09-04-2014، 23:21
قسمت ششم...|کیــــــــــک خوری!
هری:لویی بدو بیا کیک درست کردم
لویی بدو بدو از توی اتاقش دوید سمت آشپزخونه.
لویی:به به چرا انقدر زحمت کشیدی؟چه بوی شکلاتی هم میده اووووم!
هری با ذوق نگاهش کرد:خب حالا نمیخوای بخوریش؟
لویی لبخند زد:وای معلومه که آره.
هری پرید جلوش:وایسا خودم بهت میدم!
لویی ذوق کرد:باشه!
هری تکه ای از کیک را جدا کرد و به سمت دهان لویی برد:آآآآآآآآآ
لویی دهانش را باز کرد:آآآآآآآآآآ
تق...
زین وارد شد و غر غر کنان به سمت اونا اومد و لویی و هری هم در همان وضعیت مانده بودند!
زین:ایـــــــــــــــش همینطوری آشغال پرت میکنند میرند...مردم شعور ندارند...بی فرهنگ های بیشعور!
کیکی که دست هری بود را گرفت و روی مبل نشست و خیلی خونسرد شروع به خوردن کرد.
هری و لویی هم در همان وضعیت به او نگاه میکردند.
لویی با عصبانیت:هی یوقت در نزنیا!!
زین نیم نگاهی به اون کرد و به هری نگاه کرد:عجب کیکیه الحق که به مادرت رفتی.
هری سرخ شد و سرشو انداخت پایین:ممنونم...لطف داری!!(آخی الهی!!)
لویی رو به هری کرد و گفت:عجب کسایی رو دور خودم جمع کردما یکی از یکی دیوونه تر!!یه تیکه دیگه بده بخوریم!
هری تیکه ای دیگر جدا کرد به سمت لبان لویی برد:بگو هلوووووووو
در خانه دوباره باز شد و لیام و نایل با هم به داخل شیرجه زدند و دست هری روی هوا ماند ، لویی و هری با تعجب به آن دو نگاه کردند.
زین خم شد و تکه کیکی که دست هری بود را گرفت و با خونسردی تمام شروع به خوردن کرد.
لیام شروع کرد به غر زدن:آه آه بوی جوراب سوخته میداد !!
نایل:جوراب سوخته چه بویی میده ؟
لیام کمی فکر کرد:بوی جوراب سوخته دیگه !!
لویی سرفه ای کرد که آنها متوجه حضورشان بشوند:اهم اهم.
لیام و نایل با هم سر برگرداندند.
نایل:هی سلام شما اینجا چیکار میکنید ؟
لویی:هی مثل اینکه شما اومدید توی خونه ماها.
زین:ماهـــــــــــــــــــــــــا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
لویی دو تا انگشتشو بالا آورد و به خودشو هری اشاره کرد.
یهو لیام و نایل و زین هر دو اومدند وسط و شروع کردند به بشکن زدن و رقصیدن!!!!
لیام بشکن میزد زین قر میداد نایل هم سوت میزد.
لویی و هری هم در حالی که فکشون اومده بود تا کف پاشون به اونا نگاه میکردند!
زین:هیچی دیگه امسال یه عروسی افتادیم.
.
هری:لویی بدو بیا کیک درست کردم
لویی بدو بدو از توی اتاقش دوید سمت آشپزخونه.
لویی:به به چرا انقدر زحمت کشیدی؟چه بوی شکلاتی هم میده اووووم!
هری با ذوق نگاهش کرد:خب حالا نمیخوای بخوریش؟
لویی لبخند زد:وای معلومه که آره.
هری پرید جلوش:وایسا خودم بهت میدم!
لویی ذوق کرد:باشه!
هری تکه ای از کیک را جدا کرد و به سمت دهان لویی برد:آآآآآآآآآ
لویی دهانش را باز کرد:آآآآآآآآآآ
تق...
زین وارد شد و غر غر کنان به سمت اونا اومد و لویی و هری هم در همان وضعیت مانده بودند!
زین:ایـــــــــــــــش همینطوری آشغال پرت میکنند میرند...مردم شعور ندارند...بی فرهنگ های بیشعور!
کیکی که دست هری بود را گرفت و روی مبل نشست و خیلی خونسرد شروع به خوردن کرد.
هری و لویی هم در همان وضعیت به او نگاه میکردند.
لویی با عصبانیت:هی یوقت در نزنیا!!
زین نیم نگاهی به اون کرد و به هری نگاه کرد:عجب کیکیه الحق که به مادرت رفتی.
هری سرخ شد و سرشو انداخت پایین:ممنونم...لطف داری!!(آخی الهی!!)
لویی رو به هری کرد و گفت:عجب کسایی رو دور خودم جمع کردما یکی از یکی دیوونه تر!!یه تیکه دیگه بده بخوریم!
هری تیکه ای دیگر جدا کرد به سمت لبان لویی برد:بگو هلوووووووو
در خانه دوباره باز شد و لیام و نایل با هم به داخل شیرجه زدند و دست هری روی هوا ماند ، لویی و هری با تعجب به آن دو نگاه کردند.
زین خم شد و تکه کیکی که دست هری بود را گرفت و با خونسردی تمام شروع به خوردن کرد.
لیام شروع کرد به غر زدن:آه آه بوی جوراب سوخته میداد !!
نایل:جوراب سوخته چه بویی میده ؟
لیام کمی فکر کرد:بوی جوراب سوخته دیگه !!
لویی سرفه ای کرد که آنها متوجه حضورشان بشوند:اهم اهم.
لیام و نایل با هم سر برگرداندند.
نایل:هی سلام شما اینجا چیکار میکنید ؟
لویی:هی مثل اینکه شما اومدید توی خونه ماها.
زین:ماهـــــــــــــــــــــــــا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
لویی دو تا انگشتشو بالا آورد و به خودشو هری اشاره کرد.
یهو لیام و نایل و زین هر دو اومدند وسط و شروع کردند به بشکن زدن و رقصیدن!!!!
لیام بشکن میزد زین قر میداد نایل هم سوت میزد.
لویی و هری هم در حالی که فکشون اومده بود تا کف پاشون به اونا نگاه میکردند!
زین:هیچی دیگه امسال یه عروسی افتادیم.
.