زيباترين نامه های عاشقانه بزرگان جهان

[Apathetic]

گاهی از ساده ترین حادثه هم دلگیرم

گاهی از دوریِ تو کینه به دل می گیرم

گاهی از حوصله خسته به خودم می پیچم

گاهی از کثرت بیهودگی حتی هیچم

لحظه هایی است که من از تو و خود بیزارم

لحظه هایی که به حال دل خود می بارم

لحظه هایی است که من گنگم و بی ایمانم

در دل غربت هر خاطره جا می مانم

با خودم از عطش دلزده ای می گویم

راه ترکِ دلِ نفرین شده را می جویم

گاهی از ساده ترین حادثه هم دلگیرم

از تماشای دل خست? خود می میرم

لحظه هایی است که من میل رهایی دارم

از خودم از تو و از عشق و جنون بیزارم

[...asall...]

واقعا عارفانه بود ممنون

[pink devil]

تنهایی ام را کســی شریک نیست


مطمــــئن باش

دستِ احتــــیاج به سمت ِتــــو که هیـــچ

به سمت ِخودم هم دراز نخواهم کرد…

شایـــد کــه تنهایی هایم

از تنهایی دق کنــــد..!!!

[Apathetic]

این همه حسود بودم و نمی دانستم؟!؟

به نسیمی که از کنارت موذیانه می گذرد

به چشم های آشنا و پر آزار که بی حیا نگاهت میکنند

به آفتابی که فقط تلاش گرم کردن تو را دارد

به همه شان حسادت میکنم

من آنقدر عاشقم که به طبیعت بدبینم

طبیعت پر از نفس های آدمهاست

که مرا وادار می‌کند حسادت کنم

به تو و رویای نداشته ام.......

[ღdorsaღ]

بیا رهـ ـا باشیم
فـ ـارغ از دلبستگی ها
رکاب بزنیم این دنیا را
بیا در حصار قاب این دنیا
پـنـجـــــره ای بـــــســـازیــم رو به خـانـه ی خــــدا
بیا برســــیم به انـ ـتهای زمان
آنجـــا کــ ــه آرزوهـــایـمـــان بادبادک وار به اوج مــی رســــ ـــند
فالگیر خودش گفت
آخر دنیـ ـا به هم میرسـ یم

[ÐeaÐ GiЯl]

آهـای سرنوشت...

اسکـــار حق تــــوست....

[B I N A M]

تمام راهها را بسوی جاده ی تنهایی می پویم

و در اضطراب گلبوته های جدایی ,

چشمانم را بسوی صداقت پروانه های شهر عشق , آذین می بندم .

به تو فکر می کنم که چگونه در گلزار وجودم , آشیان کردی

و بر تاروپود تنم حروف عشق را ترنم نمودی .

پس باورم کن که به وسعت دریا و به اندازه ی زیبایی چشمانت
هنوز در من شمعی روشن است .

و من…

در انتهای غروب , نگاهم را بسوی مشرق چشمانت دوخته ام

تا مگر بازتاب صداقتمان در دستان

تو تجلی کند ….!!!

[ღdorsaღ]

هـنـوز هَـمْــ ـ حـوالــ ـے خـوابـــ هـاــے

شبـانـﮧاَґَ پـرسـﮧ میـزنـے

لـَعنـتے !!

دیـر وقـتــــ اَست آراґ بـگـــــ ــیـر

بُـگــ ــذار یـٍکـــــ اِمـشب را آسودٍه بـפֿـوابـمْــ ـ

[Apathetic]

به سلامتی پدری که لباس خاکی و کثیف میپوشه میره کارگری




برای سیر کردن شکم بچه اش ، اما بچه اش خجالت میکشه به




دوستاش بگه این پدرمه.

[B I N A M]

خدایا

از عشق امروزمان چیزی برای فردا کنار بگذار.

نگاهی ،

یادی ،

تصویری ،

خاطره ای

برای هنگامی که فراموش خواهیم کرد

روزی چقدر عاشق بودیم