو هم همون کارو کن

+با پاش چندتا لگد زد به در(انگار داره توپ شوت می کنه)

-نه اینجوری بدتر پات درد می گیره،هر کاری می گم بکن من تو فیلم دیدم چی کار می کنن..
نیم رخت به در باشه،پاهاتو تو شکم جمع کن بعد با کف پات ضربه بزن به در

+هر کاری گفتمو کرد چند بار زد اما نتونست
پرهام-نمیشه چی کار کنم

+آروم لبه دیوار سر خوردم،دستامو گذاشتم رو سرمو چشمامو بستم ...
ای خدا این دیگه کیه؟ عرضه ی 1در باز کردنم نداره،اگه من بودم که با یه ضربه بازش کرده بودم
خدا جون بیاو خوبی کن این در باز شه.....تــــــــــــــــــــق
سرمو بلند کردمودیدم در بازِوپرهامم وایساده(دمت گرم خدا)سریع بلند شدم

-درو باز کردی؟

پرهام-پس چی منو دستِ کم گرفتی؟

+انقدر خوشحال شدم که حالیم نبود ،دویدم تو بغل پرهام
جوری پریدم که طفلی تعادلشو از دست دادو افتاد زمین،برا اینمه سرش زمین نخوره دستمو گذاشتم پشت سرش(سرِ اون چیزی نشد ولی دست من داغون شد)

پرهام-دختر تو قصد جونه منو داری؟

-عوض تشکرته نذاشتم کلت بخوره زمین؟

+اومدم از روش بلند شم دیدم دستشو انداخته پشت کمرم و نمی تونستم جم بخورم

-دستتو بردار می خوام بلند شم

پرهام-تو که داشتی میومدی تو بغلم؟

-اون موقع حالیم نبود دستتو بردار

پرهام-مگه جات بده؟

-آره خیلی

پرهام-همه دخترا آرزوشونه جا تو باشن،پس از موقعیتت استفاده کن.

-همه ی پسرا آرزوشونه جای تو باشن ولی من گردن اون سو استفاده چی رو می شکنم

پرهام-مال این حرفا نیستی

-به ما نمی خوری(یعنی آدم حسابت نمی کنم)

+با پام به جایی که نباید....زدم،پرهامم دستاش شل شد منم از موقعیت استفاده کردمو بلند شدم
پرهامم داشت ناله می کرد

پرهام-دعا کن دستم بهت نرسه،روزگارتو سیاه می کنم

-واییی ترسیدم،جنبه داشته باش عزیزم بیا بریم بالا بهت لباس بدم،لباساتم خشک کنم تا کسی نیومده

پرهام-بدبخت اگه من بچه دار نشم همه فکر می کنن اجاق تو کورِ

-حالا که زنده ای و سالم بدو ۳۰/۸ شد بابا میادا.......
وشلوارش جر خورد.......
تا این صحنه رو دیدم،زدم زیر خنده،اون بیچارم اومد پایین
حالا هی اون بیچاره حرص می خورد ومن می خندیدم

پرهام-بسه دیگه بهار،ببین به خاطر تو چه بلایی سرم اومد

-به من چه خودت خواستی بری بالا

پرهام-باز خوبه من خواستم برم،تو که عرضه همونم نداری.

-یه نگاه به لباس من بنداز؟با این وضع می تونم مثل تو هنر نمایی کنم؟جا این حرفا بیا قلاب بگیر اون چشماتم ببند

+باز برام قلاب گرفت و رفتم بالا،پاهام رو شونش بود ،دستمو گذاشتم لبه ی دیوار که سریع خودمو بکشم بالا
اومدم به پرهام بگم یه کم برو سمته راست ،سرمو آوردم پایین ودیدم بــــــــــــــله...
آقای هیز چشمش داره زیادی فعالیت می کنه،یکم پاموبردم بالاواز قصد...
شست پامو زدم توچشمش،اونم یهو چشمشو گرفت و خم شد ....

پرهام-آی چشــــــمم دختر مگه کوری،نمی بینی پاتو کجا میزاری؟

+حالا من آویزون دیوار بودمو اونم چرت وپرت می گفت

-پرهام بلند شو منو بگیر الان میوفتم داغون میشما،پرهام با توام

+بچه پرو جوابمو نمی داد،اگه دامن پام نبود قشنگ پامو بلند می کردمو خودمو می کشیدم بالا
ولی این جوری نمیشد،همینم مونده درو همسایه اون جوری منو ببینن

-ای بابا دارم میوفتم،بیا منو بگیر.....

+فایده ای نداشت رومو برگردوندم آقا یکم اونورتر نشسته و چشمشو گرفته،دارم برات
یک دستمو ول کردم وحالا نیمرخی آویزون دیوار بودم،ارتفاع یکم زیاد بود

تو دلم گفتم:حالا که منو ول کردی به امون خدا هر بلایی سرت بیاد حقته،دستمو ول کردمو پریدم رو کمر پرهام...

پرهام-آیییییی کــــــــمرم،ننــــــــــ ـــــــــه کجایی که پرهامتو کشتن

+منم خودمو زدم به اون راه....

-آخ آخ پاهام،وای دســـــــــــتم....همش تقصیره تواِ،اگه اومده بودی منو بگیری،الان این بلا سرمون نیومده بود.آی پام

پرهام-خودتو یه جا دیگه پرت می کردی حتما باید می افتادی رو کمر منِ بدبخت؟

-من چه می دونستم تو کجا نشستی؟مگه من مخصوصا این کارو کردم؟

+جفتمون نشسته بودیم کنار دیواروبه جونه هم غر می زدیم

+زیر ساختمونمون استخرو سونا جکوزی بود که یه در از بیرون حیاط داشت و یه در از تو خونه
بلند شدم رفتم سمته دری که از بیرون باز میشه درشو باز کردمو رفتم تو
همش دعا می کردم دری که از خونه باز میشه قفل نباشه
اما امان از اون روزی که بدشانسی بیاری،همین جوری از درو دیوار برات میاد
پرهام اومد تو و درو دید

-تو ماشینت چیزی نداری بشه این درو باز کرد

پرهام-نه ندارم
سرش داد زدم

-پس تو چی داری؟
اونم داد زد

پرهام-به من چه ربطی داره؟
لبه استخر وایساده بود،رفتم سمتش،دستمو زدم به کمرم....

-سرِ من داد میزنی؟

پرهام-نه پس بزارم تو سر من داد بزنی؟

-نزار حالتو بگیرما

پرهام-بپا حالت گرفته نشه

+2تا دستمو فشار دادم به قفسه ی سینش که پرتش کنم تو آب،اونم سریع مچ دستمو گرفت و 2تایی افتادیم تو استخر...

تو آبم ول کمه ماجرا نبودیم،اون می خواست سر منو زیر آب کنه یا من می خواستم خفش کنم

اینقدر کارمون ادامه داشت تا جفتمون خسته شدیم،از آب اومدیم بیرون

ولو شدیم،رو زمین.هیچ کدوم چیزی نگفتیم،بعد چند دقیقه بلند شدم

خیلی سردم بود،شانس آوردم جکوزی روشن بود ،رفتم جکوزی نشستم...

پرهامم اومد

پرهام-منم سردمِ اجازه دارم بیام تو

-بیا بابا دل رحمم دیگه(بابا کجایی که ببینی با داماد آیندت چی کارا نکردم)

+5مین گذشت،اگه یه کفش درست حسابی پام بود با لگد درو میشکستم،اما جاش دمپایی پامه
یاد کفشای پرهام افتادم...

-کفشت کجاست؟

پرهام-لب استخر چطور؟

-بلند شو بیا

پرهام-کجا تازه دارم گرم میشم

-عجبا بلند شو دیگه

+2تایی رفتیم لب استخر

-کفشاتو پات کن
پرهام-برای چی؟

-پات کن بهت میگم

+کفششو پاش کردو بردمش سمت در

-دیدی عین فیلما درو با لگد باز می کنن؟تو هم همون کارو کن

+با پاش چندتا لگد زد به در(انگار داره توپ شوت می کنه)

-نه اینجوری بدتر پات درد می گیره،هر کاری می گم بکن من تو فیلم دیدم چی کار می کنن..
نیم رخت به در باشه،پاهاتو تو شکم جمع کن بعد با کف پات ضربه بزن به در

+هر کاری گفتمو کرد چند بار زد اما نتونست

پرهام-نمیشه چی کار کنم

+آروم لبه دیوار سر خوردم،دستامو گذاشتم رو سرمو چشمامو بستم ...
ای خدا این دیگه کیه؟عرضه ی 1در باز کردنم نداره،اگه من بودم که با یه ضربه بازش کرده بودم
خدا جون بیاو خوبی کن این در باز شه.....تــــــق
سرمو بلند کردمودیدم در بازِوپرهامم وایساده(دمت گرم خدا)سریع بلند شدم

-درو باز کردی؟

پرهام-پس چی منو دستِ کم گرفتی؟

+انقدر خوشحال شدم که حالیم نبود،دویدم تو بغل پرهام
جوری پریدم که طفلی تعادلشو از دست دادو افتاد زمین،برا اینکه سرش زمین نخوره دستمو گذاشتم پشت سرش(سرِ اون چیزی نشد ولی دست من داغون شد)

پرهام-دختر تو قصد جونه منو داری؟

-عوض تشکرته نذاشتم کلت بخوره زمین؟

+اومدم از روش بلند شم دیدم دستشو انداخته پشت کمرم و نمی تونستم جم بخورم

-دستتو بردار می خوام بلند شم
پرهام-تو که داشتی میومدی تو بغلم؟

-اون موقع حالیم نبود دستتو بردار
پرهام-مگه جات بده؟

-آره خیلی
پرهام-همه دخترا آرزوشونه جا تو باشن،پس از موقعیتت استفاده کن.

-همه ی پسرا آرزوشونه جای تو باشن ولی من گردن اون سو استفاده چی رو می شکنم
پرهام-مال این حرفا نیستی

-به ما نمی خوری(یعنی آدم حسابت نمی کنم)

+با پام به جایی که نباید....زدم،پرهامم دستاش شل شد منم از موقعیت استفاده کردمو بلند شدم
پرهامم داشت ناله می کرد
پرهام-دعا کن دستم بهت نرسه،روزگارتو سیاه می کنم

-واییی ترسیدم،جنبه داشته باش عزیزم بیا بریم بالا بهت لباس بدم،لباساتم خشک کنم تا کسی نیومده
پرهام-بدبخت اگه من بچه دار نشم همه فکر می کنن اجاق تو کورِ
-حالا که زنده ای و سالم بدو ۳۰/۸ شد بابا میادا.......
ادامه دارد...
پاسخ
 سپاس شده توسط єℓнαм ، mosaferkocholo
#4
رمان قشنگیه بقیشم بذارلطــــــــــــــــــــــــــــــفا مرسی:bighug:4xv
پاسخ
 سپاس شده توسط ♫♪ RoZa ♪♫


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان