انجمن های تخصصی  فلش خور
خاطرات جبهه ازنوع خنده دارش 2 - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum)
+-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40)
+--- انجمن: مذهبی (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=41)
+--- موضوع: خاطرات جبهه ازنوع خنده دارش 2 (/showthread.php?tid=124504)



خاطرات جبهه ازنوع خنده دارش 2 - キム尺刀ム乙 - 23-06-2014

رو به قبله که قرار می‌گرفت مثل اینکه روی باند پرواز نشسته و
با گفتن تکبیر، دیگر هیچ شک نداشت که از روی زمین بلند شده.
خصوصا در قنوت که مثل ابر بهار گریه می‌کرد، درست مثل
بچه‌های پدر، مادر از دست داده.

راستی راستی آدم حس می‌کرد که از آن نماز هاست که دو رکعتش را
خیلی‌ها نمی‌توانند بجا بیاورند. نمازش که تمام می‌شد محاصره اش می‌کردیم.

یکی از بچه‌ها می‌گفت: «عرش رفتی مواظب ضد هوایی‌ها باش.»

دیگری می‌گفت: «اینقد میری بالا یه دفعه پرت نشی پایین، بیفتی رو سر ما.»
و او لام تا کام چیزی نمی‌گفت و گاهی که ما دست وردار نبودیم فقط
لبخندی می‌زد و بلند می‌شد می‌رفت سراغ بقیه کار هایش.


RE: خاطرات جبهه ازنوع خنده دارش 2 - pmiyar - 25-06-2014

ن نفهمیدم