انجمن های تخصصی  فلش خور
.:: داستان زن باشرف ::. (یکی از بهترین داستان های اینترنتی) - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum)
+-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40)
+--- انجمن: ادبیات (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=39)
+---- انجمن: داستان و رمان (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=67)
+---- موضوع: .:: داستان زن باشرف ::. (یکی از بهترین داستان های اینترنتی) (/showthread.php?tid=26902)



.:: داستان زن باشرف ::. (یکی از بهترین داستان های اینترنتی) - a_l_i - 18-01-2013

((زن باشرف))

عصر جمعه است و دلم گرفته . می زنم تو خیابون و از سرازیری توی بلوار پیاده میرم سمت پله های پارک که یهو یه ماشین بوق می زنه ، به روی خودم نمیارم و به سرعت قدمهام اضافه می کنم. کمی جلوتر ترمز می زنه. حالیمه چی کار داره می کنه. به روی خودم نمیارم و از کنارش بی تفاوت رد می شم.

سرعتش را هم قدم من می کنه و شیشه ی سمت کمک را میده پایین و می گه : خانوم محترم کجا تشریف می برید؟ جواب نمی دم. نیشش را تا بناگوش باز می کنه و باز می گه : خانوم عزیز ، بنده همه جوره در خدمت شما هستم. با صدای سگی که اماده پاچه گرفتنه میگم که مزاحم نشه ، اما خوب حالیش نیست. لابد فکر می کنه دارم "ناز" می کنم.

نیش ترمزی می زنه و همانطور در حال رانندگی کیف پولش را از جیب شلوارش می کشه بیرون.: خانوم محترم ، بیا بابا ،هر چی تو بگی،قربونت برم، ضد حال نزن دیگه .لای کیف پولش را باز کرده و اسکناس وچک پول تعارف می کنه و همزمان چشمک می زنه که سخت نگیرم.

یک آن هوس می کنم که بپرم و در ماشینش را باز کنم و بکشمش پایین و با قوت هر چه تمام تر ، پس کله اش را بگیرم و صورتش را توی شیشه ی ماشینش خورد کنم اما چون با خشونت مخالفم منصرف می شوم.( البته دلیل اصلیش اینه که زورم بهش نمی رسه) . دستهام را می ذارم روی شیشه و تا سینه خم می شم توی ماشین. .گل از گلش شکفته ، دور و برم را نگاه می کنم و فاصله ام را تا پارک می سنجم.
توی خیابون هیچ کس نیست. لبخند پهنی می زنم و می پرسم: حالا چی چی داری؟ کیفشو بالا میاره و نگاه هرزه اش از روی لبهایم تا سینه ها پایین می آید، کیف پول را توی هوا می قاپم و با تمام قدرتم پرت می کنم آن طرف بلوار و مثل فشنگ به سمت پارک می دوم. پشت سرم صدای کشیده شدن ترمز دستی و باز شدن در ماشین می آید و مردک از ته جگرش فریاد می زند:

اووووووووووووووووووووووووووووووی، * !
و من همینطور که می دوم با خودم فکر می کنم که چفدر جالب است که در ایران تا وقتی فکر می کنند * ای ، خانوم محترم صدایت می کنند و وقتی مشخص می شود این کاره نیستی تبدیل به یک * می شوی .....:306:


RE: .:: داستان زن باشرف ::. (یکی از بهترین داستان های اینترنتی) - علی جوکر - 20-04-2013

خب نمیشد یکم کار جالب تری میکرد؟مثلا دوتا میخابوند تو گوش طرف یا با دسته کلید ماشینشو خش میکرد یا مثلا چه میدونم یه کار باحال دیگهBig Grin


RE: .:: داستان زن باشرف ::. (یکی از بهترین داستان های اینترنتی) - Mrs f.a.t.e.m.e.h - 17-09-2013

خیلی جالبو آموزنده بود مخصوصا جمله آخر ک جم بندی کرده...


RE: .:: داستان زن باشرف ::. (یکی از بهترین داستان های اینترنتی) - MELINA.T - 17-01-2014

ای کاش می زد چک و لقتیش می کرد حالش جا میومد دیگه نیاد از این قلتا بکنه مرتیکه هیز Angryولی خوشم اومد مرسیییییییییییBig GrinTongueSmileWinkBlush:hje: