شکـــایت*** - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: مسائل متفرقه (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=18) +--- انجمن: اس ام اس های جدید و پیامک (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=73) +--- موضوع: شکـــایت*** (/showthread.php?tid=106049) |
شکـــایت*** - ✘ 2gнєтєя4єνєя ✘ - 06-05-2014 گاهی وقتها چقدر ساده عروسک می شویم . . . نه لبخندمی زنیم ! نه شکایت یمی کنیم ! فقط احمقانه سکوت می کنیم . . . . . . به هر کس مینگرم در شکایت است . . . ! در حیرتم دنیا به کام کیست . . . !؟ . . . بیا از غم شکایت کن / که من همدردِ تو هستم بیا شکوه از دل کن / که من نازک دلی خستم جدایی رو حکایت کن / که من زخمیه آن هستم اگر از زخمه دل پرسی / برایش مرحمی بستم . . . تا بوده ، همین بوده : همیشه دلتنگ اونی هستیم که نیست و حوصله کسی رو نداریم که هست ! بعد شکایت می کنیم از تنهایی هامون . . . . . . بی وفا باشی شکایت میکنند / با وفا باشی خیانت میکنند مهربانی گرچه آیین خوشیست / مهربان باشی رهایت میکنند . . . . . . از دیگران شکایت نکن ، خودت را تغییر بده ! از آنجا که برای محافظت از پای خود ، پوشیدن یک دمپایی ، آسان تر از فرش کردن کل زمین است . . . ! . . . عشق شک و دوست داشتن یقین مطلق . . . پس دوستت دارم بی هیچ بهانه ای عاشقی نه شکایت نه گلایه فقط تحمل . . . . . . ز درد عشق تو با کس حکایتی که نکردم / چرا وفای تو کم شد ، شکایتی که نکردم . . . . . آینه هم شکایت دارد از من ! روی ِ خوش می خواهد . . . ! آینه جان ؛ ندارم ، ندارم ، ندارم . . . . . . اندرون با تو چنان انس گرفتست مرا / که ملالم از همه خلق جهان می آید شرط عشق است که از دوست شکایت نکنند / لیکن از شوق حکایت به زبان می آید . . . سکوتم از رضایت نیست ؛ دلم اهل شکایت نیست ! . . . در سرزمینی زندگی می کنم که مردمانش همه ، شکایت دارند از تنهایی ! ولی نمی دانم ! پس ، دلیل این فاصله ها در چیست ؟! . . . میخواهم از غم ندینت شکایت کنم کلکسیون خندهام را به سرقت برده . . . . . . چون خیالت همه شب مونس و دمساز من است شرم دارم که شکایت کنم از “ تنهایی ” . . . . . . سفر از فاصله ی دور حکایت دارد / خسته با رفتن احساس رفاقت دارد . . . چه صمیمانه به درگاه خدا گویم / که دلم از دوری دوست شکایت دارد . . . شکایت نمی کنم . اما آیا واقعاً یک بار شد که در گذر همین همیشه ی بی شکیب دمی دلواپس تنهایی دستهای من شوی ؟ . . . بعضی وقتا مجبوری تو فضای بغضت بخندی . دلت بگیره ولی دلگیری نکنی . شاکی بشی ولی شکایت نکنی . گریه کنی اما نذاری اشکات پیدا شن . . . خیلی چیزارو ببینی ولی ندیدش بگیری خیلی حرفارو بشنوی ولی نشنیده بگیری ! خیلی ها دلتو بشکنن و تو فقط سکوت کنی . . . . . . من از نگاه مستِ تو شکایتی نمی کنم ! که شغل چشم زیبای تو قتل عام کردن است ! . . . درد دارد وقتی نمی شود از خودت به خودت شکایت کرد . . . . . . گذران امروز ، برای شکایت از دیروز ، فردای بهترین نخواهد ساخت . . . |