17-10-2013، 12:26
(آخرین ویرایش در این ارسال: 17-10-2013، 12:30، توسط ЯØறдητ!c✘ G!гL.)
نـگـــآهـَــت هـَـرقـَבر هـَـم
בور بآشــد آرامــم مےکُنـב ...
و آوایے آمَـבنــت رآ בر گوشَم
زمـزمــه ...
چـِقـَבر رسیـבنـت رآ
בوسـ♥ـت בآرم ...
آغـــوشَــم בر ازدِحــــآم
سَـــرمآے تنهآیے
تـَـنــهآ برآے تـــ♥ـو هـَـنـــوز
گـَـــرم اســت ...
ڪـآش بـבآنے لـَـحَــظـآتـم
بے تو چه בَرבنــآڪ اســت ... ♥
✘ ♥ ✘ ♥ ✘
مینــویسـم سـرشـــار از عـشـ♥ــق
بــرای تـــویـی کـه همیــشــه
تنهـا مخـاطـبــ♥ـ خـــاصّ ِ
دل نــوشـتــههـای ِ منــی!
بــرای تــ ــو کـه بـخـوانـی! بـدانـی!
دوستـــ♥ــ داشتـنـتــــ♥ــ در مــــن ،
بــــیانتـــهـاستـــــــ ... ♥
✘ ♥ ✘ ♥ ✘
نـفـســ ♥ ــم مـخـ ـاطب نبــ ـودی ،
کــ ــه خــ ــآص شــ ــدی !
خـــ ♥ ــاص بــ ــودی ،
کـ ــه اکــ ــنون مـخـ ــآطـبــی ... ♥
✘ ♥ ✘ ♥ ✘
ایــنجا هــمه چــی مخــاطب داره.
مـخــاطـب هـمیشــگی من!
نـفــســ ♥ ــم!
بـه عـ ـشـ ♥ ـق تــ ــو ،
عـ ـاشـ ـقـآنـه هـآی دلــ ــ ــم رو
تو لـحـظـه هــآیی پــر از دلـتنگــی
و درد دوریــت می نـویسـ ــم .
نـازنـیــنــم!
ایـن رو بــدون :
دوسـ ــتـتــــ دارمـــ . . . ♥
بی انـتــهـــآ !
حـتی اگــر کــنارم نبــآشــی ... ♥
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
کجاست بارشی از ابر مهربان صدایت ؟
که تشنه مانده دلم در هوای زمزمه هایت
به قصه ی تو هم امشب ، درون بستر سینه
هوای خواب ندارد ، دلی که کرده هوایت
تهی است دستم اگر نه برای هدیه به عشقت
چه جای جسم و جوانی ... که جان من به فدایت
چگونه می طلبی هوشیاری از من ِ سرمست
که رفته ایم ز خود پیش چشم هوش ربایت
هزار عاشق دیوانه در من است ... که هرگز
به هیچ بند و فسونــی نمی کنند رهایت
دل است جای تو تنها و جز خیال تو کس نیست
اگر هر آینه ، غیر از تویی نشست به جایت
هنوز دوست نمی دارمت مگر به تمامی ؟
که عشق را همه جان دادن است اوج و نهایت
در آفتاب نهانم که هر غروب و طلوعی
نهم جبین وداع و سر سلام به پایت
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
به مُردادی ترین گرما قسم ، بدجور دلتنگم !!
شبیه گچ شده از دوری ات ، بانوی من ! رنگم
حسودی می کند دستم به لبهایی که بوسیدت
وَ من بیچاره ی چشم تو ام ... با چشم می جنگم
تنم از عطر آغوشِ تو دارد باز می سوزد
جهنّم شد بهشتم ؛ تا پرید آغوشت از چنگم
نظام آفرینش ناگهان بر عکس شد دیدم
زدی با شیشه ی قلبت شکستی این دلِ سنگم !
گلویم را گرفته بُغضی از جنسِ سکوت امشب
" گُلِ گلدون من ..." جا باز کرده توی آهنگم !
بَدَم می آید از اینقدر تنهایی وَ دلشوره
ازین احساسهای مسخره ! از گوشی ام ... زنگم !
فضای شعر هم بدجور بوی لج گرفته ، نه ؟
دقیقاً بیست و یک روز است گیج و خسته و منگم!
تو تقصیری نداری ، من زیادی عاشقت هستم
همین باعث شده با هر نگاهی زود می لنگم !
همان بهتر که از هذیان نوشتن دست بردارم
به مرگِ شاعرِ چشمت قسم بدجور دلتنگم ...
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
لطف کنید عکس با مطلب بزارید البته اگه دوس دارید.
בور بآشــد آرامــم مےکُنـב ...
و آوایے آمَـבنــت رآ בر گوشَم
زمـزمــه ...
چـِقـَבر رسیـבنـت رآ
בوسـ♥ـت בآرم ...
آغـــوشَــم בر ازدِحــــآم
سَـــرمآے تنهآیے
تـَـنــهآ برآے تـــ♥ـو هـَـنـــوز
گـَـــرم اســت ...
ڪـآش بـבآنے لـَـحَــظـآتـم
بے تو چه בَرבنــآڪ اســت ... ♥
✘ ♥ ✘ ♥ ✘
مینــویسـم سـرشـــار از عـشـ♥ــق
بــرای تـــویـی کـه همیــشــه
تنهـا مخـاطـبــ♥ـ خـــاصّ ِ
دل نــوشـتــههـای ِ منــی!
بــرای تــ ــو کـه بـخـوانـی! بـدانـی!
دوستـــ♥ــ داشتـنـتــــ♥ــ در مــــن ،
بــــیانتـــهـاستـــــــ ... ♥
✘ ♥ ✘ ♥ ✘
نـفـســ ♥ ــم مـخـ ـاطب نبــ ـودی ،
کــ ــه خــ ــآص شــ ــدی !
خـــ ♥ ــاص بــ ــودی ،
کـ ــه اکــ ــنون مـخـ ــآطـبــی ... ♥
✘ ♥ ✘ ♥ ✘
ایــنجا هــمه چــی مخــاطب داره.
مـخــاطـب هـمیشــگی من!
نـفــســ ♥ ــم!
بـه عـ ـشـ ♥ ـق تــ ــو ،
عـ ـاشـ ـقـآنـه هـآی دلــ ــ ــم رو
تو لـحـظـه هــآیی پــر از دلـتنگــی
و درد دوریــت می نـویسـ ــم .
نـازنـیــنــم!
ایـن رو بــدون :
دوسـ ــتـتــــ دارمـــ . . . ♥
بی انـتــهـــآ !
حـتی اگــر کــنارم نبــآشــی ... ♥
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
کجاست بارشی از ابر مهربان صدایت ؟
که تشنه مانده دلم در هوای زمزمه هایت
به قصه ی تو هم امشب ، درون بستر سینه
هوای خواب ندارد ، دلی که کرده هوایت
تهی است دستم اگر نه برای هدیه به عشقت
چه جای جسم و جوانی ... که جان من به فدایت
چگونه می طلبی هوشیاری از من ِ سرمست
که رفته ایم ز خود پیش چشم هوش ربایت
هزار عاشق دیوانه در من است ... که هرگز
به هیچ بند و فسونــی نمی کنند رهایت
دل است جای تو تنها و جز خیال تو کس نیست
اگر هر آینه ، غیر از تویی نشست به جایت
هنوز دوست نمی دارمت مگر به تمامی ؟
که عشق را همه جان دادن است اوج و نهایت
در آفتاب نهانم که هر غروب و طلوعی
نهم جبین وداع و سر سلام به پایت
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
به مُردادی ترین گرما قسم ، بدجور دلتنگم !!
شبیه گچ شده از دوری ات ، بانوی من ! رنگم
حسودی می کند دستم به لبهایی که بوسیدت
وَ من بیچاره ی چشم تو ام ... با چشم می جنگم
تنم از عطر آغوشِ تو دارد باز می سوزد
جهنّم شد بهشتم ؛ تا پرید آغوشت از چنگم
نظام آفرینش ناگهان بر عکس شد دیدم
زدی با شیشه ی قلبت شکستی این دلِ سنگم !
گلویم را گرفته بُغضی از جنسِ سکوت امشب
" گُلِ گلدون من ..." جا باز کرده توی آهنگم !
بَدَم می آید از اینقدر تنهایی وَ دلشوره
ازین احساسهای مسخره ! از گوشی ام ... زنگم !
فضای شعر هم بدجور بوی لج گرفته ، نه ؟
دقیقاً بیست و یک روز است گیج و خسته و منگم!
تو تقصیری نداری ، من زیادی عاشقت هستم
همین باعث شده با هر نگاهی زود می لنگم !
همان بهتر که از هذیان نوشتن دست بردارم
به مرگِ شاعرِ چشمت قسم بدجور دلتنگم ...
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
لطف کنید عکس با مطلب بزارید البته اگه دوس دارید.