08-01-2014، 16:44
•.✦.• نام شعر: شاهدان عشق •.✦.•
...• از دفتر: بانوی تقدیر •...
آواز قناری
شب را
از پلک خفته مهتاب
بیدار می کند
و پنجره ها
با خسته گی چکاوک ها
در انبوه سایه ی نسیم
خواب های هزار ساله خلقی را
به ارمغان می برند
و ضحاکیّان می شکنند
و شهسواران
شرحه، شرحه شب را
شرمگین اند
شمشیرها
بر شانه های شیران شمایل
و شاهدی بر شکوهمندی شبگیران اند
شهیدان، شعور قامت عشق اند!
این کتاب را حتما از کتاب فروشی ها و جاهای دیگر تهیه کنید
♪ نام شعر: در بیداری رویش ♪
⋆ دفتر: بانوی تقدیر ⋆
زیرِ خط نقطه چین
گفتی از گل واژه های خفته، در بهاران
گفتم: نمی خروشم
خفته ام بر پشت پلک جویباران
که در وسعت نیایش هر آوازی
می روم حالا از دست
گفت: قصه رویش تویی
گفتم: خاموش منم
بیدار تویی!
بانگ مرشد پیر صبوری بود صبوری!
من که خمار می رفتم
گفتی: صید تویی
گفتم پس به کجاست صیاد؟
که این همه قصه به یادگار می ماند
گفت: گل تویی
گفتم: خاکم کجاست؟
گفت: بر در این درگاه
که نبوده خورشید گاهی به سخاوت
و کناری هستیم بی خود و تنها!
__________________
...• از دفتر: بانوی تقدیر •...
آواز قناری
شب را
از پلک خفته مهتاب
بیدار می کند
و پنجره ها
با خسته گی چکاوک ها
در انبوه سایه ی نسیم
خواب های هزار ساله خلقی را
به ارمغان می برند
و ضحاکیّان می شکنند
و شهسواران
شرحه، شرحه شب را
شرمگین اند
شمشیرها
بر شانه های شیران شمایل
و شاهدی بر شکوهمندی شبگیران اند
شهیدان، شعور قامت عشق اند!
این کتاب را حتما از کتاب فروشی ها و جاهای دیگر تهیه کنید
♪ نام شعر: در بیداری رویش ♪
⋆ دفتر: بانوی تقدیر ⋆
زیرِ خط نقطه چین
گفتی از گل واژه های خفته، در بهاران
گفتم: نمی خروشم
خفته ام بر پشت پلک جویباران
که در وسعت نیایش هر آوازی
می روم حالا از دست
گفت: قصه رویش تویی
گفتم: خاموش منم
بیدار تویی!
بانگ مرشد پیر صبوری بود صبوری!
من که خمار می رفتم
گفتی: صید تویی
گفتم پس به کجاست صیاد؟
که این همه قصه به یادگار می ماند
گفت: گل تویی
گفتم: خاکم کجاست؟
گفت: بر در این درگاه
که نبوده خورشید گاهی به سخاوت
و کناری هستیم بی خود و تنها!
__________________