امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

واقعه ی عاشورا

#1
زیاد هست ولی بهتون پیشنهاد می کنم حتما بخونید مو به موی واقعه ی کربلاس

پیش سخن
قیام اباعبدالله الحسین علیه السلام و واقعه جانگداز کربلا از جمله حوادثى است که
در ماه محرم سال 61 قمرى واقع گردید و بر اساس نظم منطقى این نوشتار مى بایست در
جایگاه تاریخى خود در این کتاب مى آمد، ولیکن به خاطر اهمیت موضوع و تفاوت آن با
سایر حوادث و علاقه و محبت شدید دوستان اهل بیت علیه السلام به آگاهى از این واقعه
خونین، بر آن شدیم آن را در بخش جداگانه اى قرار داده و درباره آن، بیش از سایر
موارد مطالبى را به رشته تحریر درآوریم .
امید است موجب رضایت پروردگار منان و خرسندى پرچم دار خونین اهل بیت عصمت و طهارت،
حضرت قائم آل محمد (عج) قرار گیرد.
 
 
 
2
آغاز مبارزه
 
پس از هلاکت معاویة بن ابى سفیان در نیمه رجب،(به روایتى در جمادى الاولى) سال 60
قمرى و استقرار فرزندش «یزید» بر تخت خلافت، تمام تلاش دست اندرکاران سلطه اموى بر
این قرار گرفت که پیش از مخالفت عمومى مردم و اعلان انزجار دست جمعى آنان بر ضد
حکومت خلیفه نالایق، از بزرگان و صاحب نفوذان امت، بیعت گرفته شود تا سایر مردم نیز
به پیروى از آنان، بیعت با خلیفه جوان اموى را بر خود فرض و واجب بدانند و بدون
ایجاد حادثه اى به آن اقدام کنند. در راستاى همین سیاست شیطانى و استبدادى امویان،
در نخستین روزهاى حکومت یزید بن معاویه، نامه اى از سوى او به ولید بن عتبة بن ابى
سفیان که عامل او در مدینه بود فرستاده شد و به وى دستور داده شد تا از تمامى اهالى
مدینه، به ویژه از سه شخصیت برجسته، یعنى امام حسین بن على علیه السلام، عبدالله بن
زبیر و عبدالله بن عمر بیعت گرفته شود و اگر امتناع نمودند، با شدت تمام با آنان
برخورد کرده و حتى اگر لازم شد، سر آنان را از بدن جدا کرده و به شام ارسال نماید.
استاندار مدینه با دریافت نامه یزید، دست به کار شد و پیش از سایر مردم، از امام
حسین علیه السلام و عبدالله بن زبیر درخواست کرد که با یزید بیعت نمایند.
امام حسین علیه السلام پس از گفت و گو با استاندار مدینه و مشاجره لفظى با مروان بن
حکم (از سرشناسان بنى امیه در مدینه)، به طور رسمى از بیعت با یزید امتناع نمود و
براى ابراز ناخرسندى خویش از وضعیت موجود، تصمیم به خروج از مدینه گرفت
به همین جهت، آن حضرت در آخرین روزهاى رجب سال 60 قمرى به همراه خانواده و بسیارى
از وابستگان و ملازمان خود از مدینه به سوى مکه معظمه مهاجرت نمود و سوم شعبان همان
سال وارد مکه گردید. از این تاریخ تا هشتم ذى حجه (به مدت چهار ماه و پنج روز) در
این شهر مقدس ‍ اقامت نمود.
 
 
 
3
حضور اعتراض آمیز در مکه
امام حسین علیه السلام در مکه معظمه با برقرارى جلسات و حضور در مراسم مذهبى و
سیاسى، بر ضد یزید بن معاویه و پدیده حکومت سلطنتى افشاگرى و مبارزه مى کرد و توجه
همگان را به سوى خود جلب نمود. خانه آن حضرت در مکه، تبدیل به کانون اعتراض و
مخالفت با دستگاه جبار اموى گردید و حاجیانى که به قصد زیارت خانه خدا مى آمدند، از
هدف هاى مقدس آن حضرت آگاه شده و پس از بازگشت به اوطان خویش، مردم را روشن مى
نمودند.
در اندک مدتى حضور اعتراض آمیز آن حضرت در مکه به اطلاع شهرهاى مختلف اسلامى رسید.
به همین جهت پیک ها و نامه ها زیادى از مسلمانان انقلابى و مخالفان بنى امیه به سوى
امام حسین علیه السلام رهسپار شد و همگى دلالت بر تایید اعتراض آن حضرت و آمادگى
براى یک قیام سراسرى داشت .
در این میان، شهر «کوفه» که از مناطق پرجمعیت و شیعه نشین بود، از خود حساسیت ویژه
اى نشان داد و زودتر از همه اعلام حمایت از آن حضرت نمود.
از بزرگان و شیعیان کوفه، نامه هاى زیادى به محضر امام حسین علیه السلام ارسال شد و
آن حضرت درخواست گردید تا با حضور در «کوفه» و در میان انقلابیون مسلمان، رهبرى
قیام را بر عهده گرفته و حکومت فاسد اموى را از ریشه بخشکاند.
شور انقلابى مردم کوفه به حدى رسیده بود که در اندک مدتى، حدود 12000 نامه براى آن
حضرت ارسال کردند و پاى هر نامه را ده ها و یا صدها تن مهر و امضا نمودند. در حقیقت
، مخالفان بنى امیه در کوفه یک جنبش ‍ عظیم مردمى به راه انداختند و منتظر ورود
رهبر و امام خویش بودند.
امام حسین علیه السلام پس از بررسى جوانب قضایا و مطالعه در احوال آنان، به خواسته
هاى مردم مسلمان و انقلابى کوفه، پاسخ مثبت داد و با اعزام پسر عمش مسلم بن عقیل
علیه السلام به سوى آنان، رهبرى نهضت را عملا برعهده گرفت . گرچه نیت آن حضرت بر
این بود که پس از اتمام اعمال حج فراهم شدن زمینه قیام در کوفه، از مکه به سوى عراق
حرکت نماید، ولیکن شرایط نامساعدى براى وى پیش آمد کرد و موجب گردید که سفرش از
زودتر انجام دهد. به آن حضرت اطلاع داده شد که یزید بن معاویه با اجیر کردن
مزدورانى چند، درصدد ترور آن حضرت در حال احرام و اعمال حج برآمده است .
امام حسین علیه السلام جهت قداست و حرمت حرم امن الهى و خنثى کردن توطئه هاى یزید،
ناچار شد که حجش را به عمره مفرده تبدیل کرده و پیش از عید قربان، از مکه خارج شود
و به سوى کوفه رهسپار گردد.
بزرگانى که براى انجام مراسم حج به مکه آمده بودند، مانند عبدالله بن عباس، عبدالله
بن عمر و محمد بن حنفیه با آن حضرت، مشورت و گفت و گو کرده و وى را از عزیمت به سوى
عراق برحذر نمودند.
ولى امام حسین علیه السلام تصمیم خود را گرفته بود و حاضر نبود با توجیهات و دلسوزى
هاى بزرگان مدینه از این مسافرت صرف نظر کند.
 
 
 
4
حرکت به سوى عراق
امام حسین علیه السلام در روز هشتم ذى حجه سال 60 قمرى از مکه خارج گردید و با تمام
اهل بیت و همراهان خود عازم کوفه شد.
یحیى بن سعید از سوى برادرش عمرو بن سعید (عامل یزید در مکه) ماموریت یافت آن حضرت
را از حرکت به سوى کوفه بازدارد و وى را به مکه بازگرداند، ولى تلاش و اصرار او بى
ثمر بود و امام حسین علیه السلام اعتنایى به گفتار و رفتارش نکرد و به حرکت خویش
ادامه داد. آن حضرت از مکه تا کربلا چند منزل را طى کرد که برخى از آن ها عبارتند
از: تنعیم، ذات عرق، حاجر، زرود، ثعلبیه، زباله، بطن عقبه، شراف، عذیب هجانات ، قصر
بنى مقابل و سرزمین کربلا.
در توقف گاه رزود، خبر شهادت مسلم بن عقیل در کوفه توسط عبیدالله بن زیاد، به اطلاع
امام حسین علیه السلام رسید. قافله حسینى پس از گذشتن از توقف گاه شراف، با سپاه یک
هزار نفرى حر بن یزید تمیمى روبرو شد. حر بن یزید از سوى حصین بن نمیر ماموریت
یافته بود که در راه میان مکه و کوفه ورود شد. حر بن یزید از سوى حصین بن نمیر
ماموریت یافته بود که در راه میان کوفه به گشت زنى پرداخته و در صورت برخورد با
قافله امام حسین علیه السلام مانع ورود وى به کوفه گردد. سپاه خسته و تشنه حر بن
یزید پس از روبرو شدن با قافله حسینى، از الطاف و بزرگوارى امام حسین علیه السلام
برخوردار شد.
گرچه رفتار حر با امام حسین علیه السلام دوستانه و غیرخصمانه بود، ولى به هر حال او
نماینده و فرستاده دشمن امام حسین علیه السلام یعنى عبیدالله بن زیاد، عامل یزید در
بصره و کوفه بود که ماموریت پیدا کرد آن حضرت را رها نکند و او را در تعقیب خود
داشته باشد تا دستور بعدى واصل گردد.
در توقف گاه عذیب هجانات نامه اى از عمر بن سعد (فرمانده نظامى سپاه عبیدالله) به
حر ارسال گردید مبنى بر این که کار را بر امام حسین علیه السلام تنگ و سخت گیر و او
را از بیابانى که فاقد آب و آبادانى باشد، گذر دهد.
 
 
 
5
ورود به سرزمین کربلا
حر بن یزید بر اساس دستور عمر بن سعد، در سرزمین کربلا که منطقه اى خشک و غیرآباد
بود، راه را به طور کلى بر امام حسین علیه السلام بست و آن حضرت را مجبور به توقف
نمود. امام حسین علیه السلام به ناچار در همان جا توقف کرد و آن جا را خیمه گاه
خویش قرار داد.
روز ورود آن حضرت به سرزمین کربلا، مصادف بود با روز پنج شنبه، دوم محرم سال 61
هجرى قمرى .
آن حضرت پس از رسیدن به کربلا، پرسید این سرزمین چه نام دارد؟ گفتند کربلا است .
امام حسین علیه السلام همین که نام کربلا را شنید، گفت : اللهم انى اعوذبک من الکرب
و البلاء. سپس فرمود: این، مکان کرب و بلا و محل محنت و عنا است، فرود آیید که این
جا منزل و محل خیام ما است . این زمین، جاى ریختن خون ما است و در این مکان، قبرهاى
ما واقع شود. این هااز جدم محمد مصطفى صلى الله علیه و آله به من خبر داده است .
پس در آن جا فرود آمدند و خیمه ها را برپا نمودند و در طرف دیگر، حر بن یزید با
یاران و سپاهیان خویش فرود آمد و خیمه هاى دشمنى و قتال با آل رسول صلى الله علیه و
آله را برپا نمود.
 
 
 
6
ماموریت عمر بن سعد
عمر بن سعد بن ابى وقاص که پیش از ماجراى خونین کربلا، حکم ولایت «رى» (شامل منطقه
رى و بخش اعظمى از مناطق مرکزى و شمالى ایران) را از عبید الله بن زیاد عامل یزید
بن معاویه گرفته بود، هنوز به این امر اقدام نکرده بود که مخالفت اباعبدالله الحسین
علیه السلام با یزید و حرکت او به طرف کوفه، آغاز گردید.
عبیدالله بن زیاد در طرفداران بنى امیه در کوفه، عمر بن سعد را به فرماندهى سپاه
امویان برگزید و به وى پیشنهاد فرماندهى سپاه رزمى خویش بر ضد امام حسین علیه
السلام را داد. عمر بن سعد که رابطه و آشنایى قبلى با امام حسین علیه السلام داشت،
از پذیرفتن پیشنهاد عبیدالله بن زیاد امتناع ورزید.
عبیدالله بن زیاد که از توانایى هاى عمر بن سعد در مبارزات با خبر بود و وى را
مناسب جنگ با امام حسین علیه السلام مى دید، مى خواست به هر تقدیر وى را به این امر
مهم وادار کند. به همین جهت تنفیذ حکومت رى را مشروط به پایان بخشیدن ماجراى قیام
امام حسین علیه السلام نمود و عمر بن سعد را میان دو راه مخیر گردانید: یا نبرد
امام حسین علیه السلام و پایان دادن غائله و دست یابى به حکومت رى، و یا نپذیرفتن
فرماندهى سپاه بر ضد امام حسین علیه السلام و محروم شدن دائمى از حکومت رى !
عمر بن سعد، شبى را براى اندیشیدن و جوانب امر را لحاظ کردن، مهلت خواست . عمر بن
سعد در آن شب با خانواده و خواص خود مشورت و گفت و گو کرد. بیشتر آنان، از جمله
خواهرزاده اش حمزه بن مغیره وى را از پذیرفتن این مسئولیت بر حذر داشته و با ادله و
شواهدى وى را از عواقب آن بیم دادند. به هر حال عمر بن سعد در آن شب از پذیرفتن
فرماندهى لشکر عبیدالله بن زیاد منصرف شد، ولى در هنگام خواب، فکرهاى متناقض وى را
تحت فشار قرار داد و سرانجام فکر شیطانى بر او غلبه کرد و او را وادار به پذیرش در
خواست عبیدالله نمود و بامداد روز بعد، به سوى عبیدالله رفت و اعلام آمادگى نمود.
عبیدالله بن زیاد وى را به فرماندهى سپاه منصوب کرد و با اختیار کامل به سوى کربلا
اعزام نمود.
عمر بن سعد در راس یک سپاه چهار هزار نفرى از کوفه خارج گردید و در سوم ماه محرم
سال 61 قمرى، یک روز پس از ورود امام حسین علیه السلام به کربلا، وارد این سرزمین
گردید و از آن پس سپاه یکهزار نفرى حر بن یزید نیز به او پیوست .
 
 
 
7
افزایش سپاه دشمن
علاوه بر لشکر یکهزار نفرى حر و سپاه چهارهزار نفرى عمر بن سعد که تا سوم محرم به
کربلا وارد شده بودند، عبیدالله بن زیاد از آن پس هر روز تعداد دیگرى از نیروها را
بسیج کرده و به کربلا اعزام مى نمود. در چند روز نخست، حدود بیست و دو هزار نفر،
اعم از سواره و پیاده نظام به خیل سپاه عمر بن سعد پیوستند.
شمر بن ذى الجوشن (که در اوائل از سردمداران فرقه ضاله خوارج بود و بعدها به
هواداران بنى امیه پیوست) با چهار هزار سپاه جهت کمک به عمر بن سعد، وارد کربلا شد.
از ابتداى ورود اجبارى امام حسین علیه السلام به کربلا، تا سه روز تاسوعا، پیوسته
گروه هاى نظامى از کوفه، بصره و طوایف و قبایل اطراف تجهیز شده و براى تقویت سپاه
عمر بن سعد وارد سرزمین کربلا شدند.
 
 
 
8
پیام عمر بن سعد به امام حسین علیه السلام
عمر بن سعد پس از استقرار در کربلا، از عروة بن قیس احمسى درخواست کرد که به نزد
امام حسین علیه السلام رفته و از او بپرسد که براى چه مقصودى به کوفه آمده و هدفش
از این کارها چیست ؟
عروه از جمله کسانى بود که از کوفه براى امام حسین علیه السلام دعوت نامه فرستاده و
وى را به آمدن به کوفه تشویق و ترغیب کرده بود.
به همین جهت از رفتن به نزد امام حسین علیه السلام امتناع کرد و از عمر بن سعد، عذر
خواهى نمود. عمر بن سعد کسان دیگرى را نیز انتخاب کرد ولى از آنها با اظهار بهانه
اى از پذیرفتن آن شانه خالى کردند. تا این که رزم آورى بنام «کثیر بن عبدالله شعبى
» این ماموریت را پذیرفت و با احساسات شیطانى خود به عمر بن سعد گفت : اگر دستور
دهى، مى توانم حسین بن على را به قتل آورم !
عمر بن سعد گفت : نمى خواهم او را به قتل آورى، ماموریت تو در این است که پیام مرا
به وى برسانى .
کثیر بن عبدالله به سوى خیمه گاه امام حسین علیه السلام روان شد ولى به محض ورود به
محوطه، با ابوثمامه صیداوى روبرو شد و ابوثمامه مانع راه یابى وى به خیمه گاه امام
حسین علیه السلام شد و به او گفت : اگر ماموریت دارى که به محضرت وارد شوى، باید
اسلحه ات را به من تحویل دهى و به بدون اسلحه نزد وى حاضر گردى .
کثیر نپذیرفت و میان آن دو، گفت و گوهایى رد و بدل و منجر به دشنام و ناسزاگویى
طرفین شد و سرانجام، کثیر بدون دیدار با امام حسین علیه السلام به سوى عمر بن سعد
بازگشت . عمر به سعد، فرد دیگرى به نام «قرة بن قیس حنظلى» را طلبید و به وى فرمان
داد که بدون چون و چرا به نزد حسین بن على رود و پیام وى را به آن حضرت ابلاغ کند.
قرة بن قیس به نزد امام حسین علیه السلام رفت و پیام عمر بن سعد را به آن حضرت
ابلاغ کرد. امام حسین علیه السلام فرمود: آمدن من به این سرزمین به خاطر دعوت
همشهرى هاى شما بوده است که با ارسال هزاران نامه مرا به سوى خود خواندند.
هم اکنون اگر ادامه حرکت من ناخرسندید، من اصرارى بر آن ندارم و حاضرم برگردم .
قره بن قیس، پس از گفت و گو با امام حسین علیه السلام از نزد آن حضرت خارج گردید.
وى که از طایفه «حنظله تمیم» بود، رابطه خویشاوندى با حبیب بن مظاهر (از یاران
فداکار امام حسین علیه السلام) داشت . به همین جهت و در هنگام بازگشت، با حبیب بن
مظاهر به درازا سخن گفت . حبیب، وى را از هدف هاى امام حسین علیه السلام آگاه
گردانید و او از این که در سپاه عمر بن سعد است و قصد دشمنى و جنگ با امام حسین
علیه السلام را دارد، سرزنش کرد و از او خواست که سپاه کفر پیشه عمر بن سعد را رها
کند.
قرة بن قیس گفت : من پس از ابلاغ پیام امام حسین علیه السلام به عمر بن سعد و پایان
دادن به ماموریت خویش، در کار خود اندیشه مى کنم .
پس از این ماجرا نیز میان امام حسین علیه السلام و عمر بن سعد، پیام هایى مبادله
گردید و با گفت و گوهاى طرفین، مقدارى از حساسیت هاى ابتدایى، کاسته شد و عمر بن
سعد بسیار خوشبین شد که بدون جنگ و خون ریزى با امام حسین علیه السلام مصالحه و
غائله را دوستانه پایان بخشد.
 
 
 
9
جنگ طلبى عبیدالله بن زیاد
عبیدالله که از کوفه بر جریان کربلا و نحوه رفتار عمر بن سعد با امام حسین علیه
السلام نظارت داشت، حاضر به مصالحه و پایان دادن ماجرا بدون خونریزى نبود و تلاش مى
کرد که این امر را حادتر کند. به همین جهت در روز هفتم محرم نامه اى براى عمر بن
سعد فرستاد و به وى فرمان داد که میان امام حسین علیه السلام و رود فرات، حائل گردد
و نگذارد که آن حضرت و یارانش از آب فرات استفاده کنند، تا در فشار قرار گرفته و
تسلیم گردند. عمر بن سعد که به خاطر دل بستگى به حکومت رى، حاضر به انجام هر کارى
بود، فرمان عبیدالله را بلافاصله به اجرا درآورد. وى، عمر عمرو بن حجاج زبیدى را با
پانصد سواره نظام، موکل آب فرات نمود، تا از سپاه امام حسین علیه السلام کسى از این
آب استفاده نکند.
سپاهیان عمر بن سعد از روز هفتم با شدت تمام از آب فرات مراقبت مى کردند و مانع دست
رسى یاران امام حسین علیه السلام به آن شدند. ولیکن على رغم تلاش پى گیر آنان،
یاران امام حسین علیه السلام تا شب عاشورا از تاریکى شب استفاده کرده و خود را به
رود فرات رسانده و آب خیمه ها را تامین مى کردند. از جمله عباس علیه السلام در این
کار پیش قدم بود.
ابوالفضل العباس علیه السلام در غیرت و وفادارى، ضرب المثل دوست و دشمن است، هرگاه
صداى ضجه کودکان تشنه لب را مى شنید. از خود بى خود مى گردید و دل به دریا مى زد.
آن دلاور هاشمى، در شب همان روزى که آب را بر روى آنان بسته بودند، به همراه پنجاه
نفر از یاران امام حسین علیه السلام وارد شریعه فرات شد و به اندازه لازم، براى
خیمه گاه آب آوردند.
 
 
 
10
دیدار دو فرمانده
ممنوعیت آب فرات براى سپاهیان امام حسین علیه السلام از سوى عمر بن سعد، وضعیت
ناهنجار و نگران کننده اى میان طرفین به وجود آورد و احتمال آغاز جنگ و خون ریزى،
هر لحظه قوى تر مى شد. امام حسین علیه السلام براى کاهش دادن حساسیت هاى دو سپاه و
ایجاد تفاهم میان طرفین، خواستار ملاقات خصوص با عمر بن سعد گردید.
عمر بن سعد از پیشنهاد امام حسین علیه السلام استقبال کرد و در شب هشتم محرم در
خیمه اى میان دو لشکر گاه خلوت کرده و تا پاسى از شب با هم گفت و گو کردند. سپاهیان
از متن گفت و گوى دو فرمانده بى خبر بودند، ولى همین مقدار را مى دانستند که آن دو
به توافق هاى تازه اى رسیدند.
از ابومخنف، روایت شده است که ملاقات آن دو، تنها همین یک بار نبود بلکه آنان سه یا
چهار بار با یکدیگر ملاقات و گفت و گو نمودند.
عمر بن سعد پس از گفت و گو با امام حسین علیه السلام نامه اى رضایت بخش براى
عبیدالله بن زیاد ارسال کرد و در آن نوشت : خداوند، نائره جنگ ما را خاموش کرد و
امر امت را اصلاح نموده است . حسین بن على هم اکنون حاضر است از همان جایى که آمده
است برگردد و یا به سوى یکى از مرزهاى کشور برود و بسان سایر مسلمانان زندگى کند.
نه از او بر ضد ما و نه از ما بر ضد او چیزى در میان نباشد، و یا به جانب شام نزد
یزید بن معاویه رفته و اختلافش را با وى حل و فصل کند. اى عبیدالله، این پیشامد هم
مى تواند موجب خرسندى تو و هم موجب اصلاح امت باشد.
لازم به یادآورى است چیزهایى که عمر بن سعد در این نامه به آنها اشاره کرد، برداشت
هاى شخصى وى و یا مبالغه گویى اش براى آرام کردن عبیدالله و اصلاح ذات البین بود،
زیرا امام حسین علیه السلام که با هدف امر به معروف و نهى از منکر اقدام به این
قیام نموده بوده، هیچ گاه به شخصى چون عمر بن سعد، چنین تعهدى نمى داد.
به هر حال، نامه عمر بن سعد به دست عبیدالله رسید. وى پس از خواندن نامه گفت : این
نامه مردى است که نسبت به امیرش ناصح و نسبت به امتش ‍ مشفق است . باید پیشنهاد وى
را پذیرفت .
شمر بن ذى الجوشن که در مجلس عبیدالله حاضر بود، برآشفت و به عبیدالله گفت : اى
امیر، آیا پیشنهاد او را پذیرفته اى ؟ هم اینک حسین بن على با پاى خود در سرزمین تو
گام نهاده است و در پهلوى تو جاى گرفته است . به خدا سوگند، اگر امروز است دست تو
رهایى پیدا کند، دیگر نمى توانى بر او دست یابى . در آن صورت، او هر روز عزیزترین و
نیرومندتر مى گردد و تو ناتوانتر و خوارتر خواهى شد. او را رها مکن و در اختیار خود
بگیر، در آن صورت هر تصمیمى که درباره اش بگیرى مى توانى جامه عمل بپوشانى .
گفتار خصمانه و تحریک آمیز شمر، تاثیر بسزایى در عبیدالله به وجود آورد به طورى که
نظرش درباره امام حسین علیه السلام دوباره تغییر کرد و در همان ساعت، نامه شدید
اللحنى براى عمر بن سعد نوشت و به این مضمون فرمان داد که یا از حسین بن على براى
یزید بیعت بگیرد و یا بر او بتازد و سرش را از بدن جدا کند و تمام یاران او را از
دم تیغ بگذراند و بر بدن هاى آنان اسب بتازاند. گرچه اسب تاختن بر بدن هاى آنان،
فایده اى ندارد و لیکن چون از زبانم جارى شده است، باید انجام دهى .
سپس یادآور شد: اى عمر بن سعد، اگر آن چه را به تو فرمان داده ام انجام دهى، در نزد
ما عزیز و سربلندى و به آمال خود مى رسى، ولى اگر تمایلى براى نبرد با حسین ندارى،
از فرماندهى سپاه معزول بوده و کارهاى سپاه را به شمر ذى الجوشن بسپار. عبیدالله
این نامه را به شمر سپرد و او را روانه کربلا کرد
 
 
 
11
روز تاسوعا
روز نهم ماه محرم که معروف به تاسوعا است، آخرین روزى بود که امام حسین علیه السلام
و یارانش شبانگاه آن را درک کرده بودند و این روز به شب عاشورا پیوند خورد. بدین
جهت در نزد مسلمانان و محبان اهل بیت علیه السلام از اهمیت بالایى برخوردار است .
حکومت جمهورى اسلامى و مسلمانان تاریخ ساز ایران اسلامى، این روز را بسان روز
عاشورا گرامى داشته و با اعلان تعطیل رسمى به سوگوارى مى پردازند.
در این روز مهم، چند رویداد سرنوشت ساز در سرزمین کربلا واقع گردید که به آن ها
اشاره مى کنیم :
1 - ورود شمر به کربلا
شمر بن ذى الجوشن که در دشمنى به اهل بیت علیه السلام پیش قدم تر از دیگران بود و
با حرارت ویژه اى در واقعه کربلا حضور بهم رسانید، نامه شدید اللحن عبیدالله را در
روز نهم ماه محرم به دست عمر بن سعد رسانید و او را از منظور عبیدالله باخبر
گردانید.
پسر سعد که نسبت به صلح با امام حسین علیه السلام خوشبین بود و در این راه تلاش
زیادى به عمل آورده بود، یک باره در برابر نامه عبیدالله قرار گرفت و راه گریزى
براى خود نیافت . او على رغم میلش یا با امام حسین علیه السلام مى بایست نبرد مى
کرد و یا فرماندهى را از دست مى داد و براى همیشه از دست یابى به حکومت رى محروم مى
شد.
پذیرفتن هرى یک از این دو راه براى او دشوار بود، ولى حب ریاست و هواى نفس، چنان بر
وى غلبه یافته بود که بدون در نظر گرفتن قیامت و موقعیت دینى و اجتماعى امام حسین
علیه السلام و قرابت وى با پیامبر صلى الله علیه و آله، راه نخست را انتخاب کرد و
با این نیت که مى توان امام حسین علیه السلام را به شهادت رسانید ولى پس از آن،
توبه کرد و در پیش ‍ گاه جدش محمد مصطفى صلى الله علیه و آله درخواست بخشش نمود؛
ولى اگر حکومت رى را از دست بدهد، هرگز به آن نخواهد رسید، تصمیم گرفت که فرمان
عبیدالله را اجرا کند و با امام حسین علیه السلام به نبرد بپردازد. به همین جهت
سپاهیانش را آرایش داد و آنان را آماده حمله نمود.
2 -امان نامه براى ابوالفضل العباس علیه السلام
شمر، که فرمانده پیادگان قشون عمر بن سعد و از عناصر کلیدى و پلید واقعه کربلا بود،
در عصر روز تاسوعا، امان نامه اى از عمر بن سعد براى چهار فرزند رشید و دلاور ام
البنین علیهاالسلام یعنى عباس، عبدالله، جعفر و عثمان از برادران پدرى امام حسین
علیه السلام آورد تا آنان را از سپاه خداجوى و حقیقت طلب امام حسین علیه السلام جدا
سازد.
ام البنین، همسر حضرت على علیه السلام داراى چهار فرزند دلاور و فداکار بود که همگى
در رکاب برادر و امامشان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام در کربلا حاضر بودند.
حضرت عباس علیه السلام که بزرگترین آنان است، از شهرت به سزایى برخوردار بود. وى به
خاطر جمال زیبا، قامت موزون، دلاورى، غیرت و شجاعت بى مانندش، به «قمر بنى هاشم»
معروف شده بود.
ام البنین از قبیله بنى کلاب بود که شمر بن ذى الجوشن نیز به همین تبار انتساب پیدا
مى کرد. بدین جهت در عصر تاسوعا به نزدیکى خیمه گاه امام حسین علیه السلام آمد و با
صداى بلند فریاد زد: خواهرزادگانم کجایند؟
امام حسین علیه السلام که منظور شمر را دانسته بود، به برادران خود فرمود: پاسخ شمر
را بدهید. اگر چه او فاسق است و لیکن با شما قرابت و خویشى دارد.
حضرت عباس علیه السلام به همراه سه برادر خود، در نزد شمر حاضر شدند و از او
پرسیدند: حاجت تو چیست ؟ شمر گفت : شما خواهرزادگان منید.
بدانید تا ساعتى دیگر شعله هاى جنگ برافروخته مى گردد و از یاران حسین بن على علیه
السلام زنده نمى ماند. من براى شما امان نامه اى از عمر بن سعد آوردم . شما از این
ساعت در امان هستید، مشروط بر این که دست از یارى برادرتان حسین علیه السلام
بردارید تو سپاهیانش را ترک کنید.
حضرت عباس علیه السلام که کانون وفادارى و معدن غیرت بود، بر او بانگ زد: بریده باد
دست هاى تو و لعنت خدا بر تو و امان نامه ات . اى دشمن خدا، ما را دستور مى دهى که
از یاران برادر و مولایمان حسین علیه السلام دست برداریم و سر در طاعت ملعونان و
فرزندان ناپاک آنان درآوریم . آیا ما را امان مى دهى ولى براى فرزند رسول خدا صلى
الله علیه و آله امانى نیست ؟
شمر از پاسخ دندان شکن فرزندان ام البنین، خشمناک شد و به خیمه گاه خویش برگشت .
هم چنین روایت شده است : در میان سپاه عمر بن سعد، فردى بود به نام «عبدالله بن ابى
محل بن حزام» که برادرزاده ام البنین علیهاالسلام بود. وى هنگامى که با خبر شد عمه
زادگانش (عباس، عبدالله، جعفر، عثمان) در میان سپاهیان امام حسین علیه السلام حضور
دارند، امان نامه اى از عمر بن سعد براى آنان گرفت و به واسطه غلامش «کزمان» براى
آنان ارسال کرد. کزمان، فرزندان ام البنین علیهاالسلام را صدا زد و آنان را امان
نامه پسر دایى شان باخبر گردانید. حضرت عباس علیه السلام و برادرانشان به وى گفتند:
به پسر دایى ما سلام برسان و بگو که ما نیازى به امان نامه شما نیست . امان خدا،
بهتر است از امان پسر سمیه
3- فرمان حمله عمومى
عمر بن سعد، پس از دریافت نامه عبیدالله بن زیاد، احساس کرد، اگر در مبارزه با امام
حسین علیه السلام تعلل بورزد، موقعیت خویش را از دست خواهد داد و شمر به جاى او به
فرماندهى سپاه خواهد رسید. بدین جهت در عصر تاسوعا بدون هیچ گونه اخطار قبلى و با
دست پاچگى تمام فرمان حمله عمومى به سوى خیمه هاى امام حسین علیه السلام را صادر
کرد.
وى با گفتن «یا خیل الله ارکبى و بالجنة ابشرى» تلاش ‍ نمود تا کردار خویش را
بایسته جلوه دهد و روحیات متزلزل سپاهیان خویش را تقویت کند، تا مبادا در نبرد با
فرزندزاده رسول خدا صلى الله علیه و آله دچار سردرگمى و سستى و پراکندگى گردند.
سپاه کفر پیشه عمر بن سعد، یک پارچه به حرکت درآمده و به سوى خیمه هاى امام حسین
علیه السلام هجوم آوردند.
امام حسین علیه السلام در این هنگام که در پیش گاه خیمه خویش، به شمشیر تکیه داده و
به استراحت مختصر پرداخته بود، با صداى خواهرش ‍ زینب کبرى علیهاالسلام بیدار گردید
و خیل عظیم سپاهیان دشمن را در روبروى خیمه هاى خود مشاهده نمود.
آن حضرت، بلادرنگ برادرش عباس بن على علیه السلام را طلبید و وى را به همراه بیست
تن از یاران فداکارش چون زهیر بن قین و حبیب بن مظاهر به سوى سپاه دشمن فرستاد، تا
عمر بن سعد را ملاقات کرده و علت آتش افروزى هاى بى حاصل آنان را جویا گردند. حضرت
عباس علیه السلام به همراه یاران امام حسین علیه السلام به سپاهیان دشمن نزدیک شد و
از سرکردگان آنان پرسید: منظور شما از این حرکت بى جا و غوغاها چیست ؟ آنان پاسخ
دادند: از امیر عبیدالله بن زیاد فرمان آمده است که باید بر شما عرضه کنیم و آن این
است که یا در طاعت او درآیید و با وى بیعت کنید و یا آماده نبرد سرنوشت ساز باشید!
حضرت عباس علیه السلام فرمود: پس قدرى تامل کنید تا من این گزارش را به سرورم حسین
علیه السلام برسانم .
حضرت عباس علیه السلام، پیام دشمن را به امام علیه السلام رسانید. امام حسین علیه
السلام به وى فرمود: به سوى ایشان برو و از آنان مهلت بخواه که امشب را صبر کنند و
کار نبرد را به فردا واگذار کنند. چون دوست دارم در شب آخر عمرم مقدارى بیشتر به
نماز و عبادت بپردازم و خدا مى داند که من به راز و نیاز با وى و نیایش در درگاهش
چه قدر علاقمندم .
حضرت على علیه السلام مجددا پیام امام حسین علیه السلام را به دشمن رسانید. عمر بن
سعد که مظنون به مسامحه کارى شده بود و شمر را رقیب خود مى دید، از درخواست امام
حسین علیه السلام سرباز زد و گفت : براى حسین، دیگر مهلتى نیست !
لیکن برخى از فرماندهان سپاه، از جمله قیس بن اشعث و عمر بن حجاج بر او اعتراض کرده
و گفتند: اگر سپاهیان کفر و شرک از ما مهلت مى خواستند، ما دریغ نمى کردیم ولى مهلت
دادن به فرزندزاده رسول خدا صلى الله علیه و آله دریغ مى ورزیم ؟ لازم است او را
مهلت دهید. عمر بن سعد، ناگزیر درخواست امام حسین علیه السلام را پذیرفت و پیام داد
که یک شب را به شما مهلت دادم ولى بامدادان فردا اگر بر فرمان امیر، سر طاعت فرود
نیاورید، فیصله کار را به شمشیر مى سپاریم . در این هنگام، آرامش نسبى حاکم گردید و
هر دو سپاه به خیمه گاه خویش برگشته و منتظر فرا رسیدن روز بعد شدند.
 
 
 
12
شب عاشورا
شب عاشورا از شب هاى بزرگ سال است و براى این شب همانند شب قدر و شب هاى دیگر سال،
اعمال و عبادات ویژه اى است که در کتاب هایى روایى و ادعیه وارد شده اند. از جمله
این که اگر کسى این شب را احیا بدارد، مانند آن است که به عبادت تمامى فرشتگان،
عبادت کرده باشد.هم چنین احیاى این شب، ثوابش برابر هفتاد سال عبادت . درباره زیارت
امام حسین علیه السلام و سایر شهیدان کربلا، در این شب سفارش هاى زیادى شده است .
در این جابه رویدادهاى این شب بزرگ در دشت کربلا پرداخته ودرباره آنها به اجمال
مطالبى را بیان مى کنیم :
خطبه امام حسین علیه السلام
در غروب روز تاسوعا، امام حسین علیه السلام یارانش را در خیمه اى گردآورد و براى
آنان خطبه اى ایراد نمود. آن حضرت در بخشى از سخنان خود فرمود: اما بعد فانى لا
اعلم اصحابا او فى و لاخیرا من اصحابى و لا اهل بیت ابر و لا اءوصل من اهل بیتى،
فجزاکم الله عنى خیرا. اءلا و انى لا اءظن یوما لنا من هؤ لاء، الا و انى قد اذنت
لکم، فانطلقوا جمیعا فى حل لیس ‍ علیکم منى ذمام . هذا اللیل قد غشیکم فاتخذوه
جملا. اما بعد، من یارانى باوفاتر و بهتر از اصحاب خود سراغ ندارم و خویشاوندانى
نیکوکارتر به حقیقت نزدیکتر از خویشاوندان خود نمى شناسم، خدا شما را از من نیک عطا
فرماید. یاران من ! متوجه باشید یک امشب بیش در این جهان بسر نمى بریم و فردا از
دست همگى از این سرزمین خارج شوید و من بیعت خود را از شما برداشتم و اینک شب تاریک
است مى توانید با کمال آسودگى خود را از چنگال دشمنان برهانید.
پس از سخنان آن حضرت، برادران و فرزندان و برادرزادگان و عموزادگان یکى پس از دیگرى
اظهار داشتند که ما چنین نخواهیم کرد و تو را تا آخرین قطره خونمان یارى مى کنیم .
پیش از همه، برادرش حضرت عباس ‍ علیه السلام سخن گفت و وفادارى و پایدارى خویش را
ابراز داشت . سپس ‍ سایرین به او اقتدا کرده و هر کدام به نوعى، وفادارى خویش را
اعلام کردند.
امام حسین علیه السلام بار دیگر شروع به سخن نمود و خطاب به فرزندان عقیل بن ابى
طالب علیه السلام فرمود: شهادت مسلم بن عقیل در کوفه، شما را کافى است . از سوى من
اجازه دارید، این مکان را ترک کرده و به سرزمین خویش برگردید.
بنى عقیل با شگفتى تمام اظهار داشتند که ما چگونه این جا را ترک کنیم در حالى که تو
در این جا تنها مانده اى ؟ اگر ما تو را تنها بگذاریم و به اوطان خود برگردیم مردم
به ما چه خواهد گفت ؟ آرى مردم مى گویند که ما از بزرگ و آقاى خویش دست برداشته و
در رکاب او تیر، نیزه و شمشیر به کار نبریم . به خدا سوگند هیچ گاه از شما جدا نمى
شویم و جان خویش را فداى شما مى گردانیم .
پس از خویشاوندان آن حضرت، بزرگان اصحاب وى آغاز سخن کردند و هر کدام با کلام و لحن
خاصى نسبت به آن حضرت اظهار مودت و وفادارى کردند. افرادى چون مسلم بن عوسجه، سعید
بن عبدالله حنفى، زهیر بن قین و یارانى دیگر با شور و حرارتى ویژه، ارادات خویش را
ابراز کردند. مضمون سخن همه آنان این بود: جان هاى ما فداى تو باد.
ما تو را با دست هاى خویش محافظت مى کنیم و چون کشته شویم تکلیفى را که خداوند بر
عهده ما گذاشته است انجام داده ایم .
2 - سفارش امام حسین علیه السلام به خواهرش زینب علیهاالسلام
از امام زین العابدین علیه السلام روایت شده است که در شب عاشورا، من در خیمه خود
بسترى بودم عمه ام زینب علیهاالسلام از من پرستارى مى کرد و پدرم امام حسین علیه
السلام پس از گفت و گو با اصحاب و یاران خود، به خیمه اش رفت . در آن هنگام «جوین »
غلام ابوذر، شمشیر آن حضرت را اصلاح مى کرد. آن حضرت در بى وفایى دنیا و دل نبستن
به آن، شعرى را زمزمه کرد که مضمونش این است : اى روزگار، تفو بر تو باد که در هر
بامداد و شبانگاه بسیارى از یاران و دوستان را نابود مى سازى و به عوض، هم اکتفا
نمى کنى . آرى سر رشته همه در دست خداست و هر جان دارى به راهى مى رود که من مى روم
.
آن حضرت، این شعر را دو سه بار تکرار کرد، من از شنیدن آن متوجه شدم که پدرم از
دنیا قطع امید کرده و مشتاق لقاى الهى است . بسیار نگران و ناراحت شدم و گریه گلوى
مرا گرفته بود ولى خوددارى کرده و خود را آرام نمودم . اما عمه ام زینب علیهاالسلام
به مجرد شنیدن این ابیات غم انگیز، سراسیمه شد و یکراست به خیمه پدرم رفت و گفت :
اى کاش مرگ مرا در مى یافت و به زندگى ام پایان مى داد و من شاهد چنین روزى نبودم .
امروز، گویا مادرم فاطمه زهرا علیهاالسلام، پدرم على علیه السلام و برادرم حسن
مجتبى علیه السلام از دنیا رفته اند. اى یادگار گذشتگان و سرپرست بازماندگان، تو
چرا؟
امام حسین علیه السلام خواهرش زینب علیهاالسلام را دلدارى داد و به وى فرمود:
خواهرم، کارى نما که شیطان، حلم و بردبارى را از تو نگیرد.
آن حضرت، اشک هاى خواهرش را که چون باران از چشمش سرازیر بود با دست مبارک خود پاک
کرد و به وى فرمود: خواهرم، اگر پرنده قطا را به حال خود وا مى گذاشتند، در لانه اش
آسوده مى خوابید.
در این هنگام، بى تابى زینب علیهاالسلام بیشتر شد و عرض کرد: برادر جان، معلوم است
که تو خود را براى مرگ آماده کرده اى و با این کار، قلبم را مجروح و طاقتم را طاق
کردى !
زینب علیه السلام از شدت ناراحتى و گریه، به زمین افتاد و بیهوش شد. امام حسین علیه
السلام که تلاش زیادى به عمل مى آورد تا خواهرش را آرام کرده و به وى تسلى دهد، با
بیهوشى خواهرش زینب علیهاالسلام مواجه گردید. آن حضرت بر صورت خواهرش آب پاشید و او
را به هوش آورد و سپس به آرامى گفت : خواهرم، آرام باش و از خدا بپرهیز و به اراده
او خشنود باش و بدان که اهل زمین مى میرند و آسمانى باقى نمى ماند و غیر خدا هر چه
است، نابود مى شوند جز ذات پاک خداى متعال که موجودات را آفریده و مردم را مبعوث مى
سازد و یکتاى بى همتا است، هیچ چیز دیگرى برقرار نخواهد ماند. جدم رسول خدا صلى
الله علیه و آله و پدر، مادر و برادرم از من بهتر بودند، همگى رفتند. بر من و هر
مسلمانى لازم است از آنان پیروى کرده و به راه آنان برویم .
آن حضرت، با بیانى شیوا و آرام بخش، خواهرش را تسلى داد و وى را براى همیشه آرام
نمود و به وى سفارش کرد که در شهادت آن حضرت و سایر جوانان بنى هاشم، گریبان ندرد و
صورت خود را نخراشد و بى تابى ننماید. آن گاه، آن حضرت خواهرش را به خیمه من (امام
زین العابدین علیه السلام) آورد و خود به جانب یارانش رهسپار گردید.
3 - تنظیم امور خیمه گاه
امام حسین علیه السلام که تجربیات ارزنده اى از نبرد با دشمنان داشت، با همان یاران
اندک خود تمام جوانب جنگ و دفاع را ملحوظ مى داشت و از پیش براى آن تصمیم بایسته و
لازم را اتخاذ مى کرد. آن حضرت، براى دفاع بهتر و روان تر در برابر تهاجم احتمالى
دشمن، دستور داد که خیمه ها را به یکدیگر نزدیک کرده و به طناب هاى محکم آن ها را
به هم پیوند دهند و در اطراف خیمه ها خندقى حفر کرده و آن ها را از خار و هیزم
انباشته کند تا در هنگام هجوم دشمن از سه طرف آنان را با خندق هایى شعله ور مواجه
کرده و از یک طرف با نیروهاى تدافعى خویش در برابر دشمن ایستادگى کنند. این تصمیم و
تدبیر آن حضرت، بسیار اثر بخش و کارساز بود. زیرا بارها دسته هایى از اراذل و گروه
هاى جنایت پیشه سپاه عمر بو سعد، قصد هجوم به خیمه گاه امام حسین علیه السلام را
نمودند ولى با انبوهى از آتش مواجه شده و از کار خویش منصرف گردیدند.
4 - عبادت و تهجد
شب عاشورا، به عنوان آخرین شب زندگانى امام حسین علیه السلام و یاران وفاداراش،
براى آنان بسیار مغتنم بود. آنان از این شب بیشترین و بهترین بهره هاى معنوى و
عرفانى را به دست آوردند و تا بامدادان عاشورا به راز و نیاز، و مناجات، نماز و
قرائت قران پرداختند و روح و روان خود را با تهجد و شب زنده دارى صیقل داده و براى
شهادت در راه خدا آماده کردند.
 
 
13
روز عاشورا
این روز، پر آوازه ترین روزهاى سال و خاطره آمیزترین تاریخ بشرى است . در ین روز
بزرگ، پاى مردى، فداکارى و سربلندى گروه اندکى از انسان هاى به خدا پیوسته و در
برابر ده ها هزار مردان جنگى و جنایت پیشه به نمایش ‍ درآمد. این روز، روز فداکارى
امام حسین علیه السلام و یاران باوفاى وى مى باشد و تا ابد به آنان تعلق خواهد داشت
. در این روز، حوادث و رویدادهاى مهمى در سرزمین کربلا به وقوع پیوست که براى همیشه
در تاریخ انسان ها ثبت و درج خواهد ماند.
در این جا به طور گذرا به اهم رویدادهاى روز عاشورا مى پردازیم :
1 - تنظیم سپاه
امام حسین علیه السلام پس از نماز صبح، سپاه خویش را که متشکل از 32 تن سواره و 40
تن پیاده بودند، به سه دسته تقسیم کرد. دسته اول را در بخش میمنه، دسته دوم را در
بخش میسره و دسته اى را میان آن دو قرار داد. فرماندهى بخش میمنه را به «زهیر بن
قین» و فرماندهى بخش میسره را به «حبیب بن مظاهر» واگذار کرد و خود در وسط دو سپاه
مستقر شد و بیرق سپاه را به برادرش عباس بن على علیه السلام معروف به قمر بنى هاشم
سپرد و خیمه ها را در پشت سر قرار داد. عمر بن سعد نیز سپاهیان جنایت پیشه خود را
به چند گروه تقسیم کرد. وى، فرماندهى بخش میمنه را به عمر بن حجاج، فرماندهى بخش
میسره را به شمر بن ذى الجوشن، فرماندهى سواره نظام را به عروه بن قیس و فرماندهى
پیاده نظام را به شبث بن ربعى واگذار کرد. وى بیرق، ننگین سپاه خود را به غلامش
«درید» سپرد. دو سپاه در برابر یک دیگر صف آرایى کرده و براى آغاز نبرد سرنوشت ساز،
لحظه شمارى مى کردند.
2 - اندرزهاى پیش از نبرد
امام حسین علیه السلام براى پیش گیرى از نبرد و خون ریزى نیروهاى دو طرف، تلاش
زیادى به عمل آورد و از هر راه ممکن مى خواست از کشتار مسلمانان جلوگیرى نماید و
خون کسى بر زمین نریزد. ولى دشمن که مغرور از کثرت سپاه خود و قلت یاران امام علیه
السلام بود، به هیچ صراطى مستقیم نبود و به هیچ پیشنهادى پاسخ مثبت و کار ساز نمى
داند و خواهان تعیین تکلیف از راه نبرد و خون ریزى بود. امام حسین علیه السلام در
روز عاشورا، برخى از یاران خود را به نزد سپاه دشمن فرستاد تا با آنان گفت و گو
کرده و با بیان حقایق و واقعیت ها، آنان را از شرارت و جنایت منصرف کنند. آن حضرت،
خود نیز بارها براى اندرز سپاه کفر پیشه دشمن، پا پیش نهاد و با بیان خطبه هایى
روشن گر، آنان را به حفظ آرامش و عدم خون ریزى دعوت کرد و از جنگ و مبارزه بازداشت
.
ولى جز تعدادى اندک که از خواب غفلت بیدار شده و حقیقت را دریافتند و به سپاه آن
حضرت پیوستند، بقیه آنان در ضلالت و گمراهى خویش باقى مانده و بر آغاز جنگ اصرار مى
کردند.
3- پشیمانى حر بن یزید
حر بن یزید تمیمى که از فرماندهان جنگاور و دلیر عمر بن سعد بود و همو بود که در
وهله نخست، راه را بر امام حسین علیه السلام بست و او را به اجبار و اکراه به کربلا
رهسپار گردانید گردانید: وقتى بزرگوارى امام حسین علیه السلام و حقیقت خواهى وى را
ملاحظه کرد و از سوى دیگر شاهد نیت هاى پلید عمر بن سعد و لشکریان عبیدالله بن زیاد
و جنایت ها و ستم کارى هاى آنان بود، از خواب غفلت و دنیاطلبى بیدار شد و در خود
احساس نگرانى و ندامت نمود و در وى دگرگونى شگفتى به وجود آمد. به طورى که یکباره
سپاه کفر پیشه عمر بن سعد را ترک و به سوى خیمه گاه امام حسین علیه السلام رهسپار
شد. حر به نزد امام حسین علیه السلام رفت و از آن حضرت در خواست عفو و بخشش نمود و
از کردار و رفتارهاى پیشین خود اظهار پشیمانى کرد. امام حسین علیه السلام با
مهربانى تمام حر بن یزید را پذیرفت و از وى استقبال کرد و با رفتار خود موجب تقویت
ایمان حر گردید.
حر براى روشن گرى سپاه دشمن به سوى آنان برگشت و با معرفى خود و چگونگى هدایت
یافتنش، آنان را به راه خیر و سعادت و پیوستن به سپاه حقیقت جوى امام حسین علیه
السلام دعوت کرد.
دشمنان که از ملحق شدن حر به امام حسین علیه السلام بسیار نگران و ملتهب شده بودند،
وى را سنگباران و تیر باران کرده و از نزدیک شدنش به نیروهاى خود بازداشتند. حر به
ناچار به سوى خیمه گاه امام حسین علیه السلام برگشت . پیوستن حر به سپاه امام حسین
علیه السلام و سخنرانى وى براى سپاه عمر بن سعد در دفاع از امام حسین علیه السلام،
براى عمر بن سعد و دیگر جنگ افروزان دشمن بسیار گران و نگران کننده بود و تاثیر
زیادى در نیروهاى دشمن به وجود آورد.
4- هجوم سراسرى
سپاه دشمن که از پیوستن حر و چند نفر دیگر به سپاه امام حسین علیه السلام احساس خطر
و ریزش نیرو کرده و ادامه این وضعیت را به زیان خود مى دید، فرمان حمله را صادر
کرد. عمر بن سعد با رها کردن تیرى به سوى سپاهیان امام حسین علیه السلام جنگ را به
طور رسمى آغاز و سپاهیان نگون بخت خود را به نبرد و تهاجم ترغیب و تشویق کرد.
در اندک مدتى دو سپاه به یکدیگر نزدیک شده و با ابزارهاى جنگى آن روز به نبرد
پرداختند. در این نبرد، شگفتى تاریخ به وقوع پیوست و معادلات نظامى در هم ریخت، و
آن، دفاع یک سپاه کمتر از صد نفر که برخى از آنان را نوجوانان و یا کهن سالان و
سالخوردگان تشکیل مى دادند، در برابر یک سپاه چند ده هزار نفرى بود. این سپاه اندک
، با دلاورى و دلیرى تمام از حیثیت و موجودیت خویش و اعتقادات و اصول مذهبى و سیاسى
خود دفاع و پاسدارى نموده و مغلوب دشمن نشدند.
هر یک از یاران امام حسین علیه السلام با ده ها تن از نیروهاى دشمن به نبرد نابرابر
و تن به تن پرداخت ولى هیچ گونه سستى و تردیدى در وى ملاحظه نمى شد و این روحیه
بالاى رزمى اعتقادى براى دشمن، سنگین و کمر شکن بود. یاران امام حسین علیه السلام
با سرافرازى، به شرف شهادت نایل شده و یا با ادامه دلاورى، دشمن را مستاصل و زمین
گیر نمودند.
تصور دشمن در آغاز بر این بود که سپاه کم عده امام حسین علیه السلام در لحظات
نخستین هجوم سراسرى، نابود شده و از هستى ساقط مى شوند و غائله کربلا به راحتى
پایان مى پذیرد، ولى پس از درگیر شدن با آنان، تازه فهمیدند که با کوهى استوار از
ایمان و عقیده روبرو شدند و از میان بردن آنان، کار آسانى نیست. یاران امام حسین
علیه السلام از بامداد تا عصر عاشورا نبرد را ادامه داده و تا آخرین قطره هاى خون
خود از قیام امام حسین علیه السلام پاسدارى کردند.
محدث قمى از محمد بن ابى طالب موسوى روایت کرده است که در این نبرد، پنجاه تن از
یاران امام حسین علیه السلام به شهادت رسیدند.
5- نبرد انفرادى
دشمن که از نبرد سراسرى و تهاجمى، نتیجه اى نگرفته بود، به تدریج به سوى نبرد
انفرادى روى آورد. زیرا اگر چه سپاه عمر بن سعد جملگى براى نبرد با امام حسین علیه
السلام آمده بودند، ولى در میان آنان مردان زیادى بودند که جنگ با فرزند زاده رسول
خدا صلى الله علیه و آله را روا نداشته و به اکراه و اجبار در سپاه عمر بن سعد قرار
گرفته و بودند. بدین جهت در کار نبرد عمومى و هجوم سراسرى تعلل نمى ورزیدند و عمر
بن سعد را در رسیدن به مقاصد پلیدش ناکام گذاشته بودند.
گفتنى است که روى کرد به نبرد انفرادى، براى سپاه کم تعداد امام حسین علیه السلام
نیز خوش آیند و پسندیده تر بود. زیرا در این صورت هر یک از یاران امام علیه السلام
مى توانست با چندین نفر از سپاه بى انگیزه دشمن نبرد کند و دشمن را در موضع انفعالى
قرار دهد. همین امر باعث طولانى تر شدن مبارزات گردید.
یاران امام حسین علیه السلام یکى از دیگرى با انگیزه ایمان و اعتقاد، از آن حضرت
اجازه رزم گرفته و وارد صحنه مى شدند و سرانجام شرافتمندانه جام شهادت را سر مى
کشیدند. تعدادى از یاران امام علیه السلام تا پیش از ظهر عاشورا به همین نحو به
شهادت رسیدند.
6- نماز ظهر عاشورا
به هنگام ظهر، یکى از یاران امام علیه السلام به نام ابوثمامه صیداوى، آن حضرت را
متوجه وقت نماز ظهر کرد. امام حسین علیه السلام که به نماز اهمیت ویژه اى مى داد،
دستور داد که جنگ را متوقف کرده و همگى به نماز پردازند.
پیشنهاد امام حسین علیه السلام مورد موافقت دشمن قرار نگرفت و آنان هم چنان به نبرد
خود ادامه مى دادند. امام حسین به ناچار، یکطرفه جنگ را متوقف کرد و با یاران اندک
خود نماز ظهر را به صورت نماز خوف (نماز ویژه زمان جنگ) به جاى آورد. یاران آن حضرت
دو دسته شده، دسته اى به نماز امام علیه السلام اقتدا کرده و دسته اى دفاع مى
نمودند. امام دشمنان هیچ گونه ترحمى به امام علیه السلام و نمازگزاران نکرده و با
رها کردن تیر، آنان را هدف قرار مى دادند.
برخى از مدافعان امام حسین علیه السلام، دشمن را از اطراف نماز گزاران پراکنده کرده
و برخى دیگر خود را سپر تیرها قرار داده و مانع رسیدن آنها به وجود امام حسین علیه
السلام مى شدند. سعید بن عبدالله حنفى، از جمله آنانى بود که خود را سپر امام علیه
السلام قرار داد. وى هر تیرى که به جانب امام حسین علیه السلام مى آمد، خود را سپر
آن مى کرد و آن قدر در این راه ایستادگى کرد تا نماز امام علیه السلام به پایان
رسید. در آن هنگام به زمین افتاد و به شرف شهادت نایل آمد. علاوه بر زخم شمشیر و
نیزه، از بدن این شهید دلاور، تعداد سیزده چوبه تیر یافتند.
7- شهادت سایر یاران
پس از نماز، یاران امام حسین علیه السلام روحیه رزمى تازه اى یافته و به سوى دشمن
هجوم آوردند. تمام یاران امام علیه السلام، از جمله جوانان برومند بنى هاشم و
فرزندان، برادران، برادرزادگان، خواهر زادگان و عموزادگان آن حضرت به جهاد و دفاع
پرداخته و به شهادت رسیدند.
نبرد دلاور مردانى چون زهیر بن قین، نافع بن هلال، مسلم بن عوسجه، حبیب بن مظاهر،
حر بن یزید و بریر بن خضیر از میان یاران امام حسین علیه السلام و شیرمردانى چون
على اکبر علیه السلام، عباس بن على علیه السلام، قاسم بن حسین علیه السلام و
عبدالله بن مسلم علیه السلام از جوانان بنى هاشم به یاد ماندنى و فراموش نشدنى است.
نبرد هر یک از آنان، لرزه اى در ارکان سپاه کفر به وجود آورد و شهادت آنان تاثیر
شکننده اى در وجود مبارک امام حسین علیه السلام پدید آورد.
به طورى که آن حضرت هنگامى که تنها شد و یک تنه با دشمن نبرد مى کرد، به یاد یاران
شهید خود مى افتاد و گاهى به سوى آنان نظرى مى افکند و آنان را یارى مى طلبید و مى
فرمود: اى عباس، اى على اکبر، اى قاسم، اى زهیر، اى حر کجایید؟
8- مبارزه و شهادت امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام پس از آن که همه یاران خود را از دست داد، بانوان عصمت پناه
را در خیمه اى گرد آورد و آنان را تسلى و دلدارى داد و به صبر و شکیبایى سفارش نمود
و با قلبى شکسته از آنان خداحافظى کرد.
آن حضرت، فرزندش امام زین العابدین علیه السلام را که در بیمارى سختى به سر مى برد،
جانشین خویش قرار داد و با او نیز وداع کرد و آماده نبرد با دشمن گردید. امام حسین
علیه السلام به تنهایى، ساعاتى چند با دشمن مبارزه کرد و به هر طرف حمله مى کرد
گروهى را به هلاکت مى رسانید.
هرگاه براى آن حضرت فرصتى به دست مى آمد، به خیمه ها بر مى گشت و با حضور خود،
کودکان و زنان بى پناه را تسلى مى داد و بار دیگر با آنان خداحافظى مى کرد. شاید
مقصود آن حضرت از تردد میان خیمه و میدان نبرد، براى آمادگى بیشتر بازماندگانش براى
پذیرش شهادت آن حضرت بود. در یکى از خداحافظى ها، فرزند شیرخوار خود را جهت سیراب
کردنش به سوى دشمن آورد و از آنها تقاضاى آب براى فرزند شیرخوار خود کرد، ولى سپاه
سنگ دل عمر بن سعد به فرزند شش ماهه او رحم نکرد و با هدف تیر قرار دادنش، وى را در
آغوش پدر غرقه به خون کرد.
امام حسین علیه السلام بدن غرقه به خون على اصغر علیه السلام را به خیمه برگرداند و
بار دیگر به مبارزه پرداخت . آن حضرت، زخم هاى فراوانى را در میدان مبارزه متحمل
شد، تا آن که بر اثر کثرت جراحات به زمین افتاد.
در آن حال نیز دشمنان رهایش نکرده و با ابزارهاى گوناگون، از جمله تیر، نیزه، شمشیر
و سنگ بر بدنش ضرباتى وارد آوردند.
سرانجام، آن حضرت تاب و توان از کف داد و بر خاک گرم کربلا بر زمین افتاد و آماده
مهمانى خدا گردید.
شمر بن ذى الجوشن، با قساوت تمام به سوى بدن خونین آن حضرت رفت، در حالى که رمقى در
بدن شریفش بود، سر مبارکش را از قفا جدا کرد و سر بریده را به خولى اصبحى تحویل داد
تا به نزد عمر بن سعد منتقل کند.
 
 
 
14
پس از شهادت امام حسین علیه السلام
دشمنان اهل بیت علیه السلام پس از شهادت جان سوز امام حسین علیه السلام و یارانش،
دست از جنایات خویش برنداشتند، بلکه در این روز غم آلود جنایت هاى دیگرى مرتکب شدند
که به اختصار بیان مى کنیم :
1- غارت خیمه ها
سپاه عمر بن سعد، به ویژه دسته نابکار شمر، پس از شهادت امام حسین علیه السلام به
خیمه هاى آن حضرت یورش برده و خیمه ها را غارت کردند و چهارپایان، لباس ها، صندوق
ها، اسلحه ها و خوراکى ها را به یغما بردند. آنان، حتى حریم اهل بیت علیه السلام را
مراعات نکردند و زیور و لباس هاى زنان را از آن ها ستاندند، به طورى که زنان اهل
بیت علیه السلام به عمر بن سعد پناهنده شده و از شدت جنایت کارى شمر و گروه نابکارش
شکایت کردند و عمر بن سعد به ظاهر، دستور داد که از غارت خیمه ها دست بردارند.
از حمید بن مسلم روایت شد: به اتفاق شمر بن ذى الجوشن و گروهى از پیادگان، از خیمه
ها گذشتیم تا به على بن الحسین علیه السلام رسیدیم که از شدت بیمارى از هوش رفته
بود. همراهان شمر گفتند: که این بیمار را هم بکشیم ؟
من گفتم : سبحان الله چه بى رحم مردمید شما. آیا این کودک ناتوان را هم مى خواهید
بکشید؟ همین بیمارى که بر او عارض شده، او را کافى است . به هر طریقى بود آنان را
از کشتن على بن الحسین علیه السلام بازداشتم، ولى آن بى رحم ها پوستى را که آن حضرت
بر آن خفته بود بکشیدند و به یغما بردند.
2- آتش زدن خیمه ها
دشمنان پس از غارت خیمه ها و به یغما بردن دارایى ها و اشیاى موجود بازماندگان،
خیمه ها را به آتش کشیدند. در این هنگام، کودکان و زنان بى سرپرست، از خیمه ها
بیرون آمده و به بیابان هاى اطراف گریختند.
راوى گفت : پس از غارت خیمه ها، آن ها را آتش زدند و بانوان مکرمات با سر و پاى
برهنه در حالى که لباس هاى ایشان را ربوده بودند، از خیمه ها بیرون ریختند و صدا به
شیون و گریه بلند نمودند و در حال خوارى به اسیرى رفتند.
3- تاختن اسب بر پیکر شهیدان
عمر بن سعد خطاب به سپاه خود گفت : چه کسانى آمادگى تاختن اسب بر کشتگان را دارند؟
ده نفر از آنان اعلام آمادگى کردند که از آن جمله بودند: اسحاق بن حیاة حضرمى، احبش
بن مرثد و اسید بن مالک .
این عده پس از نعل بندى اسبان خویش بر پیکر شهیدان کربلا، از جمله اباعبدالله
الحسین علیه السلام اسب تاختند و پیکرهاى پر از جراحت و بى سر شهیدان را در هم
شکستند.
این گروه نابکار وقتى برگشتند، در نزد عبیدالله بن زیاد براى گرفتن جایزه خیانت و
جنایت خویش، از کار خود چنین تعریف کردند: نحن رضضنا الصدر بعد الظهر بکل یعبوب
شدید الاسر؛ ما کسانیم که بر بدن حسین و یارانش اسب راندیم به حدى که استخوانهاى
سینه آنان را در زیر سم ستوران چون آرد نرم کردیم !
عبیدالله بن زیاد، اعتنایى به آن ها نکرد و دستور داد که جایزه اندکى به آنها
بدهند. این عده پس از قیام مختار بن ابى عبیده ثقفى (در سال 66 ه .ق در کوفه به
سزاى اعمالشان رسیدند. به دستور مختار دست و پاى آنان را با میخ ‌هاى آهنین بر زمین
کوبیدند و بر بدنشان آن قدر اسب دوانیدند که پیش ‍ از هلاکت شدنشان اعضا و اجزاى
بدنشان از هم جدا شد
4- ارسال سر مقدس امام حسین علیه السلام به کوفه
عمر بن سعد در عصر عاشورا براى خوش خدمتى بیش تر و اعلام وفادارى به عبیدالله بن
زیاد و خاندان بنى امیه، دستور داد سر بریده امام حسین علیه السلام را با شتاب به
کوفه ببرند و عبیدالله بن زیاد را از پایان یافتن غائله کربلا با خبر گردانند.
ماموریت رساندن سر مقدس اباعبدالله الحسین علیه السلام با خولى بن یزید اصبحى و
حمید بن مسلم بود. آنان شب به کوفه رسیدند. در آن هنگام دارالاماره نیز بسته بود.
به همین جهت شب را در خانه خویش گذرانده و بامداد روز یازدهم سر مقدس امام حسین
علیه السلام را نزد عبید الله بردند.
سرهاى دیگر شهیدان را پس از بریدن و شست و شو دادن، میان سرکردگان جنایت کار تقسیم
کردند تا نزد عبیدالله برده و پاداش بگیرند و بدین وسیله به وى نزدیک شوند.
5- اسارت اهل بیت علیه السلام
پس از شهادت اباعبدالله الحسین علیه السلام و ارسال سرهاى شهیدان به کوفه، عمر بن
سعد در روز یازدهم محرم، بر کشته هاى خویش نماز گزارد و آنان را دفن نمود، ولى بدن
مقدس شهیدان را در بیابان کربلا رها کرد. آنگاه دستور داد زنان، کودکان و
بازماندگان واقعه عاشورا را اسیر کرده و به کوفه ببرند. هنگام خروج از سرزمین کربلا
به خواسته اسیران و یا به دستور عمر بن سعد جهت تازه کردن داغ اسیران و عزیز از دست
دادگان، آنان را از کنار پیکرهاى شهیدان عبور دادند.
چون کجاوه هاى بى محمل به قتلگاه رسیدند، اسیران مظلوم اهل بیت علیه السلام از فراز
کجاوه ها خود را به زمین انداختند و به سوى شهیدان غرقه به خون خویش شتافتند.
هر کس بدن شهیدى را در برگرفت و بر او مویه و سوگوارى کرد و سپس از او خداحافظى
نمود، ولى سوگوارى و گریستن سکینه بر پدرش امام حسین علیه السلام و نحوه خداحافظى
اش، سنگ خاره را آب مى کرد. هم چنین عمه اش زینب کبرى علیهاالسلام با اندوه و دل
شکسته از شهیدان، به ویژه بدن مقدس برادرش امام حسین علیه السلام خداحافظى کرد. این
آخرین دیدار آنان با بدن عزیزانشان بود.
راوى گفت : به خدا سوگند فراموش نمى کنم زینب دختر على علیه السلام را آن هنگام که
بر برادرش مویه مى کرد و با صداى غمگین و دلى داغدار، خطاب به جدش محمد مصطفى صلى
الله علیه و آله مى گفت : اى محمد، کروبیان بر تو درود فرستادند! این حسین توست که
با اعضاى پاره در خون خویش آغشته است . این دختران تواند که آنان را اسیر کرده اند.
اى محمد، این حسین توست که به دست زادگان زنا کشته شده و پیکر مطهرش بر روى خاک
افتاده است و باد صبا بر او خاک و غبار مى افشاند. اى محمد، این حسین توست که سرش
را از قفا بریده اند و عمامه و رداى او را ربوده اند و...
 
 
 
15
یاران شهید
شمار اصحاب و یاران اباعبدالله الحسین علیه السلام - چه آنان که پیش از شهادت آن
حضرت و چه آنان که پس از شهادت ایشان از دنیا رفته اند - زیاد است . گرچه شایسته
بود که نام شرح حال مختصرى از آنان را در این جا باز مى گفتیم، لیکن به دلیل
محدودیت این نوشتار معذوریم .
گفتنى است که یاران و اصحاب فداکار امام حسین علیه السلام بهترین یاران اهل بیت
علیه السلام بودند. چرا که آنان، دست از زن و فرزند و تعلقات مادى کشیده و به یارى
امام شان شتافتند و مظلومانه، ولى قهرمانانه به شهادت رسیدند.
امام حسین علیه السلام با این که در شب عاشورا بیعت خویش را از همه باز ستاند و
آنان را در بازگشت آزاد گذاشت، امام آنان با نشاط و روحیه اى وصف ناپذیر ایستادگى
کرده و اعلام وفادارى نمودند و در پاسخ آن حضرت عرضه داشتند: اگر هفتاد بار ما را
بکشند، بدن ما را آتش بزنند و دوباره زنده کنند، دست از یارى تو بر نداشته و از تو
جدا نمى شویم . ما زندگى پس از تو را نمى خواهیم و خدا زشت سازد زندگى پس از تو را.
 
به راستى یاران امام حسین علیه السلام در مقام عمل ثابت قدم مانده و با میل و رغبت
از آن حضرت پشتیبانى کرده و خود را فداى وى نمودند. به همین جهت شهیدان واقعه کربلا
و یاران فداکار امام حسین علیه السلام، نزد اهل بیت عصمت و ائمه اطهار علیه السلام
مقامى بس والا و ویژه اى دارند.
شخصى به امام صادق علیه السلام گفت : اخبرنى عن اصحاب الحسین علیه السلام و اقدامهم
على الموت .
فقال علیه السلام : انهم کشف لهم الغطاء حتى راءوا منازلهم من الجنة . فکان الرجل
منهم یقدم على القتل لیبادر الى حوراء یعانقها و الى مکانه من الجنة ؛
مرا از یاران امام حسین علیه السلام و چگونگى استقبال آنان از شهادتشان خبر بده .
امام صادق علیه السلام فرمود: حجاب ها از برابر دیدگانشان کنار زده شد، به طورى که
جایگاه خود را در بهشت مى دیدند. به همین جهت هر یک از آنان براى کشته شدن، از
دیگران پیشى مى گرفت تا به نعمت هاى الهى و جایگاه خود در بهشت دست یابد.
همین عشق و ایثار بود که تعداد اندک آنان را در برابر سپاه سى هزار نفرى عمر بن سعد
از بامداد تا عصر روز عاشورا، مقاوم و پایدار نمود و با شهادت قهرمانانه خود، لرزه
اى بر ارکان نظام اموى به وجود آوردند.
گرچه مشهور است که تعداد یاران شهید امام حسین علیه السلام 72 تن مى باشد، امام
مورخان شمار آنان را تا 140 تن گفته اند که برخى از شهدا محل اتفاق مورخان هستند و
پاره اى از اسامى به صورت گوناگون در منابع تاریخى نقل شده اند.
البته تردیدى نیست، با اضافه شدن شهیدانى که پیش از شهادت امام حسین علیه السلام و
یا پس از شهادت آن حضرت، در کوفه به شهادت رسیده اند، تعداد یاران شهید آن حضرت از
72 تن تجاوز خواهد کرد. هم چنین درباره شهیدان اهل بیت علیه السلام در کربلا، نظر
واحدى ارائه نشده و به اختلاف سخن گفته اند. برخى از مورخان آنان را 22 تن، برخى
دیگر هیجده تن و عده اى نیز هفده تن دانسته اند.
 
اما ...
حسین بیشتر از آب تشنه لبیک بود اما افسوس که به جای افکارش زخمهای تنش را نشانمان دادند و بزرگترین درد او را بی آبی معرفی کردند!
 
پیام عاشورا به جهان اسلام امروز

برای جستجوی پیام های عاشورا به جهان اسلام امروز لازم است به بررسی خطبه ها و سخنان برپاکننده قیام عاشورا بپردازیم و در شرایط امروز به فرمان او اقتدا کنیم. مهمترین پیام عاشورا امر به معروف و نهی از منکر است. در حقیقت این فریضه بیانگر عدم بی تفاوتی مسلمانان به احوال یکدیگر است یعنی کسی که مسلمان باشد و نسبت به شرایط دیگران غم و دردی نداشته باشد و در پی اصلاح نباشد اساسا مسلمان نخواهد بود. چنانکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: « مَنْ أَصْبَحَ لَا یَهْتَمُّ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِینَ فَلَیْسَ مِنْهُمْ وَ مَنْ سَمِعَ رَجُلًا یُنَادِی یَا لَلْمُسْلِمِینَ فَلَمْ یُجِبْهُ فَلَیْسَ بِمُسْلِم »(الکافی، ج2ص164) کسی که صبح کند در حالی که تلاشی برای برطرف شدن مشکلات و امور مسلمین نداشته باشد از ایشان نیست و کسی که صدای مردی را که از مسلمین کمک می خواهد بشنود و جوابش را نگوید مسلمان نیست.

با توجه به این روایت و نگاهی به پیام امربه معروف و نهی از منکر در واقعه عاشورا مسلمانان و نامسلمانان در این زمان خط کشی خواهند شد.

امام حسین علیه السلام در خطبه ای در کنار خانه کعبه با فریاد برسر علمای دین به آیات قرآن استناد کرده و خواستار توجه آگاهان به مسائل اجتماعی جهان اسلام می شود :

لَوْ لا یَنْهاهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ، یعنى «چرا مربّیان خداپرست و دانشمندان، آنان را از گفتار گناه آلودشان باز نمى دارند؟- مائده: 63»، و [در آیه اى دیگر] فرماید: لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ- إلى قوله: لَبِئْسَ ما کانُوا یَفْعَلُونَ یعنى: «کسانى از فرزندان اسرائیل (یعقوب) که کافر شدند لعنت شدند- تا آنجا که فرماید:- آرى، بد بوده است آنچه را که انجام مى دادند- مائده: 78»، و تنها دلیل انتقاد و بدگوئى خداوند از ایشان این بود که آن افراد با اینکه اعمال منکر و ناپسند ستمکاران را مشاهده مى کردند، ولى به جهت بهره اى که از آنان مى بردند و هراسى که از آن بر حذر بودند، در منع و بازداشتن ایشان هیچ قدمى بر نمى داشتند. در حالى که خداوند مى فرماید: فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ یعنى: «شما از مردم مترسید، و از من بترسید- مائده: 44» و نیز فرماید: الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ یعنى: «و مردان و زنان مؤمن دوستان و یاوران یک دیگرند، به کار نیک و پسندیده فرمان  مى دهند، و از کار زشت و ناپسند باز مى دارند- توبه: 71»، بنابراین خداوند به «امر به معروف» و «نهى از منکر» بعنوان فریضه اى از جانب خود سخن آغاز فرمود، چه او بر این مطلب واقف بود که اگر حقّ این دو مطلب ادا شده و تحقّق پذیرد و برپا ماند، تمامى واجبات چه آسان و چه مشکلش پایدار و استوار مى گردد.(تحف العقول، ص237)

اگر اندیشمندان و عالمان دینی بفکر اصلاح امور جامعه نباشند و در برابر تغییرات فرهنگی و ارزشی جامعه سکوت کنند و بی تفاوتی داشته باشند قطعا با عالمان بنی اسرائیل فرقی ندارند که با غیبت حضرت موسی علیه السلام در مقابل پرستش سامری هیچ نگفتند و نکردند. برای هر زمان و مکانی و در هر دینی، سامری پرستی وجود دارد که البته هشدارها و انذار علما موجب آگاهی مردم می شود. در جهان امروز هم خیل عظیمی از مسلمانان شیفته و دلباخته جاذبه های مادی فرهنگ غرب شده اند و قسمتی از دین را رها کرده و متلازم قسمت دیگر شده اند. نماز و حج را بپا داشته و در شهوات فرو رفته اند. باجهای دولتهای غربی در بهره مندی ایشان از دنیا موجب سکوت در برابر وحشیانه ترین حملات صهیونیستها که دشمنی خود را به جهان اسلام ثابت کرده اند در غزه شده است و باید این فراز از خطبه امام حسین علیه السلام را برای ایشان قرائت کرد.

امام بعد از این مقدمه خطاب به علمای امت می فرمایند: « سپس شما اى مردمان پرنفوذ، جماعتى هستید معروف به دانش و خوبى و خیرخواهى، و بواسطه خدا در دل دیگران مهابتى پیدا نموده اید، شرافتمند از شما حساب مى برد، و ناتوان و ضعیف شما را گرامى مى دارد، و آنان که با شما هم درجه و همپایه اند و بر آنان حقّ نعمتى ندارید شما را بر خود مقدّم مى دارند. هر گاه نیازهاى مردم از ایشان دریغ شود شما به شفاعت برمى خیزید چونان هیبت پادشاهان و ملوک، و عزّت بزرگان و سروران در کوى و برزن گذر مى کنید، آیا جز این است که تمام اینها را تنها به جهت امیدى که مردم به برپائى حقوق الهى بشما دارند نائل شده اید؟! هر چند که شما از اداى غالب حقوق خدائى در تقصیر و کوتاهى بسر میبردید و حقّ امامان را ناچیز و بى اهمیّت مى شمرید، امّا حقّ افراد ناتوان را پس پایمال ساختید، ولى حقّ خود را- بنا بر ادّعایتان- طلب کردید. نه مالى را بخشش نمودید، و نه جانى را براى آفریننده اش به مخاطره انداختید، و نه با خویشاوندى براى رضاى خدا به ستیز پرداختید، [و با این حال ] شما بر خدا آرزوى بهشت مى کشید؛ و همجوارى با پیامبران؛ و امان از عذابش را خواهانید!! »

احترام مردم به علما آیا جز بخاطر خداست؟ مردم دنبال رضایت خدا هستند که اقتدای به علما می کنند اما اگر علما وظیفه خود را در راهنمایی مردم و امر به معروف و نهی از منکر ایشان انجام ندهند آنگاه مورد خطاب امام علیه السلام خواهند بود که فرمود: « من بر شما جماعت آرزومند از خداوند؛ بیمناکم و در هراس، که مبادا گرفتار عذابى از عذابهاى الهى؛ و مشمول عقوبت خداوند گردید، زیرا شما به یک مقامى از بزرگى رسیده اید که بدان بر دیگران برترى و ترجیح یافته اید- در حالى که افراد مشهور به خداپرستى احترام نشوند- و شما بخاطر خدا در میان مردم ارجمند شده اید، با چشم خود مى بینید و ناظرید که پیمانهاى الهى شکسته شده؛ و هراس ندارید!؟ با آنکه از شکستن پیمان پدرانتان در هراسید! عهد و پیمان رسول خدا صلّى اللَّه علیه و اله و سلّم خوار و بى مقدار گشته، و کورها و لالها و زمین گیرها در همه شهرها بى سرپرست و بى پناه مانده اند، و بر آنان رحم نمى شود، با این حال شما در حدّ مسئولیّت خود نیز کار نمى کنید، و آن کس را که در این راه وظیفه اش را انجام مى دهد یارى نمى کنید! به مسامحه و سازش با ستمگران خود را آسوده مى دارید، و تمام اینها از جهت آنست که خداوند فرمان جلوگیرى از منکرات و بازداشتن مردم را از آنها داده، و شما از آن  غافلید و بدان بى توجّه! و شما از این لحاظ گرفتارترین مردمید! و سهم بیشترى از این مصیبت را دارائید، زیرا شما در حفظ مقام رفیع علمى دانشمندان، مغلوب و دچار شکست شدید، و اى کاش مى دانستید، یا کوشش و تلاشى داشتید.»( تحف العقول-ترجمه جعفرى، ص: 220) 

حال در شرایط مواجه کشور ما با تهاجم فرهنگی، در مواجه جهان اسلام با حمله صهیونیستها به غزه، در فخرفروشی پیشرفتهای تکنولوژیک کشورهای صنعتی به کشور های اسلامی، در قرائت های جدید و نوپا با ژستهای روشنفکرانه از متن دین، در تفرقه افکنی های مذاهب اسلامی علمای دین اسلام اعم از شیعه و سنّی چه وظیفه ای دارند؟ در برابر همه این مسائل و اوضاع امت، علما، آگاهان و دانایان دین بعنوان پیش قراولان امت اسلامی در حرکتهای زنده اسلامی به ایفای نقش در برابر ندای تاریخی امام حسین علیه السلام می پردازند و مسلمانان نیز با تبیین امام از نقش علما به نظارت و هماهنگی با ایشان دست می یابند.
 
زود تــَــر  بِریـــد جِلـــو وآسهِ دَردُ دِل با خُــــــــــدآ عَجَلـــــــ♥ــه دآرم...
پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان