انجمن های تخصصی  فلش خور
" داستــآن هــآی عــآشقــآنه " - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum)
+-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40)
+--- انجمن: ادبیات (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=39)
+---- انجمن: داستان و رمان (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=67)
+---- موضوع: " داستــآن هــآی عــآشقــآنه " (/showthread.php?tid=2129)

صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55 56 57 58 59 60 61 62 63 64 65 66 67 68 69 70 71 72 73 74


RE: درخواست از خدا...•ته عاشقونه• - ICe Angele - 18-03-2013

خداوندا......


قیامتت را بر پا کن!!!!!!!

تو اگر خسته نشدی ، ما عجیب خسته ایم......


RE: داستان پیر مرد عاشق - ..WonDerfull.. - 18-03-2013

آدمـــ برفــی همـ کهـ بآشـــی٬

دلتــــ میخوآهـــد کســی در آغوشــتـــ بگــیرد

دلتـــــ میخوآهــد کســـی کنآرتــــ بآشــد...

تا گرمتــــ کنــد٬

تا رامــــت کنـد٬

مهــم نیستــ آبـــ شـدن٬

نیستــــ شــدن٬

مهـــم آن آرامش استـــ

حتـــــی برآی چنـد لحظهــــ...!!


RE: داستان پیر مرد عاشق - ÐeaÐ GiЯl - 18-03-2013

رفتی دلم "زخم" شد ...
نیستی دلم "شور" می زند ،
تو میدانی نمک بازخم چه می کند .!؟
مگر نه عزیز لعنتیم !؟؟؟


RE: داستان پیر مرد عاشق - ÐeaÐ GiЯl - 18-03-2013

هی دنیا
میشه یه کم بگازی و کم دور خودت بچرخی
نگاه چیزی نمونده تا اون دنیا


RE: درخواست از خدا...•ته عاشقونه• - ÐeaÐ GiЯl - 18-03-2013


گاهـــــی آدم دلـــــش میخواهد کفش هایش را در بیاورد،
یواشکــــی نوک پا نوک پا از خودش دور شـــــــــود،
بعد بزند به چاک فرار کند از خودش …..



RE: درخواست از خدا...•ته عاشقونه• - ICe Angele - 18-03-2013

. . . دیگر از این شهر . . .



. . . میخواهم سفر کنم . . .



. . . چمدانم را بسته ام . . .



. . . اگر خدا بخواهد امروز میروم . . .



. . . نشسته ام منتظر قطار . . .



. . . اما نه در ایستگاه . . .



. . . روی ریل قطار . . .


RE: داستان پیر مرد عاشق - ICe Angele - 18-03-2013

هنوز هم فراموشت نـکرده ام بـا این که فراموش شده ام

هنوز هم صدایت را می شنوم بـا اینکه صــدایم نـکرده ای

هنوز هم همه جا می بینمت با اینکه به دیدنم نیامده ای

هنوز هم با عشـق تو پا برجـام بـا اینکه خـودت را زیــر پا عــشق دیــگری شــکسـته ای

هنوز هم همان طور مقدس دوست دارم با اینکه زندگی خود را داری به تباهی می کشانی

هنوز هم چشمانی به اشتیاق نگاهت منتظرند با اینکه چشم برچشم دیگری دوخته ای

هنوز هم دلواپس دلنگرانی های توام با اینکه از همه آدمها بریده ای

به هزاران شادی نفروشم غم پنهان تو را


RE: داستان پیر مرد عاشق - ICe Angele - 19-03-2013

کاش می دیدمت فقط یک بار



اندوه جانکاهی است که من




چنین دوست می دارمت




و نمی دانم تو کیستی




تنها عطر تو




در دلم پیچیدست




تمام رؤیاها را




به دنبالت گشته ام




قلب من از خیال تو سنگین است




و آغوشم از لمس تو خالی




شب من




از ماه تو مهتابی است




و من تو را




در هیچ آسمانی نمی یابم


RE: داستان پیر مرد عاشق - ICe Angele - 19-03-2013

دِلَمْ مےْ خوآهَد دُنیآ رآ از نو بِسآزیمْ...

زیبآ تَر و عآشِقآنه تَر!!!

اَگر حَوّآ شَوَمْ...

قولْ مےْدَهےْ آدَمْ شَوےْ؟!


RE: داستان پیر مرد عاشق - ICe Angele - 19-03-2013

چند ساعتی با هم بودیم!

من به تو نگاه میکردم...

و.. تو به ساعتت

تو قرار داشتی و... من بی قراری