مسافر
مسافر خسته من بار سفر رو بسته بود
تو خلوت آيينه ها به انتظار نشسته بود
ميخواست که از اینجا بره اما نميدونست کجا
دلش پر از گلايه بود ولی نميدونست چرا
دفتر خاطراتشو رو تاقچه جا گذاشت و رفت
عکسهای يادگاری شو برای ما گذاشت و رفت
دل که به جاده می سپرد کسی اونو صدا نکرد
نگاه عاشقونه ای برای او دعا نکرد
حالا ديگه تو غربتش ستاره سر نمی زنه
تو لحضه های بی کسیش پرنده پر نمی زنه
با کوله بار خستگی تو جاده های خاطره
مسافر خسته من يه عمره که مسافره
آدم و حوا
منو تو آدمــــــو حـــــــوا نبوديم............ جدا از مردم دنيا نبوديم
منو تو با همين مردم نشستيم............... ولي انـگار با اينا نبوديم
منو تو تا نفس باشه منـــــــــــــو تو.........من تو تا قفس باشه منو تو
منو تو حرفمون حرف هوس نيست..........اگــرم از هوس باشه منو تو
منو تو جونمون از هم جدا نيست......... منــو تو با تو من بين ما نيست
يکي هستيم تا اون حد که ديـگه.........به تنهايي ما غير از خدا نيست
منو تو تا نفس باشه منـــــــــــــو تو...........من تو تا قفس باشه منو تو
منو تو حرفمون حرف هوس نيست............اگــرم از هوس باشه منو تو
شادمهر عقيلي » مثل بارون
مثل بارون جنس رويا
ولي حرفات آسموني
شعر تو قصه دريا
عكس خوبت مربوني
با تو تا اون سر دنيا آسمونا زير پامه
بي تو اما دور ابرا امتداد گريه هامه
بي تو خسته اما زخمي
بي تو شبهام بي نسيمه
وحشت بي تو پريدن
تلخي دلواپسيمه
بي تو خسته اما زخمي
بي تو شبهام بي نسيمه
وحشت بي تو پريدن
تلخي دلواپسيمه
همه وادل همه شيدا
من ولي عاشق ترينم
با تو من اوج ستاره
بي تو هيچم كمترينم
طعم حرفات طعم بارون
حرف لب هات همزبوني
بين اين همه مسافر
تويي كه برام ميموني
......................
شادمهر عقيلي » سکوت
حجم خالي سکوتم با ترانه پر نميشه
خلوتم با خاطرتت عاشقانه پر نميشه
تو نگاه آيينه گم شد همه بود و نبودم
همه ترانه هايي که براي تو سرودم
*****
عاشقه رنگه صداتم ولي چشمام پر درده
باغچه دلتنگي من باغي از گلهاي زرده
اما وقتي تو نباشي موندنم فقط بهونست
هم صدا با بي پناهي غزلهاي عاشقونست
ميرمو رو تنه جاده پاي من ميمونه
جاي پاي عابري که مقصدشو نميدونه
.............................
شادمهر عقيلي » بر من بتاب
بر من بتاب اي ماه من، بر من که سرد و تيره ام
در حسرت شمع روي بر سايه خود ديده ام
بر من بتاب اي نازنين، بر اي غريب غم زده
اون که پي هجاز تو به شوق ديدن اومده
*****
در من تب دلداگي سر ميکشه
حس نيازم سوي تو پر ميکشه
...............................
شادمهر عقيلي » درد انسان
ندارد برگ گل طاقت هجوم خشکسالي را
کسي ديگر نميفهمد غم دستان خالي را
در اين دنياي وانفسا که شيطان حکم ميراند
دريغا درد انسان را که ميفهمد که ميداند
*****
شراره آتش عصيان گرفته دامن ما را
بيا و با نگاه خود بگير از ما بد ما را
بيا مگذار روح ما اسير ديو و درد ماند
مخواه اين روح سرگردان هميشه پشت سد ماند
سوار مرکبي از نور بيا با بيرق توحيد
بگير از ما شب ما را به تيغ شعله خورشيد
علامت سوال
يه پنجره با يه قفس يه حنجره بی هم نفس
سهم من از بودن تو يه خاطرست همينو بس
تو اين مثلث غريب ستاره ها رو خط زدم
دارم به آخر ميرسم از اونور شب اومدم
يه شب که مثل مرثيه خيمه زده رو باورم
ميخوام تو اين سکوت تلخ صداتو از ياد ببرم
بذار که کوله بارمو رو شونه شب بذارم
بايد که از اينجا برم فرصت موندن ندارم
داغ ترانه تو نگام ---- شوق رسيدن تو تنم
تو حجم سرد اين قفس ---- منتظر پر زدنم
من از تبار غربتم از آرزوهای مهال
قصه ما تموم شده با يه علامت سوال
بذار که کوله بارمو رو شونه شب بذارم
بايد که از اينجا برم فرصت موندن ندارم
آتیش بازی
ميون آتيش بازی چشمای تو قدم زدم
شايد که باورت بشه معنی عشقو بلدم
نگاه تب دارمو تو چشمای تو جا ميذارم
به خاطر ديدن تو پنجره رو وا ميذارم
يه معنی تازه ميدی يه شعر دلسپردگی
با تو چه سبز و روشنم بی تو محاله زندگیمشترک بیشعور دستسری به سایت زیر امکان پذیر نمیباشد
یادگار عشق
تا گرم آغوشت شدم چه زود فراموشت شدم
تقصیر تو نبود خودم باری روی دوشت شدم
کاشکی دلت بهم میگفت نقشه قلبمو داره
هر کی زد و رفت و شکست یه روز یه جا کم میاره
یه روز یه جا کم میاره
موندن و سوختن و ساختن همه یادگار عشقه
انتقامه از تو گرفتن کار من نیست کار عشقــــــــه کار عشقه
کار عشقــــــــه کار عشقه
مسافر خسته من بار سفر رو بسته بود
تو خلوت آيينه ها به انتظار نشسته بود
ميخواست که از اینجا بره اما نميدونست کجا
دلش پر از گلايه بود ولی نميدونست چرا
دفتر خاطراتشو رو تاقچه جا گذاشت و رفت
عکسهای يادگاری شو برای ما گذاشت و رفت
دل که به جاده می سپرد کسی اونو صدا نکرد
نگاه عاشقونه ای برای او دعا نکرد
حالا ديگه تو غربتش ستاره سر نمی زنه
تو لحضه های بی کسیش پرنده پر نمی زنه
با کوله بار خستگی تو جاده های خاطره
مسافر خسته من يه عمره که مسافره
آدم و حوا
منو تو آدمــــــو حـــــــوا نبوديم............ جدا از مردم دنيا نبوديم
منو تو با همين مردم نشستيم............... ولي انـگار با اينا نبوديم
منو تو تا نفس باشه منـــــــــــــو تو.........من تو تا قفس باشه منو تو
منو تو حرفمون حرف هوس نيست..........اگــرم از هوس باشه منو تو
منو تو جونمون از هم جدا نيست......... منــو تو با تو من بين ما نيست
يکي هستيم تا اون حد که ديـگه.........به تنهايي ما غير از خدا نيست
منو تو تا نفس باشه منـــــــــــــو تو...........من تو تا قفس باشه منو تو
منو تو حرفمون حرف هوس نيست............اگــرم از هوس باشه منو تو
شادمهر عقيلي » مثل بارون
مثل بارون جنس رويا
ولي حرفات آسموني
شعر تو قصه دريا
عكس خوبت مربوني
با تو تا اون سر دنيا آسمونا زير پامه
بي تو اما دور ابرا امتداد گريه هامه
بي تو خسته اما زخمي
بي تو شبهام بي نسيمه
وحشت بي تو پريدن
تلخي دلواپسيمه
بي تو خسته اما زخمي
بي تو شبهام بي نسيمه
وحشت بي تو پريدن
تلخي دلواپسيمه
همه وادل همه شيدا
من ولي عاشق ترينم
با تو من اوج ستاره
بي تو هيچم كمترينم
طعم حرفات طعم بارون
حرف لب هات همزبوني
بين اين همه مسافر
تويي كه برام ميموني
......................
شادمهر عقيلي » سکوت
حجم خالي سکوتم با ترانه پر نميشه
خلوتم با خاطرتت عاشقانه پر نميشه
تو نگاه آيينه گم شد همه بود و نبودم
همه ترانه هايي که براي تو سرودم
*****
عاشقه رنگه صداتم ولي چشمام پر درده
باغچه دلتنگي من باغي از گلهاي زرده
اما وقتي تو نباشي موندنم فقط بهونست
هم صدا با بي پناهي غزلهاي عاشقونست
ميرمو رو تنه جاده پاي من ميمونه
جاي پاي عابري که مقصدشو نميدونه
.............................
شادمهر عقيلي » بر من بتاب
بر من بتاب اي ماه من، بر من که سرد و تيره ام
در حسرت شمع روي بر سايه خود ديده ام
بر من بتاب اي نازنين، بر اي غريب غم زده
اون که پي هجاز تو به شوق ديدن اومده
*****
در من تب دلداگي سر ميکشه
حس نيازم سوي تو پر ميکشه
...............................
شادمهر عقيلي » درد انسان
ندارد برگ گل طاقت هجوم خشکسالي را
کسي ديگر نميفهمد غم دستان خالي را
در اين دنياي وانفسا که شيطان حکم ميراند
دريغا درد انسان را که ميفهمد که ميداند
*****
شراره آتش عصيان گرفته دامن ما را
بيا و با نگاه خود بگير از ما بد ما را
بيا مگذار روح ما اسير ديو و درد ماند
مخواه اين روح سرگردان هميشه پشت سد ماند
سوار مرکبي از نور بيا با بيرق توحيد
بگير از ما شب ما را به تيغ شعله خورشيد
علامت سوال
يه پنجره با يه قفس يه حنجره بی هم نفس
سهم من از بودن تو يه خاطرست همينو بس
تو اين مثلث غريب ستاره ها رو خط زدم
دارم به آخر ميرسم از اونور شب اومدم
يه شب که مثل مرثيه خيمه زده رو باورم
ميخوام تو اين سکوت تلخ صداتو از ياد ببرم
بذار که کوله بارمو رو شونه شب بذارم
بايد که از اينجا برم فرصت موندن ندارم
داغ ترانه تو نگام ---- شوق رسيدن تو تنم
تو حجم سرد اين قفس ---- منتظر پر زدنم
من از تبار غربتم از آرزوهای مهال
قصه ما تموم شده با يه علامت سوال
بذار که کوله بارمو رو شونه شب بذارم
بايد که از اينجا برم فرصت موندن ندارم
آتیش بازی
ميون آتيش بازی چشمای تو قدم زدم
شايد که باورت بشه معنی عشقو بلدم
نگاه تب دارمو تو چشمای تو جا ميذارم
به خاطر ديدن تو پنجره رو وا ميذارم
يه معنی تازه ميدی يه شعر دلسپردگی
با تو چه سبز و روشنم بی تو محاله زندگیمشترک بیشعور دستسری به سایت زیر امکان پذیر نمیباشد
یادگار عشق
تا گرم آغوشت شدم چه زود فراموشت شدم
تقصیر تو نبود خودم باری روی دوشت شدم
کاشکی دلت بهم میگفت نقشه قلبمو داره
هر کی زد و رفت و شکست یه روز یه جا کم میاره
یه روز یه جا کم میاره
موندن و سوختن و ساختن همه یادگار عشقه
انتقامه از تو گرفتن کار من نیست کار عشقــــــــه کار عشقه
کار عشقــــــــه کار عشقه