امتیاز موضوع:
  • 2 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

هه(4)

#1
سلام باز هم هه
البته چهارمیش
راستی پوزش بابت تاخیرهای هفته قبل
شرمنده اینترنتم قطع بود
دیگه تا یکم مخ بابا و مامان و بزنیم و براشون یکم کارهای خوب خوب ( شستن ظروف/تمییز کردن ماشین و...cryingcrying) انجام بدیم یکم طول کشید.

خوب بدون گفتن حرفای نا مربوط بریم سراغ داستان امروز.....

شنبه(92/12/10)


امروز ساعت 10 به مدرسه رفتم آخه ما امروز از 10 تا 4 کلاس داریم (خیلی خوبه نه؟Angry)

قرار شد امروز ساعت 8.15 از خواب پاشم و شروع کنم به خوندن فصل گیاهان زیست 3 aah

مکالمه من و وجدانم:
(-آخه دیوونه چرا جمعه نخوندی ؟Huh
- چون جمعه تو فلشخور بودمBig Grin
-خوب پنجشنبه چرا؟Huh
- چون بازم تو فلش خور بودمBig Grin
دلیل منطقیه موفق باشیAngelWink
مرسیWink)

آخه پنجشنبه درس داد و گفت شنبه ازتون میپرسم
خونه هم که ساکت ساکت پدر و مادر و خواهر گرامی هم همگی پی درس و کار و تلاشBlush

ساعت 8 بود که خواستم پاشم دیده نمیشه هرکاری کنی نمیشه آخه کی حاضره تخت گرم ونرم رو ول کنه پچسبه به کتاب زیست اونم فصل گیاهانConfused

برو بابا حالا کو تا ساعت 2 که زیست داریم یه جوری می خونمش(به همین خیال باش):89:

خلاصه باز خوابیدم ساعت 9 دیگه بلند شدم باید فرم مدرسمو اتو میکردمSad

به هر بدبختی بود حاضر شدم و یه ظرف ماکارونی واسه خودم ریختم که ساعت 1 تا 2 که بیکاریم برم بخورم 91

یه زنگ زدم باباجون اومد

سوار ماشین شدم وبه مدرسه رسیدم بابامم تادر مدرسه راجب این ماشین جدیدش(اسمشو نمیبرم ریا میشه)Confusediv:
و خلاصه کلی از کارایی که قراره امروز انجام بده واسم گفت.

حس رئیس ادارشو داشتم انگار داشت جلوی من تمرین میکرد که اینارو به رئیسش بگهp332
ای کاش من همیشه رئیسش باشمBig Grin

تو افکار خودم بودم و خودم رو پشت یه میز صندلی شیک تصور میکردم که بابا داره اوامرم رو انجام میده
که یهو با گفتن این جمله از بابا حباب ذهنم پخخخخخخخخخخخخ ترکید.cry2

- رسیدیم بپر پایین
- باشه(چی میشد یکم دیرتر میرسیدیم!)
-ساعت چند بیام
-4
- خداحافظ
-خداحافظ

دوباره منو اینور خیابون پیاده کرد و من باید واسه رسیدن به یه مدرسه داغون از یه 12 متری رد میشدمSad
همیشه وقتی رد میشم چنان چشم غره ای:viki: به راننده ها میرم که اونا واقعا به این پی میبرن که حق با منه که اول رد شم نه اونا(خخخخخخخخخخخ)pe5pe5

به مدرسه رسیدمikeike
رفتم تو کلاس امروز حالم خوش نبود از شیما که تو راهروبود خواستم بهم کمک کنه از پله ها برم بالا کلا من اگه حالمم خوب باشه از یه نفر واسه بالا رفتن و پایین اومدن کولی میگیرم!:ozer:

بیشتر اوغات از سیمین! بهش میچسبم و اونم علاوه بر اینکه باید خودشو جابه جا کنه منو هم جابه جا میکنه:rumSadسیمین در اون لحظه)

ازشکوفه نمیشه کولی بگیرم
چون یه اخم میکنه udoکه عرزاییل اگه اون لحظه بخواد جونمو بگیره در میره
( شوخیه من عاشق شکوفم)

به کلاس رسیدم شیما که کلا هیکل کوچیکی داره داشت از خستگی میمرد(بیچاره):hlp:

دیدم حیفه این خرخون رو از دست بدیم گفتم18

- شیما جون رسیدیم پیاده میشم(خخخخخخخخ)Big Grin
زنگ کلاس ورزش خورد و همه ی بچه ها رفتن پایین خواستم این هفته رو هم بپیچونم چون هم یکم ناخوش احوال بودم هم حوصله نداشتم برم و امتحان دراز نشست بدم با اون خانم ش .... دیوونه!Big Grin

کتاب زیست رو ترجیح دادم خواستم بخونمش که سیمین و شکوفه اومدنBig Grin

اونا هم نخوونده بودن خدایی این دفعه رو راس گفتن!:84:Shy

نشستیم تو کلاس و داشتیم به بدبختی زنگ زیست فکر میکردیم اونا هم زنگ ورزش رو نرفتن
و مامثلا موندیم که زیست بخونیمRolleyes
اما مگه میشد زیست خوند تا کتاب رو باز میکردیم یکی از ما (بیشتر من) شروع میکردیم به حرافیAngry
نسترن حداقل تو خفه شو! نمیشهpou

شکوفه دیگه کلافه کتابو بوسید و بست245

به همین منوال که گذشت
یهو مریم جوگیر با یه لگد (بهتره بهش بگیم جکی چان) وارد کلاس شد:4fv:
و گفت شما اینجایین
ش. داره غیبتارو رد میکنه

شکوفه گفت :بهش نگو ما اینجاییم
مریم:به من ربطی نداره نمیگم خودتون میدونید

بعدم با یه عصبانیت رفت و درو بهم کوبیدHuh از وقتی مبصر(چاپلوس کف دفتر)
شده از جو زمین که هیچ لایه اوزون رو هم پاره کرده و وارد فضا شده به جای جوگیر باید بهش گفت فضاگیر (ههههه)Big Grin
میبینم هوا چند روز بدجور گرم شده نگو به خاطر اینه که خانوم اوزون رو پاره کرده!
Big Grin
به جهنممممممممممBig GrinBig GrinBig GrinBig GrinBig GrinBig GrinBig GrinBig Grin



یکم که گذشت زنگ خورد و این زنگ زمین داشتیمSad

ن.......... که یه دبیر همیشه خود درگیره وارد کلاس شدRolleyes

طبق معمول از بدشانسایه این هفته شروع کرد به درس پرسیدن (بدبختا)Big Grin

حسه یه شکنجه گر ساواکیو داشت! aah

حتی من با اینکه هفته پیش ازم پرسیده بود استرس گرفتمConfusedConfusedConfused
چه برسه به اونایی که پا میشدن!( ساواک باید نابود بشه آهای دهه 70 کی میخواین اینو بفهمین؟)IdeaDodgy

آقا این زنگم گذشت
زنگ بعد رفتیم تویه کلاس تا نهار ظهرمون رو بخوریم
من که ماکارونی آوردم
سیمین هم عدس پلو
شکوفه هم رفت تا نهارش رو از پدر جانش به صورت کاملا گرم بگیره!(خداشانس بده)Tongue

یکم زیست خوندیم ولی نه بدرد خور
از اونایی که فقط خود آدم دلش یه خورده گرم میشه و معلم هم دل سرد میشه!:493:

نهار شکوفه هم ماکارونی بود البته از نوع گرمش نه مثه مال من یه ماکارونی قطبی یخ زده!coldcold

غذامون رو که خوردیم سیمین یه عالمه ادای این استاد ریاضی ا......
رو در آورد و منو شکوفه هم خندیدیم!
کلا سیمین همیشه یه دلق..........:9lp::9lpSadغلط نوشتم سیمین چشماتو اینطوری نکن الآن)
داشم میگفتم سیمین همیشه یه دختر عالی بوده از همه لحاظcong

زنگ خورد حالا چی میشه
یهو یاده این دیالوگ کارتون زندگی جدید امپراطور افتادم که یهم شتر(امپراطور) بود به اون روستایی گفت : ما میمیریم ما میمیریم تموم شد

و روستایی هم اینو گفت: نه ما نمیمیریم حواست رو بده به من تا باهم از تپه بریم بالا( هرکی این کارتون رو دیده میفهمه من چی می گم)

حس همون شتر رو داشتم
عجب حس بدی بود(خدایا غلط کردم به خدا درس میخونم):ggr::ggr:

با سیمین و شکوفه هزار جور نظر ونیاز کردیم
و دعای امن یجیب و.......
خوندیم
سر کلاس که رسیدیم


دبیر آقای ب......
اومد
یکم که با پچه ها حرف زد دفترش رو باز کرد نفسا تو سینه حبس شد
من که از 1 تا 10 میشمردم:159:
و شکوفه هم همش میگفت :ایییییییییییییییییییییییییییییییییییی:230::230:
سیمین هم به بسم الله کتاب خیره شده بودrding
خلاصه یهود در کمال ناباوری نپرسید
من و سیمین و شکوفه خم شدیم و پایین صندلیام
یه عروسی راه انداختیم:500::492:123999pill
خلاصه ایندفعه هم خدا رحم کرد
عاشقتم خداHeartHeart
وما در رفتیم
خوب تا داستان بعد بای
سپاس
فراموش نشه(
-زوری نیست که نسترن!
-چرا هست
-پروووووو
-خفه )

ببخشید من برم این وجدان رو خفه کنم فعلا!Tongue
هه(4) 1
 

خسته از زندان که نامش زندگیست
پس قشنگیهای دنیا مال کیست؟
Blush

پاسخ
 سپاس شده توسط sara1112 ، Mr.Black ، ✖ƇRAzƳ ƤRιƝƇƐSѕ✖ ، bieber fan ، Δ.н.ο.υ.я.Δ ، ♀✘ دُختَــ♥ـر بَهــآرے ♀✘ ، ...asall... ، Mιѕѕ UηυѕυαL ، mohammad1381 ، ~R@Ha~ ، sbinam ، ♥h@di$♥ ، Ascend
آگهی
#2
aliiiiiiiiiiii boooooooooooood(:
پاسخ
#3
بسی جالب بودBig GrinTongueHeartننوشتی امروز من راجب کی حرف میزدم زود بنویس!!!
پاسخ
#4
HeartHeartHeartHeart
هـَـ ـرگـِــز بـِـه گــُذَشــ ـتِـهــ بـَـرنـَـگــ ـَـرد
اَ گـَ ـر  سـیـ ــنـدِرلــا بَـرایــ ـــ بـَـ ـردآشـ ـتَـن
کـَفـشـ ــشـ بَــرمـیـگــَشـ ـتــــ،
هــیـچـوَقـ ـتـــ 
یــ ـکــــ پــِرنــسـ ـســـ نــمــیـ ـشُــد

پاسخ
#5
خوبه ممنون عجب اکیب باحالی دارینTongue
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
بعلــه اینجوریاس^_-
پاسخ
 سپاس شده توسط √ ΙΔΙΞΗ SΤΙF √
#6
عذا وجدانت و شکوفه
قشنگترین قسمتای داستان بودن...:cool:
پاسخ
 سپاس شده توسط bieber fan
آگهی
#7
خیلی جالب بود..Big Grin
هه(4) 1
پاسخ
#8
جکی عشقمه...
خخخخخخخخخ مرسیHeart
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان