20-12-2013، 20:05
دوستت داشتم
میدونی چرا؟
چون حس کردم با وجود تو عشق تو وجودمن زنده شد. چون با وجود تواحساس کردم دوباره متولد شدم.به احساسی که تو هیچوقت نفهمیدی یعنی چی.هرچه عشقواحساس داشتم به پات میریختم تو هم تظاهر میکردی یه وقت کم نیاری. به خاطرهمین هر روز بیشتراز دیروزدلم برات تنگ میشد.
اینقدرلایق دونستمت که قلبمو دو دستی تقدیمت کردم.
تو هم به اصطلاح نامردی نکردی دودستی اونو چسبیدی وگفتی خوب ازش نگهداری میکنم مطمئن باش جای خوبی سپردیش. همیشه میگفتی من باهمه ادم بدا فرق دارم من مثل اونا نیستم میدونی اعتمادکردن یعنی چی؟
اعتمادخیلی سخته خیلی.اونم تو این زمونه نامرد.اما من به حرفات به نگات وبه چشمات اعتماد کردم .درست زمانی که بهت عادت کردم بی احساسی رو تو وجودت دیدم. دیدم که کم کم داری روی تمام احساساتم پا میزاری. دیگه باورت ندارم نمیخواستم این رو بگم...اما تورفیق نمیه راهی بارها بهم ثابت شد.هردفعه خودم رو دلداری میدادم که همه چی درست میشه اما نه تو هیچ وقت نخواستی من رو بفهمی چون هر وقت بهت احتیاج داشتم... هروقت احساس تنهایی میکردم وبه دلگرمیت نیاز داشتم پشتم رو خالی کردی من رو تنها گذاشتی... اینه رسم رفاقت؟؟؟؟؟
کاش میدونستی باقلبی که امانت گرفتی بدتاکردی حالا میدونم تو با تمام ادم بدا فرق داری... اره فرق داری همه ی ادم بدا فقط یه بار دل وقلب دیگران را میشکنن اما تو روزی چند بار قلب من رو میشکنی. روزی چند بار من رو میشکنی و دوباره زنده میکنی. بارها روی قلب شکسته ام پا گذاشتی وله کردی وبی تفاوت گذشتی.
میدونی چیه؟نه نمیدونی یعنی هیچوقت نخواستی بدونی هیچ وقت حاضر نشدی حتی یه بار به خاطر کسی که همیشه به خاطر تو غرورش رو له میکرداز غرور لعنتیت دست بکشی.
دیگه میخوام دوستنداشته باشم. شاید اینطوری بتونی احساس من رو درک کنی نمیدونم... شاید مثل بقیه چیزا از اینم خیلی ساده بگذری
اما اینو بدون
نمیتونم ببخشمت
تقدیم به تویی که دل شکوندی
سپاسو نظر فراموش نشه
میدونی چرا؟
چون حس کردم با وجود تو عشق تو وجودمن زنده شد. چون با وجود تواحساس کردم دوباره متولد شدم.به احساسی که تو هیچوقت نفهمیدی یعنی چی.هرچه عشقواحساس داشتم به پات میریختم تو هم تظاهر میکردی یه وقت کم نیاری. به خاطرهمین هر روز بیشتراز دیروزدلم برات تنگ میشد.
اینقدرلایق دونستمت که قلبمو دو دستی تقدیمت کردم.
تو هم به اصطلاح نامردی نکردی دودستی اونو چسبیدی وگفتی خوب ازش نگهداری میکنم مطمئن باش جای خوبی سپردیش. همیشه میگفتی من باهمه ادم بدا فرق دارم من مثل اونا نیستم میدونی اعتمادکردن یعنی چی؟
اعتمادخیلی سخته خیلی.اونم تو این زمونه نامرد.اما من به حرفات به نگات وبه چشمات اعتماد کردم .درست زمانی که بهت عادت کردم بی احساسی رو تو وجودت دیدم. دیدم که کم کم داری روی تمام احساساتم پا میزاری. دیگه باورت ندارم نمیخواستم این رو بگم...اما تورفیق نمیه راهی بارها بهم ثابت شد.هردفعه خودم رو دلداری میدادم که همه چی درست میشه اما نه تو هیچ وقت نخواستی من رو بفهمی چون هر وقت بهت احتیاج داشتم... هروقت احساس تنهایی میکردم وبه دلگرمیت نیاز داشتم پشتم رو خالی کردی من رو تنها گذاشتی... اینه رسم رفاقت؟؟؟؟؟
کاش میدونستی باقلبی که امانت گرفتی بدتاکردی حالا میدونم تو با تمام ادم بدا فرق داری... اره فرق داری همه ی ادم بدا فقط یه بار دل وقلب دیگران را میشکنن اما تو روزی چند بار قلب من رو میشکنی. روزی چند بار من رو میشکنی و دوباره زنده میکنی. بارها روی قلب شکسته ام پا گذاشتی وله کردی وبی تفاوت گذشتی.
میدونی چیه؟نه نمیدونی یعنی هیچوقت نخواستی بدونی هیچ وقت حاضر نشدی حتی یه بار به خاطر کسی که همیشه به خاطر تو غرورش رو له میکرداز غرور لعنتیت دست بکشی.
دیگه میخوام دوستنداشته باشم. شاید اینطوری بتونی احساس من رو درک کنی نمیدونم... شاید مثل بقیه چیزا از اینم خیلی ساده بگذری
اما اینو بدون
نمیتونم ببخشمت
تقدیم به تویی که دل شکوندی
سپاسو نظر فراموش نشه