21-12-2013، 15:04
(آخرین ویرایش در این ارسال: 25-12-2013، 14:26، توسط تارا گوگولی.)
ما میخوایم با شعرهای شاعرانی مانند:فردوسی،سعدی،حافظ و........رو تغییر بدیم....
1_دل میرود ز دستم صاحبدلان خدارا
ما نوکر تو هستیم نه اون بابای دارا****
2_گر یار بی شکایت باشد در این ولایت
با یه دونه پیامک آدرس دهید ما را***
3_دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
چون پیامک ز وصول سنواتم دادند****
4_دل و دین و عقل و هوشم همه را به باد دادی
ز کدام چلو کبابی تو به من کباب دادی؟***
5_گلی گم کرده ام در باغ هستی
خودت رو لوس نکن اون گل تو نیستی!!!
6_چاه مکن بهر کسی
خسته میشی!!!
:واما شعر ویژه:بشنو از دایی///
7_بشنو از دایی چون حکایت میکند از داوری ها هی شکایت میکند
کز پس هر باخت تا ازاو پرسیده اند گفته داورها سر تیم را ببریده اند
گوید اوداورها همه غش میکنند جوبازی را بدجوری مشوش میکنند
بعد برد از مس با شش گل،نمیدانم ولی سرمربی،چی شد آن حرف های اولی؟!
ناگهان داور شد عزیزوخوب ونازنین آفرین صد آفرین هزارو سیصد آفرین
وشعر ویژه ی بعدی:درد دل
8_دوستان!من آدمی زحمت کشم ازفشار کار مثل خط کشم!
سختکوشم،عینهو تانکم رفیق چون که کارپردازیک بانکم رفیق
میروم ازاین شعب تا آن شعب آمده ازشعبه هاجانم به لب
هرچه کم باشه درون شعبه ها میخرم هی ازبرون شعبه ها
شعبه های مختلف را رفته ام نیست خالی هیچ روز هفته ام
چون روم یک شعبه بهر بررسی میشوم درگیر فورا با کسی
عمررا این گونه مصرف کرده ام چیزهایی دیده و کف کرده ام
فی المثل در شعبه های تازه پای من سماور برده بودم بهر چای
بعد چندی چون مجدد سر زدم صحنه ای را دیدم و پرپر زدم
من دهانم یک وجب وامانده بود چون سماوررا کسی سوزانده بود
غیرازاین در اول سال جدید چند روزی مانده تا پایان عید
رفته بودم شعبه ای بایک عزیز تاکنیم آن شعبه را قدری تمیز
چون که کردیم میزهارا پیش و پس غیرسوسک ومورچه وایضامگس
زیر هرمیزی فراوان خاک بود دیدن این صحنه وحشتناک بود
دیده ام این صحنه را بارها من لجم میگیرد از این کارها
صدهزاران بارگفتم:ای عزیز شعبه ی خود رابکن گاهی تمیز
نصب کن این حرف من رابر دلت: شعبه ات رافرض کن چون منزلت
خانه را پپیوسته میداری تمیز پس درون شعبه هم آشغال نریز
حرف من درگوش ایشان رفت اگر میشود خارج از گوش دگر
روزوشب از غصه هق هق میکنم عاقبت از دستشان دق میکنم
9_عمری دل خود سیاه بارآوردم یک قلب پراز گناه بارآوردم
من قابل اعتنا نبودم ای عشق! شرمنده ام افتضاح بار آوردم
اگه خوب بود سپاس یادتون نره............
1_دل میرود ز دستم صاحبدلان خدارا
ما نوکر تو هستیم نه اون بابای دارا****
2_گر یار بی شکایت باشد در این ولایت
با یه دونه پیامک آدرس دهید ما را***
3_دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
چون پیامک ز وصول سنواتم دادند****
4_دل و دین و عقل و هوشم همه را به باد دادی
ز کدام چلو کبابی تو به من کباب دادی؟***
5_گلی گم کرده ام در باغ هستی
خودت رو لوس نکن اون گل تو نیستی!!!
6_چاه مکن بهر کسی
خسته میشی!!!
:واما شعر ویژه:بشنو از دایی///
7_بشنو از دایی چون حکایت میکند از داوری ها هی شکایت میکند
کز پس هر باخت تا ازاو پرسیده اند گفته داورها سر تیم را ببریده اند
گوید اوداورها همه غش میکنند جوبازی را بدجوری مشوش میکنند
بعد برد از مس با شش گل،نمیدانم ولی سرمربی،چی شد آن حرف های اولی؟!
ناگهان داور شد عزیزوخوب ونازنین آفرین صد آفرین هزارو سیصد آفرین
وشعر ویژه ی بعدی:درد دل
8_دوستان!من آدمی زحمت کشم ازفشار کار مثل خط کشم!
سختکوشم،عینهو تانکم رفیق چون که کارپردازیک بانکم رفیق
میروم ازاین شعب تا آن شعب آمده ازشعبه هاجانم به لب
هرچه کم باشه درون شعبه ها میخرم هی ازبرون شعبه ها
شعبه های مختلف را رفته ام نیست خالی هیچ روز هفته ام
چون روم یک شعبه بهر بررسی میشوم درگیر فورا با کسی
عمررا این گونه مصرف کرده ام چیزهایی دیده و کف کرده ام
فی المثل در شعبه های تازه پای من سماور برده بودم بهر چای
بعد چندی چون مجدد سر زدم صحنه ای را دیدم و پرپر زدم
من دهانم یک وجب وامانده بود چون سماوررا کسی سوزانده بود
غیرازاین در اول سال جدید چند روزی مانده تا پایان عید
رفته بودم شعبه ای بایک عزیز تاکنیم آن شعبه را قدری تمیز
چون که کردیم میزهارا پیش و پس غیرسوسک ومورچه وایضامگس
زیر هرمیزی فراوان خاک بود دیدن این صحنه وحشتناک بود
دیده ام این صحنه را بارها من لجم میگیرد از این کارها
صدهزاران بارگفتم:ای عزیز شعبه ی خود رابکن گاهی تمیز
نصب کن این حرف من رابر دلت: شعبه ات رافرض کن چون منزلت
خانه را پپیوسته میداری تمیز پس درون شعبه هم آشغال نریز
حرف من درگوش ایشان رفت اگر میشود خارج از گوش دگر
روزوشب از غصه هق هق میکنم عاقبت از دستشان دق میکنم
9_عمری دل خود سیاه بارآوردم یک قلب پراز گناه بارآوردم
من قابل اعتنا نبودم ای عشق! شرمنده ام افتضاح بار آوردم
اگه خوب بود سپاس یادتون نره............