امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

گریه کن......

#1
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
ندونستی ندوستم ندونستیم . .

گریه کن...... 1
خیلی دوسش داشتم. فکر می کردم خودش نمیدونه چه قدر عاشقه .
 اسمش آرتین بود.
خیلی عاشقونه حرف می زد .
این که می گم نه این که عشقش دروغ بود ! نه. راسته راست بود . . . اما نمیدونست چه قدر عاشقه .
اونقدر ندونست که  . . .
یه پسر با حجب و حیا بود که خودم رو به زور بهش تحمیل کردم . اونقدر تحمیل کردم که خودش نفهمید و عاشقم شد .
راننده آژانس بود .
یه بار می خواستم برم چیزی رو به یکی از دوستام بدم و برگردم مجبور شدم تاکسی تلفنی بگیرم و با تاکسی تلفنی هم بخوام که برگردم .
یه پراید نقره ایی رنگ تمیز و مرتب با یه راننده خوشتیپ و خوشکل و مودب .  .  .
سوار شدم .
گفتم سلام .
گفت سلام .
صداش هری دلم رو ریخت . آخه صداش هم خیلی قشنگ و ناز و احساساتی بود .
مسیر رو پرسید . من هم گفتم و ساکت شروع به حرکت کرد .
نگاهش می کردم اما به من نگاه نمی کرد .
ضبطش رو روشن کرد یه آهنگ گیتار خالی بود که فقط صدای گیتار بود و از خواننده خبری نبود .
همینجور که نگاهش می کردم بیشتر جذبش می شدم .کلمه سلام گفتنش رو توی ذهن هی تصور می کردم .
تصمیم گرفتم باهاش صحبت کنم . هر چی می گفتم فقط با یه لبخند یا خیلی خلاصه مثل بله یا درست می فرمایید جواب می داد .
بیشتر تشنه وجودش شدم .
خلاصه خونه دوستم رسیدم پیاده شدم و چیزی رو که می خواستم بهش دادم و با همون ماشین برگشتم .
توی راه برگشت هر جور بود به حرفش آوردم . اونقدر که من فقط گوش می دادم و لذت می بردم .
حتی اگه بی ربط هم حرف می زد اما چون صداش رو می شنیدم و شمرده صحبت می کرد واسم خیلی خوب بود .
صدای دلنشین و گوش نواز در ادای کلماتش انگار یه موجی با هام بازی می کرد .
وقتی خواستم پیدا بشم گفتم ممنون که خوب رانندگی کردی آخه بعضی ها اصلا می خوان آدم رو به کشتن بدن . لبخند زد .
گفتم میشه شماره ایی از شما داشته باشم که هروقت خواستم شما زحمت بکشید .
گفت : متاسفم چون که حق بقیه راننده ها که تونوبت آژانس می مونن ضایع میشه .
با این حرفش بیشتر ازش خوشم اومد .
گفتم: کاری به آژانس ندارم خارج از آژانس باهاتون تماس میگیرم خوب شد .
باز هم خندید و گفت : باز هم فرقی نمیکینه اما باشه . . .
خوشحال شدم و شمارشو گرفتم و اون رفت .
به بهانه های مختلف خبرش می کردم اما اون هیچ احساسی به من نشون نمی داد .
صدای گرمش واسم از هزارتا بوسه عاشقانه بهتر و دلگرم کننده تر و دلنشین تر بود .
با خودم گفتم : دختر تو که اسمش رو پرسیدی . هر چی پررو بازی بود درآوردی . خب حرف دلت رو بهش بگو
تصمیم گرفتم همین کار رو کنم .
به زور دعوتش کردم کافی شاپ و اون هم اومد .
فقط نگام میکرد . سر صحبت رو باهاش باز کردم . قضیه رو بهش گفتم که دوستش دارم .
باز هم نگام کرد و بعد با یه لبخند دیگه گفت : میخواین برسونمتون منزل . آخه جایی کار دارم .
وقتی بی اعتناییش رو دیدم دلم شکست که چه قدر خودم رو بازی دادم .
اخمم رفت تو هم .نمیخواستم خودم رو جلوش بشکنم . بر خلاف میلم گفتم : آقا پسر از خدات باشه این مدت زنگ تفریح من بودی . . .  در صورتی که اینجور نبود و عاشقش بودم .
آرتین باز هم لبخند ملیحی زد و گفت قصد ناراحت کردن شما رو نداشتم .
من بلند شما و بی اعتنا تر از اون رفتم و هر چی صدام زد که برسونمتون من محل نذاشتم فقط برگشتم و خیلی گستاخانه کرایه اش روبه سمتش پرتاب کردم .
اون یه نگاهی کرد و گفت : این پول ها همین جا توی همین پیاده رو جلو کافی شاپ بمونه شاید قسمت یکی هست اینجور پرتشون کردی . بعدش اون هم پشتش رو راه کرد و رفت .
تاکسی گرفتم رفتم خونه . گفتم شاید این هم جلوش خودم رو کوچیک کردم واسه قهر و نازم هم دل بسوزونه .
تا چند روز کلافه بودم دیدم نه .
زنگ زدم جواب نداد. اینقدر زدم تا جواب داد گفتم آرتین جان من دوست دارم .ببخشید . اما اون که خودش پشت خط بود گفت ببخشید گوشی واگذار شده .گفتم صدای خودته من صدات تو ذهنم شب و روزم شده . گفت لطفا تماس نگیرید و گرنه میدم مخابرات .
با تعجب گفتم آرتین ! اون گفت :خداحافظ خانم . قطع کرد .
دلم بد شکست .
فرداش به بهونه میخوام برم جایی تماس گرفتم آژانس و گفتم آقای آرتین صدیق رو می خواستم بفرستید لطفا . . .
منشی آژانس گفت از این آژانس رفتن . گفتم : نمیدونید کدوم تاکسی تلفنی ؟ گفت دیگه تاکسی تلفنی کار نمی کنن . رفتن عسلویه کار می کنن. اما اگه راننده به دست فرمونی آقای صدیق بخواین هست . میفرستم .گفت نه . ممنون . قطع کردم پشتش یه عالمه گریه .
نیم ساعت بعدش تلفن زنگ خورد شماره همون آژانس بود .
با تعجب و کمی امیدواری که آرتین باشه برداشتم گفتم : بله بفرمایید .
همون منشی آژانس که یه خانم دختر بود پشت خط بود .
گفت : ببخشید فضولیه اما آقای صدیق از شما واسه بنده گفتن . چون  من رو جای خواهرشون میدونستن .
گفتم : گفتن ؟ متوجه نمیشم .
گفت : آره گفتن . این رو هم گفتن که بعد از چند تا دیدار عاشقتون شدن و میدونسته که شما عاشقشون شدید . اما شما فکر می کردید که عاشق نیست .و این یه عشق یه طرفه هست . واسه همین تو از آخرین دیدار قبل از پیشنهاد شما سعی داشت خودش پیشنهاد بده که متاسفانه با پیشنهاد شما عشق خودش رو کم رنگ می بینه . با گفتن اینکه برسونمتون منزل می خواسته ببینه که چه قدر اگه کم رنگی عشقش رو بی خیال بشه باز هم شما قبولش دارین یا نه آخه شما همش اون مودب می دیدی که مودب هم بود . که با حرکت شما روبرو میشه و با خودش میگه اگه روزی تو زندگی باهاتون کم بیاره شما تحملش نمی کنید و این عشق عاقلانه نیست . خب آرتین واسه همه چیزش دلیل داشت . شما عاشق شدید اما اون رو نفهمیدید . اون هم عاشق شد اما هیچ وقت ندنست عاشق شده . شاید شما فکر کردید که ندونست عاشق شده .
تازه فهمیدم که چه قدر کور بودم .
چه قدر ندیدمش و چه قدر اون من و دید . . .
بوسه های عاشقانه آرتین برای من صداش بود خودش . . .
تموم حرفاتو ندونستم ندونستم ندونستم
چه بی صدا خوندم ندونستی ندونستی ندونستی
چه لحظه هایی که من شکستم
تو شکستی و ندیدی
به یاد یک لبخند گریه کردم گریه کردی نشنیدی
تو از تبار عشق و اما ندونستی
توی لحظه جدایی من و تو یکی هستیم
من از تو گله دارم
چرا اشکام و ندیدی
من حرفاتو شنیدم
تو رفتی و هرگز نشنیدی
ما از تبار عشقیم اما ندونستیم
توی لحظه جدایی
من و تو یکی هستیم
تو باغ ابریشم توی دشت آرزوهام تو میشینی
منه پریشون و تو دوباره توی آغوشت میگیری
نگاه شیرینت باز می تابه رو وجوده سرد و خستم
بدون که هر لحظه من با عشقت شب و روزم زنده هستم
توی لحظه جدایی میدونم یکی هستیم  .  .  .
بوسه های عاشقانه یک دختر عاشق دلشکسته
پاسخ
 سپاس شده توسط [ niki ] ، Ƥαяℓσนʂ ϱiяℓ ، حقوقدان انجمن
آگهی
#2
فنتش کوچولو...
گریه کن...... 1
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان