انجمن های تخصصی  فلش خور
دو تا داستان کوتاه... - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum)
+-- انجمن: مسائل متفرقه (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=18)
+--- انجمن: گفتگوی آزاد (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=19)
+--- موضوع: دو تا داستان کوتاه... (/showthread.php?tid=77113)



دو تا داستان کوتاه... - @T@R - 28-12-2013

روزی مردی عقربی را دید که درون اب دست و پا میزند،

او تصمیم گرفت عقرب را نجات دهد اما عقرب انگشت او را نیش زد
.

مرد باز هم سعی کرد تا عقرب را از اب بیرون بیاورد
،

اما عقرب بار دیگر او را نیش زد
.

رهگذری او را دید وپرسید
: برای چه عقربی را که نیش میزند نجات میدهی؟

مرد پاسخ داد
: این طبیعت عقرب است که نیش بزند ولی طبیعت من این است که عشق بورزم.


دو تا داستان کوتاه... 1شخصی مادر پیرش را در زنبیلی می گذاشت و هرجا می رفت، همراه خودش میبرد.

روزی حضرت عیسی او را دید
، به وی فرمود: آن زن کیست گفت مادرم است.


فرمود: او را شوهر بده. گفت: پیر است و قادر به حرکت نیست.


پیرزن دستش را از زنبیل بیرون آورد و بر سر پسرش زد و گفت: آخه نکبت! تو بهتر می فهمی یا پیغمبر خدا؟