امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

مطالب کوتاه بسیار خواندنی !!!!!!!!!!!!!!!!!!!

#1
از آلبرت اینشتین معمولا برای توضیح نظریه عمومی نسبیت سوال میشد و او یکبار اینگونه پاسخ
داده بود: " دست خود را بر روی اجاق گاز داغ برای یک دقیقه قرار دهید ، و این عمل مانند یک ساعت به نظر می رسد،
حال با یک دختر خوشگل یک ساعت بنشینید، و این عمل مانند یک دقیقه به نظر می رسد. این نسبیت است.!"








خیلی هم خوش میگذره
 


يه روز یه ترکه،
اسمش ستار خان بود، شاید هم باقر خان.. ؛
خیلی شجاع بود، خیلی نترس.. ؛
یکه و تنها از پس ارتش حکومت مرکزی براومد!
جونش رو گذاشت کف دستش و سرباز راه مشروطیت و آزادی شد،
فداکاری کرد، برای ایران، برای من و تو.. ،
برای اینکه ما یه روزی تو این مملکت آزاد زندگی کنیم.. .

یه روز یه رشتیه - اتفاقاً آخوند هم بود.. ! -
اسمش میرزا کوچک خان بود، میرزا کوچک خان جنگلی؛
برای مهار کردن گاو وحشی قدرت مطلقه تلاش کرد،
برای اینکه کسی تو این مملکت ادعای خدایی نکنه؛
اونقدر جنگید تا جونش رو فدا کرد.. .

یه روز یه لره بود، به اسم شاپور بختیار؛
جونش رو برای عقایدش از دست داد،
با او نا مهربانی کردیم، تا اینکه در مأمن و آسایشگاه دور از وطن، سرش رو بریدند.. .
یه روز ما همه با هم بودیم.. ، ترک و رشتی و لر و اصفهانی و .. !
تا اینکه یه عده رمز دوستی ما رو کشف کردند و قفل دوستی ما رو شکستند.. ؛

حالا دیگه ما برای هم جوک می سازیم،
به همدیگه می خندیم،
و اینجوری شادیم.. ؛
خیلی خوش می گذره.. !








بودا به دهی سفر كرد ...
زنی كه مجذوب سخنان او شده بود از بودا خواست تا مهمان وی باشد.
بودا پذیرفت و مهیای رفتن به خانه‌ی زن شد.
كدخدای دهكده هراسان خود را به بودا رسانید و گفت : این زن، هرزه است به خانه‌ی او نروید !
بودا به كدخدا گفت : یكی از دستانت را به من بده !!!
كدخدا تعجب كرد و یكی از دستانش را در دستان بودا گذاشت.
آنگاه بودا گفت : حالا كف بزن !!!
كدخدا بیشتر تعجب كرد و گفت: هیچ كس نمی‌تواند با یك دست كف بزند ؟!!
بودا لبخندی زد و پاسخ داد : هیچ زنی نیز نمی تواند به تنهایی بد و هرزه باشد، مگر این كه مردان دهكده نیز هرزه باشند.
بنابراین مردان و پول‌هایشان است كه از این زن، زنی هرزه ساخته‌اند










یه روز یه بابایی (فکر کنید تو خارج!!!!!)
پسرش فارغ التحصیل میشه هیچیم بارش نبوده
زنگ میزنه به یه پارتیش میگه :دمت گرم واسه پسرم یه شغلی جور کن!
پارتی: میخوای سفیرش کنم!
باباهه: نه بابا اون خیلی زیاده...
... ... پارتی: میخوای وزیرش کنم!
باباهه: اوووووف نه.
پارتی: میخوای وکیل مردمش کنم!
باباهه: نه بابا یه جایی کارمندی چیزیش کن...
پارتی: شرمنده اون دیگه سواد میخواد ...!

 





درست هنگامي است که همه در يک بدهکاري بسر مي برند و هر کدام برمنباي اعتبارشان زندگي را گذران مي کنند.

ناگهان، يک مرد بسيار ثروتمندي وارد شهر مي شود.
او وارد تنها هتلي که در اين ساحل است مي شود، اسکناس 100 يوروئي را روي پيشخوان هتل ميگذارد
و براي بازديد اتاق هتل و انتخاب آن به طبقه بالا مي رود.
صاحب هتل اسکناس 100 يوروئي را برميدارد و در اين فاصله مي رود و بدهي خودش را به قصاب مي پردازد.
قصاب اسکناس 100 يوروئي را برميدارد و با عجله به مزرعه پرورش خوک مي رود و بدهي خود را به او مي پردازد.
مزرعه دار، اسکناس 100 يوروئي را با شتاب براي پرداخت بدهي اش به تامين کننده خوراک دام و سوخت ميدهد.
تامين کننده سوخت و خوراک دام براي پرداخت بدهي خود اسکناس 100 يوروئي را با شتاب به داروغه شهر که به او بدهکار بود ميبرد.
داروغه اسکناس را با شتاب به هتل مي آورد زيرا او به صاحب هتل بدهکار بود چون هنگاميکه دوست خودش
را يکشب به هتل آورد اتاق را به اعتبار کرايه کرده بود تا بعدا پولش را بپردازد.
حالا هتل دار اسکناس را روي پيشخوان گذاشته است.
در اين هنگام توريست ثروتمند پس از بازديد اتاق هاي هتل برميگردد و اسکناس 100 يوروئي خود را برميدارد
و مي گويد از اتاق ها خوشش نيامد و شهر را ترک مي کند.
در اين پروسه هيچکس صاحب پول نشده است.
ولي بهر حال همه شهروندان در اين هنگامه بدهي بهم ندارند همه بدهي هايشان را پرداخته اند و با
يک انتظار خوشبينانه اي به آينده نگاه مي کنند.
خوب است بدانيد، که دولت انگلستان ازآغاز تا کنون در طول دوره موجوديتش، به اين نحو معامله مي کند!!!!






سپاس و نظر فراموش شنود با تشکر WinkWinkSmileSmile
مطالب کوتاه بسیار خواندنی !!!!!!!!!!!!!!!!!!! 1
پاسخ
 سپاس شده توسط bieber fan ، mobina bieber ، hanieyh ، ...asall... ، زهرا10000 ، هاناجون ، ▪неизвестный▪ ، فریج مسی
آگهی
#2
واقعا عالی بود         متحول شدم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!Huh
رفیق بی کلک ....................پول!!!!:29dz:[img]data:image/jpeg;base64,/9j/4AAQSkZJRgABAgAAZABkAAD/7AARRHVja3kAAQAEAAME69j40XPLuT7ayyvIriQ[/img]
پاسخ
#3
خوب بود مرررسیc24c24
پاسخ
#4
مطمعنی که اینا مطالبه کوتاهن؟؟HuhDodgyTongue
|:
پاسخ
#5
TongueTongueTongueTongueTongue
بسلامتی سربازی که 55 دقیقه تو صف ایستاد تا با عشقش حرف بزنه ولی هر بار ک زنگ زد پشت خط بود
پاسخ
#6
زیاده کی حوصلشو داره بخونهHuhHuh
پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  داستان کوتاه عاشقانه
  مادر....داستانی بسیار غم انگیز!!!!
Tongue شرایط ازدواج در شهر های مختلف!!!طنز بسیار خفنننن!
  یک واقعیت بسیار ترسناک!!!(همه بخونن)
  حماقت بسیار عجیب و باور نکردنی یک مرد
  هیچ کس بختیاری نمیشه(عکس و مطالب طنز و اس ام اس به گویش لری)بختیاریا رو عشقه
  مطالب مفیدی در رابطه با کیف مدرسه و اداری
  اقدام بسیار جالب پسری که عاشق یکی از همکلاسی‌هایش شده بود !!
  30 مطلب جالب و خواندنی
  مطالب خواندنی درمورد شیطان

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان