امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بـــه راحــــتی عاشــــــــــق نشوید!(داستان)

#1
HeartHeartHeartبه شدت برای کنکور درس می خوندم.

 

 

در هفته چند روزی با الهام به کلاس

 

کنکور می رفتم.

 

 

 

سرم به درس خوندن گرم بود وفکر دوستی دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
و

 

 

این اتفاقات حتی دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
از چند فرسخی ذهنم هم

 

 

عبور نمی کرد.

 

 

در راه پسری هم مسیر ما بود .هر پنج شنبه او را

 

 

می دیدم خیلی از متانت و وقار وچهره ی او خوشم

 

 

 می یومد نمی دونستم دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
چه کار کنم چند

 

 

وقتی گذشت...

 

 


یک روز اون ودوستش به طرف من و

 

الهام اومدند دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
و

 

 

شماره شان را دادند خوشحال بودم از

 

 

 اینکه قرار

 

 بود با او باشم ولی مردد زیرا نمی دونستم

 

 

  چگونه پسری است .

 

 

هر روز تلفن  هر پنچ شنبه دیدار .....

 

 

خیلی صمیمی شدیم تا حدی که اگر روزی

 

 

 باهاش حرف نمی زدم بی حوصله و دمق می شدم ...

 

 

او همیشه از عشق ابدی و عشق به من حرف

 

 

می زد حتی گاهی از نبودم  گریه می کرد .

 

 

در این عشق و دوستی کم نمی ذاشت و

 

 

مرا ان قدر به خود وابسته کرده بود که

 

 

دیگر درس برایم  معنا یی نداشت  و

 

 

هر پنچ شنبه  فقط به عشق دیدن او

 

 

به کلاس  می رفتم .

 

 

زمان کنکور نزدیک بود  و او کم کم به بهانه ی

 

 

درس خواندن رابطه اش را کم کرد و هر روز با

 

 

یه بهانه از حرف زدن با من طفره می رفت

 

 

و من چون خواستار موفقیت و خوش بختی او

 

 

 بودم قبول کردم که چند وقتی مزاحم درس

 

 

 خواندن او نشوم .

 

 

یک روز که از پارکی که همیشه قرارهامون را

 

 

انجا می گذاشتیم  عبور می کردم و به یاد روزهای

 

 

 زیبایی که با هم داشتیم  فکر می کردم چشمم

 

 

 به نیمکت همیشگی یمان افتاد دختر و پسری

 

روی ان نشسته وگرم صحبت بودند نزدیک تر شدم

 

 

 چه قدر این نیمکت وپسری که رویش نشسته

 

 

اشنا  بود.آه ... خودش بود مسعود بود با یه

 

 

نفر دیگه ....................

 

 

اون عشق و به من شناخت  ولی کدوم

 

عشق ......

 

 

فهمیدم بهانه اش برای جدایی درس خواندن

 

 

بود به سختی با خود کنار امدم چند ماهی

 

 

 بی حوصله در خانه نشستم منتظر اینکه

 

تماس بگیره  ولی چند ماه بعد دوستش

 

 

رضا با من تماس گرفت و گفت:مسعود در

 

زمان دوستی با تو 4،5 نفر دیگه هم بود

 

 

واو به خاطر اینکه عشقش رهایش کرده و

 

 

اون رو تحقیر کرده

 

 

از هر دختری که سره  راهش بود انتقام

 

 

 می گرفت  به انها عشق می ورزید بعد از

 

 

اینکه وابسته به او شدند ترکشان می کرد

 

 

ومن هم جزء ان دخترها  بودم .

 

 

حال من ماندم ودلی شکسته و کنکور ..........

 

 

و خانواده ای که از من انتظار قبولی با

 

 

 رتبه ی خوب رو دارند.

 

 

 

 
حال من چه کنم ؟!!
مـیدونـی چـِرا آدَم وَقـتـی بُـزُرگـ ـ مـیشـهِ



بـِه جـای ِمِداد بــاَ خَودکــار مـینِویسـهِ؟

واسـِه اِیـنـکـِه یـاَد بـِگیـرِه...... هـَر اِشـتِبـاهـاتِـی رو نـِمیـشه ِپاک کـَرد.
بـــه راحــــتی عاشــــــــــق نشوید!(داستان) 1
پاسخ
 سپاس شده توسط s.amiri ، shawkila
آگهی
#2
این حق دخترای ساده لوحه که با پسر خیابونی غیریبه هم صحبت شه
Heart من عاشق abolfazl6173 ام Heart
اخه همسرمه عشقمه عمرمه
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Exclamation مجنون (داستان ترسناک واقعی) +18
  این یک داستان بی معنی است.
Heart یه داستان عاشقانه غمگین و زیبا از یک دختر((( حتما بخونید)))
Exclamation داستان بسیار ترسناک خونه جدید !
  داستان عاشقی یک پسر خیلی قشنگه(تکراری نیست)
Eye-blink داستان ترسناک +18
  داستان کوتاه دختر هوس باز(خیلی قشنگه)
Rainbow یک داستان ترسناک +18
  داستان|خيانت آرمان به دختر همسايه|
Heart داستان عاشقانه و غم انگیز ستاره و پرهام

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان