06-02-2014، 17:50
تولدت بهانه ایست برای نوشتن....
اما صد افسوس که این چه بهانه ایست وقتی تو نیستی و ببینی...
نیستی که ببینی دیگر نمیشود بی حضور گرمت شوری بر پا کرد.
هرسال تولدت دلیلی بود برای شادی.
اما, امسال تولدت بهانه ای برای دلتنگی؛ برای گریه ...
حالا که فقط یک ما به اولین سالگرد عروجت مانده.
امسال... تنها دعاست و قرآن هدیه ی ما به تو ...
حالا که دیگر دستت از دنیا کوتاست و دست ما از تـــــــــــــو.
راستی میدانستی...
حالا که دیگر نیستی انگار هیچ پرنده ای چهچهه نمی زند.
مرغ مینا؛ به روی شانه و سر کسی دیگر نمی نشیند.
قهوه های همیشگی تلخ تر از همیشه شده اند.
انگار قلم نمی تواند به رقص در آورد دلهره های آدمی را...
دیگر هیچ گیتاری و ویولنی کوک نمی شود به آنچه گوش و دل ما محتاج شنیدنش است.
دیگر هیچ آوازی آرام نمی کند این قلب نا آرام را... گریه
حالا همه چیز خلاصه شده در چندین سال خاطره و عکسی که مدام زل زده است به نگاههای نگران و غمگین مادر.
تولدت مبارک عزیز بی قرار... تولدت مبارک ای دست نیافتنی... ای مهربان.
اما صد افسوس که این چه بهانه ایست وقتی تو نیستی و ببینی...
نیستی که ببینی دیگر نمیشود بی حضور گرمت شوری بر پا کرد.
هرسال تولدت دلیلی بود برای شادی.
اما, امسال تولدت بهانه ای برای دلتنگی؛ برای گریه ...
حالا که فقط یک ما به اولین سالگرد عروجت مانده.
امسال... تنها دعاست و قرآن هدیه ی ما به تو ...
حالا که دیگر دستت از دنیا کوتاست و دست ما از تـــــــــــــو.
راستی میدانستی...
حالا که دیگر نیستی انگار هیچ پرنده ای چهچهه نمی زند.
مرغ مینا؛ به روی شانه و سر کسی دیگر نمی نشیند.
قهوه های همیشگی تلخ تر از همیشه شده اند.
انگار قلم نمی تواند به رقص در آورد دلهره های آدمی را...
دیگر هیچ گیتاری و ویولنی کوک نمی شود به آنچه گوش و دل ما محتاج شنیدنش است.
دیگر هیچ آوازی آرام نمی کند این قلب نا آرام را... گریه
حالا همه چیز خلاصه شده در چندین سال خاطره و عکسی که مدام زل زده است به نگاههای نگران و غمگین مادر.
تولدت مبارک عزیز بی قرار... تولدت مبارک ای دست نیافتنی... ای مهربان.