چلو کباب
کارمند : یه بار واسه رئیسم لطیفه تعریف کردم.رئیسم هم واسم چلو کباب خرید.
دوستش : یعنی این قدر از لطیفت خوشش اومد؟
کارمند : نه بابا چون زده بود توی گوشم می خواست از دلم در بیاره!
خال مادر زاد
پدر : آقای پلیس!پسر 6 ساله ی ما گم شده.
پلیس : پسرتون علامت مخصوصی نداره؟
پدر: چرا پسرمون یه خال سیاه مادر زاد رو چونش داره.:84:
مادر:نه پسرم خال نداره.چند دقیقه پیش قبل این که گم شه داشت شکلات میخورد.یه کم شکلات به چونش چسبیده بود!
ملچ ملوچ
پادشاه ظالمی بود که واسه ی سرگرمی خودش آدم ها رو جلوی شیرهای گرسنه می انداخت.
یه روز پادشاه کشور همسایه بهش گفت:از دیدن این که شیر ها آدمی رو می خورند ناراحت نمیشی؟
شاه ظالم جواب داد:اصلا ناراحت نمیشم.شیر های من تربیت شده ان.هیچ وقت موقع غذا خوردن ملچ ملوچ راه نمی اندازن!
تو رو خدا سپاس بدید خیلی زحمت کشیدم.
کارمند : یه بار واسه رئیسم لطیفه تعریف کردم.رئیسم هم واسم چلو کباب خرید.

دوستش : یعنی این قدر از لطیفت خوشش اومد؟

کارمند : نه بابا چون زده بود توی گوشم می خواست از دلم در بیاره!

خال مادر زاد
پدر : آقای پلیس!پسر 6 ساله ی ما گم شده.

پلیس : پسرتون علامت مخصوصی نداره؟

پدر: چرا پسرمون یه خال سیاه مادر زاد رو چونش داره.:84:
مادر:نه پسرم خال نداره.چند دقیقه پیش قبل این که گم شه داشت شکلات میخورد.یه کم شکلات به چونش چسبیده بود!

ملچ ملوچ
پادشاه ظالمی بود که واسه ی سرگرمی خودش آدم ها رو جلوی شیرهای گرسنه می انداخت.
یه روز پادشاه کشور همسایه بهش گفت:از دیدن این که شیر ها آدمی رو می خورند ناراحت نمیشی؟
شاه ظالم جواب داد:اصلا ناراحت نمیشم.شیر های من تربیت شده ان.هیچ وقت موقع غذا خوردن ملچ ملوچ راه نمی اندازن!

تو رو خدا سپاس بدید خیلی زحمت کشیدم.
