18-03-2014، 14:46
ایرانىها مردمىشوخ مزاجند. شاید براى همین مراسم مهجور و پرالتهاب قاشق زنى خیلى زود رسمى نشاط انگیز شد كه حكایات زیادى از قبلش به وجود آمد. قاشق زنها زیاد شدند و برخىها در قالب گروههاى سه -چهار نفره قاشق زنى مىكردند. وارد كوچه اى مىشدند و قاشق بر كاسه مىكوفتند. پس از اتمام كار و باز كردن دستمالهایشان پشت كوچه، هر یك شانس خود را با دیگرى مقایسه مىكرد. یكى آجیل برده بود و دیگرى سكه اى پول، یكى هم با دستمال خالى كه مىشد از این طریق به خست صاحبخانه پى برد.شوخى در قاشق زنى بالا گرفت و قاشق زنها دو دسته شدند. كسانى از روى فقر و عده اى براى مزاح سروصداى قاشق و كاسه درمىآوردند. حكایت شوخىهاى قاشق زنى براى هر كس خاطره اى ماندنى ساخت و شاید خاص بودن این شب در احیاى خاطراتش نقش داشته است. زمان گذشت و قاشق زنى مراسمىجالب توجه شد. به ویژه براى نوجوانان و جوانان. در سایه گذر زمان اعتقاداتى نیز پیدا شد. آنكه انعام و اطعام مىداد، نذر مىكرد تا حاجتش برآورده شود. در مقابل، دستمال قاشق زن را پر و پیمان مىكرد. همین دست اعتقادات گریبان قاشق زنها را هم گرفت. آنها هم نذر مىكردند و دریافت پاسخ به منزله برآورده شدن حاجتشان تلقى مىشد.حركت قاشق زن را مىتوان این گونه بیان كرد: جوانى تند و تیز كه سر و بدنش را مىپوشاند تا حتى جنسیتش نیز معلوم نشود. دستمال را مىانداخت داخل حیاط و با محتواى پول، شیرینى، نخودچى و كشمش كه در گره دستمال جا خوش كرده بود، كوچه را مانند دونده در حال فرار ترك مىكرد. یكى از اهداف قاشق زنها، ناشناس ماندنشان طى آخرین ساعات آخرین سه شنبه سال بود.حتى قاشق زنهاى جوان و شوخ طبع نیز هرازگاهى جلوى خانه ثروتمندان و متمكنین شهر قاشق زنى مىكردند تا بلكه پولى، چیزى عایدشان شود و چند روز عید را خوش تر باشند. فالگوشى نیز پدیده اى بود كه در آخرین سه شنبه سال جان گرفت و به وجود آمد. روزگارى كه تمام بامهاى خانههاى یك كوچه به هم راه داشت و حیاطهاى گسترده با درختهاى زیادش، انتظار بهار را مىكشید فالگوشى نیز به رسمها اضافه شد.