08-02-2014، 22:23
توی ماشین من و دو تا دختر عموهام و دو تا دختر عمه ام داشتیم میرفتیم با سرعت زیاد تیکه مینداختیم به پسرا … یکی از دختر عمه هام ساکت بود بهش گفتیم چیه تریپ مثبتی؟؟؟؟
گفت نه خیر شیشه رو کشید پایین حواسش نبود پشت چراغ قرمزیم به یه موتوری که بغل دستمون بود گفت : جوووووووووووووووووون بخورمت...
بعد میگه بهاره(فرزانه) چقدر سرعتش زیاده داره با ما میاد میگم خره پشت چراغ قرمزیم ، پسره هم خرکیف شده بود ولش نمیکرد...
من : !__!
بقیه:؟__؟
پسره : ^__^
دختر عمم:0__0
از اون موقع بود که توبه کردیم و دخملای سربه راهی شدیم
______________________________________________________
یه بار با خانواده رفته بودیم پارک جاتون خالی جیگر برده بودیم ...بعد جا نبودهمه تو هم تو هم نشسته بودن به گونه ای که من جلو بابام نشسته بودم . . . یهو دیدم پسر خالم یه لیوان اب گرفته طرفه من
منم خوشحال خوشحال اومدم کلاس بیام گفتم :نه نه میل ندارم نوش جان برگشته بهم میگه واسه تو نیس که بابات غذا مونده تو حلقش داره خفه میشه برگشتم دیدم بابام داره پرپر می زنه بنده خدا یعنی منو
میگی : 0__0
بابام : o__O
_____________________________________________________
یه روز بامامانم رفتیم بیرون یه تیپ پسرکشم زدم که همه توکفش بمونن یه سیوشرت که تازه خریده بودمم پوشیدم.بعد از این که طول خیابونا را متر کردیم دیگه جونمون از دماغمون داشت درمیومد برا اخرین بار رفتیم تو یه مغازه باکلاس وداشتیم توشا میگشتیم که دیدم دو تاپسر که به خوشتیپ گفته بودن زکی,وفروشنده بودن دارن منا دید میزنن وباهم میخندن (دلم میخواست چشماشونا با ناخنام بکشم بیرون عوضیا).یکیشون پاشو از گلیمش دراز کردوگفت خانم ببخشید برچسب قیمت سویی شرتتونا رایادتون رفته بکنین حالا منا بگین کارد میزدین خونم در نمیومد بعد از یه عالمه سرخ وسفید شدن مثل لبو تشکر کردم و با مامانم زدیم بیرون.
______________________________________________________
عاقا اینارو چون بعضیا گفته بودن بازم سوتی بذار گذاشتم
رکورد زدیم ما تو سوتی دادن
نظر و سپاس فراموش نشه...
گفت نه خیر شیشه رو کشید پایین حواسش نبود پشت چراغ قرمزیم به یه موتوری که بغل دستمون بود گفت : جوووووووووووووووووون بخورمت...
بعد میگه بهاره(فرزانه) چقدر سرعتش زیاده داره با ما میاد میگم خره پشت چراغ قرمزیم ، پسره هم خرکیف شده بود ولش نمیکرد...
من : !__!
بقیه:؟__؟
پسره : ^__^
دختر عمم:0__0
از اون موقع بود که توبه کردیم و دخملای سربه راهی شدیم

______________________________________________________
یه بار با خانواده رفته بودیم پارک جاتون خالی جیگر برده بودیم ...بعد جا نبودهمه تو هم تو هم نشسته بودن به گونه ای که من جلو بابام نشسته بودم . . . یهو دیدم پسر خالم یه لیوان اب گرفته طرفه من
منم خوشحال خوشحال اومدم کلاس بیام گفتم :نه نه میل ندارم نوش جان برگشته بهم میگه واسه تو نیس که بابات غذا مونده تو حلقش داره خفه میشه برگشتم دیدم بابام داره پرپر می زنه بنده خدا یعنی منو
میگی : 0__0
بابام : o__O
_____________________________________________________
یه روز بامامانم رفتیم بیرون یه تیپ پسرکشم زدم که همه توکفش بمونن یه سیوشرت که تازه خریده بودمم پوشیدم.بعد از این که طول خیابونا را متر کردیم دیگه جونمون از دماغمون داشت درمیومد برا اخرین بار رفتیم تو یه مغازه باکلاس وداشتیم توشا میگشتیم که دیدم دو تاپسر که به خوشتیپ گفته بودن زکی,وفروشنده بودن دارن منا دید میزنن وباهم میخندن (دلم میخواست چشماشونا با ناخنام بکشم بیرون عوضیا).یکیشون پاشو از گلیمش دراز کردوگفت خانم ببخشید برچسب قیمت سویی شرتتونا رایادتون رفته بکنین حالا منا بگین کارد میزدین خونم در نمیومد بعد از یه عالمه سرخ وسفید شدن مثل لبو تشکر کردم و با مامانم زدیم بیرون.

______________________________________________________
عاقا اینارو چون بعضیا گفته بودن بازم سوتی بذار گذاشتم

رکورد زدیم ما تو سوتی دادن

نظر و سپاس فراموش نشه...
