امتیاز موضوع:
  • 2 رأی - میانگین امتیازات: 3
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

ترول بازگشایی مدارس

#1
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
http://www.8pic.ir/images/44280302420582409545.jpg
پاسخ
 سپاس شده توسط دختری تنها درباران ، Ƒαкє ѕмιƖє ، تیناجونی ، azary ، ~Mahnaz~ ، 2963 ، mahdi.ir ، کیمیانا ، kourosh A ، ຖēŞค๑໓ ، نازنین*
آگهی
#2
مرسیShy
:159:آرام ترسکوت کن....!صدای بی تفاوتی هایت آزارم می دهد.........!!!:ess:
پاسخ
#3
تکراری
پاسخ
#4
ممنونHeart
پاسخ
#5
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
http://teroll.ir/wp-content/uploads/2012/08/72862104116578147427.png

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
http://www.iranokb.com/wp-content/uploads/2012/09/smsfa-org_troll_fa01671.jpg
پاسخ
 سپاس شده توسط mahdi.ir
#6
ممنون
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
ترول بازگشایی مدارس 1
پاسخ
آگهی
#7
حلول ماه مهر
ماه اتمام خوابهای رویایی
شب بیداری های طولانی
بخور بخواب و بیکاری
گشت و گزار و عیاشی
بر شما خجستگان عزیزتر از جان ، تبریک و تسلیت باد …
.
.
یادش بخیر ، پشت دفترای قدمیم مدرسه ؛ آدمک چارخونه روی تخته سایه :
“تعلیم و تعلم عبادت است”
.
.
ماه مهر از آنچه در تقویم می بینید به شما نزدیک تر است !
چقدر زود دیر میشود …
.
.
یادش بخیر ؛ در به در دنبال یکی میگشتیم دفترامونو جلد کنه !!!
.
.
دقت کردین ؟؟؟
چند ساله که توی این ایام وقتی به یه بچه مدرسه ای میگی “وااااااااااااااااااااای دوباره باید بری مدرسه” اصلا انگار نه انگار ، کارشون از دایورت و بلوتوث و وای فای هم گذشته …
نمیدونم توی این قضیه دانشمندان دست داشتن یا نه ؟!؟!؟!
.
.
چشماتونو ببندید و اون لحظه ای رو به خاطر بیارید که آخرین امتحان رو تموم کردید و برگه رو دادید به مراقب و با یه حس خَلاصی دارید میاید سمت خونه و واسه تابستون نقشه میکشید و هزارتا رویا …
هووووووووووی عمو کجایی ؟ جلوی پاتو نگاه کن ؛ فردا باید بری مدرسه …
.
.
چه حس خوبی بود وقتی میرسیدیم به درسهای آخر کتاب …

.
.
عاغا کصافط اینطوری نوشته میشه “کثافت”
گفتم یادآوری کنم بچه هایی که میرن مدرسه غلط املایی هاشونو گردن ما نندازن !!!
راستی عاغا هم آقا نوشته میشه !
.
.
بابا غصه نداره تا چشم به هم بزنی تموم میشه …
“زمزمه های پدر و مادر در عصر ۳۱ شهریور”
.
.
تقدیم به متولدین ۷۳ به بعد :
اول مهر ماه شنبس …
غروب جمعه ی ۳۱شهریور …
صدای اذانم میاد !
فرداش باید بری مدرسه بعد ۳ ماه …
تصورِشم عذاب آوره ؛ وای داره گریم میگیره ، دستمال کاغذی برسون …
.
.
سوال : یکشنبه میایی دانشگاه یا سه شنبه ؟
پاسخ صحیح : بعد از حذف و اضافه …
.
.
دلم واسه اول دبستانم تنگ شده که وقتی تنها یه گوشه حیاط مدرسه وایستادی ، یه نفر میومد و بهت میگفت : با من دوست میشی ؟؟؟
.
.
شما یادتون نمیاد ، پاکن های جوهری که یه طرفش قرمز بود یه طرفش آبی ، بعد با طرف آبیش می خواستیم که خودکارو پاک کنیم همیشه آخرش یا کاغذ رو پاره می کرد یا سیاه و کثیف می شد …
.
.
شما یادتون نمیاد ، وقتی مشق مینوشتیم پاک کن رو تو دستمون نگه میداشتیم بعد عرق میکرد ، بعد که میخواستیم پاک کنیم چرب و سیاه میشد و جاش میموند ، دیگه هر کار میکردیم نمیرفت ، آخر سر مجبور میشدیم سر پاک کن آب دهن بمالیم بعد تا میخواستیم خوشحال بشیم که تمیز شد میدیدیم دفترمون رو سوراخ کرده !
.
.
شما یادتون نمیاد ، اون قدیما هر روزی که ورزش داشتیم با لباس ورزشی می رفتیم مدرسه …
احساس پادشاهی می کردیم که ما امروز ورزش داریم ، دلتون بسوزه !
.
.
شما یادتون نمیاد ، سر صف پاهامونو ۱۸۰ درجه باز می کردیم تا واسه رفیق فابریکمون جا بگیریم !
.
.
یکی از ترسناک ترین جملات دوران مدرسه :
یه برگه از کیفتون بیارید بیرون !
.
.
تفاوت دو جنس رو از اینجا بفهمید که دخترا دو ماه قبل از سال تحصیلی جدید لوازم تحریرشون آمادس ولی پسرا سه هفته بعد از شروع مهر تازه یادشون میاد حتی کتاباشونو نگرفتن …
.
.
یادش بخیر تو کلاس وقتی درس تموم میشد و وقت اضافه میآوردیم ، تا زنگ بخوره این بازی رو میکردیم که یکی از کلاس میرفت بیرون بعد بچه های تو کلاس یک چیزی رو انتخاب میکردند ، اونکه وارد میشد هرچقدر که به اون چیز نزدیک تر میشد ، محکمتر رو میز میکوبیدیم …
.
.
یادش بخیر دبستان که بودیم هرچی میپرسیدن و میموندیم توش ، میگفتیم ما تا سر اینجا خوندیم !
.
.
یادش بخیر صفحه های خوشنویسی تو کتاب فارسی سال سوم رو …
.
.
یادش بخیر تو دبستان سر کلاس وقتی گچ تموم میشد ، خدا خدا میکردیم معلم به ما بگه بریم از دفتر گچ بیاریم …
همیشه هم گچ های رنگی زیر دست معلم زود میشکست، بعدم صدای ناهنجار کشیده شدن ناخن روی تخته سیاه !
.
.
یادش بخیر خط فاصله هایی که بین کلمه هامون میذاشتیم یا با مداد قرمز بود یا وقتی خیلی میخواستیم خاص باشه ستاره می کشیدیم …
.
.
یادتون میاد ؟؟؟
نوک مداد قرمزای سوسمار نشانو که زبون میزدی خوش رنگ تر میشد …
.
.
تو مدرسه آرزومون این بود که وقتی از دوستمون می پرسیم درستون کجاست اونا یه درس از ما عقب تر باشن …
.
.
وقتی سر کلاس حوصله درس رو نداشتیم ، الکی مداد رو بهانه میکردیم بلند میشدیم میرفتیم گوشه کلاس دم سطل آشغال بتراشیم …
.
.
یادش بخیر حس بعد از آخرین امتحان سال و شروع تابستون و یادش بخیر عصر ۳۱ شهریور و همه خاطره هایی که جلوی چشامون بود …
.
.
همیشه تو مدرسه عادت داشتم همکلاسی هامو بشمرم تا ببینم کدوم پاراگراف برای خوندن به من میفته …
.
.
خودکارهای چهاررنگی هم بود که باس دکمه‌ش رو فشار میدادی تا نوک دلخواهت بیاد بیرون ، اونوخت قرمزش صورتی بود و آبیش بنفش !
تفریح من این بود که تهش رو میکردم تو دهنم با دندون دکمه هاشو فشار می‌دادم ، بعد حواسم نبود دکمه ش فنریه و لبم میرفت لای دکمه ش !!!
.
.
یادمه یکی از پر استرس ترین لحظات دوران ابتدایی وقتی بود که دیکته تموم میشد و مبصر دفترا رو جم میکرد میذاشت رو میز معلم ؛ هی حواسمون به دفترمون بود ببینیم کی نوبت صحیح کردن دیکته ما میشه ، نوبتمون که میشد همش چشممون به خودکار معلم بود ببینیم غلط داریم یا نه … قلبمونم تند تند میزد !!!
.
.
شما یادتون نمیاد اوج احتراممون به یه درس این بود که دفتر صد برگ واسش انتخاب می کردیم !
.
.
شما یادتون نمیاد اون روزهایی که هوا برفی و بارونی بود ناظم مدرسه میگف امروز صف نیست مستقیم برید سر کلاس ما هم خر کیف میشدیم میرفتم کلاس !
.
.
یادمه همیشه واسه اینکه زود برم تو کوچه بازی کنم ، مشقامو چند خط در میون رد میکردم تا زودتر تموم شه …
.
.
خودکارتو گم کنی = خودکار نداری
خودکار نداشته باشی= جزوه نداری
جزوه نداشته باشی = درس نمی خونی
درس نخونی = پاس نمیشی
پاس نشی = مدرک نمی گیری
مدرک نگیری = کار گیرت نمیاد
کار نداشته باشی = پول نداری
پول نداشته باشی = غذا نداری
غذا نداشته باش= لاغر مردنی میشی
لاغر مردنی بشی = زشت میشی
زشت بشی = عاشقت نمیشن
عاشقت نشن = ازدواج نمیکنی
ازدواج نکنی = بچه نداری
بچه نداشته باشی = تنهایی
تنها باشی = افسرده میشی
افسرده بشی = مریض میشی
مریض بشی = میمیری
پس حواست باشه خودکارتو گم نکن وگرنه میمیری …
.
.
خارج از مدرسه (کافه)
تقلب (چشمهایم برای تو)
روز امتحان (روز واقعه)
زنگ زیست (معنی عشق)
کیف مدرسه (محموله)
اولین کسی که معلم از او میپرسد (قربانی)
نگاه دانش آموز به معلم (میخواهم زنده بمانم)
معلمان مدرسه (جنگجویان کوهستان)
زنگ تفریح (حمله به توالت)
مدیر مدرسه (پدر سالار)
پنج شنبه (خانه دوست کجاست)
جلسه معلمان (نقشه قتل دانش آموز)
میز آخر (بهشت پنهان)
پای تخته (قتلگاه)
ورود مدیر مدرسه (تشریفات نظامی)
کارنامه های تجدیدی (سالهای دور از خانه)
تعطیلات مدرسه (روزهای خوشبختی)
نمره ۲۰ (آرزوی محال)
گرفتن تقلب از دست دانش آموز (بازی دیگر تمام است)
امتحان شهریور (شانس زندگی)
فضول کلاس (کارآگاه ویژه)
معلم در خواب دانش آموز (شبهی در تاریکی)
بردن کارنامه به خانه(نبودن سر بر تن)
شب إمتحان (وصیت نامه)
قبولی شهریور (بازگشت به خانه)
تقلب کردن (بی تو هرگز)
زنگ کلاس (دیدار ارواح)
مدرسه (چوبه دار)
زنگ ورزش (امید دانش آموز)
.
.
زمانی که داداشم میرفت مدرسه ، شبها با جوراب و شلوار لی میخوابید که صبح ۵ دقیقه دیرتر بیدار بشه …
.
.
یادش بخیر یه زمانی تو مدرسه با دوستمون هماهنگ می کردیم که :
تو اجازه بگیر برو بیرون منم ۲دقیقه دیگه میام !
بعد معلم عقده ای می گفت صبر کن تا دوستت بیاد بعد برو …
من که حلالشون نمی کنم !
.
.
هفت ساله بودم ؛ یک روز قبل از رفتن به مدرسه پدرم مرا به کناری کشید و گفت باید لباس مناسبی برای مدرسه داشته باشم …
تا آن زمان من فقط یک پارچه ی بزرگ پتو مانند می پوشیدم که دور یکی از شانه ها پیچیده میشد و در کمرم سنجاق میشد …
پدرم یکی از شلوارهای خودش را برداشت ، تا زانو قیچی کرد و به من گفت آن را بپوشم ؛ قد شلوار کاملا اندازه بود اما کمرش بیش از اندازه بزرگ بود ، پدرم با طنابی برایم کمربند درست کرد …
باید قیافه ی خنده داری پیدا کرده باشم اما هیچگاه کت و شلواری نداشته ام که از پوشیدن آن همان غروری را احساس کنم که هنگام پوشیدن شلوار کوتاه شده ی پدرم داشتم !!!
نلسون ماندلا
.
.
باز می آید صدای مدرسه
بانگ شادی هوی و های مدرسه
مرغ دل پر می زند از اشتیاق
در هوای با صفای مدرسه
زنگ تفریح است و خوش پیچیده است
عطر بازی در فضای مدرسه
بوی مهر و مهربانی میدهد
ماه مهر و ابتدای مدرسه
از میان خاطرات کودکی
می روم تا جای جای مدرسه
ناظم مدرسه می گوید : سلام
بچه های با وفای مدرسه
جایتان در قلب ما ، خوش آمدید
پایتان بر چشمهای مدرسه
ایرج خالصی
.
.
میکشم بر لوح دل طرح و نمای مدرسه
تا بماند در دلم جغرافیای مدرسه
میشوم مست از هیاهوی کلاس
نیست صفایی چون صفای مدرسه
ماه مهر میثاق میبندیم با
دوستان با وفای مدرسه
کوکب بخت من اندر آسمان دست تو
ای معلم ای همای مدرسه
هر که نابیناست بینا میشود
با تو در دارالشفای مدرسه
کشتی طوفان زده ای نوح با تدبیر تو
میشود آرام به دست ناخدای مدرسه
شد حیاتم دست تو بعد از خداوند کریم
ای معلم ای خدای مدرسه
.
.
ز دور عمر ، نکو روزگارِ تحصیل است
به از بهار طبیعت ، بهار تحصیل است
به از سپیدی صبح بطالت است ای دل
سیاهیی که به شب های تار تحصیل است
هزار تیر بلا را به سینه بنشاند
کسی که عاشق روی نگار تحصیل است
خوش است زمزمه بحث علم آموزان
خوش آن ترانه که در مرغزار تحصیل است
خوشا کتاب انیس و خوشا کتاب جلیس
خوشا قلم که بدو اعتبار تحصیل است
تو قدر وقت نشناس و جوانی استاد
که لطف غیب ، مددکار کار تحصیل است
.
.
گفت استاد مبر درس از یاد
یاد باد آنچه به من گفت استاد
یاد باد آنکه مرا یاد آموخت
آدمی نان خورد از دولت یاد
هیچ یادم نرود این معنی
که مرا مادر من نادان زاد
پدرم نیز چو استادم دید
گشت از تربیت من آزاد
پس مرا منت از استاد بود
که به تعلیم من اُستاد اِستاد
هر چه دانست ، آموخت مرا
غیر یک اصل که ناگفته نهاد
قدر استاد نکو دانستن
حیف استاد به من یاد نداد
گر بمرده است روانش پر نور
ور بود زنده خدا یارش باد
.
.
یک سال پیش ، آه ؛ وقتی که می شکفت گلهای مدرسه
چشم انتظار بود از پشت پنجره ، بابای مدرسه
بابای مدرسه یعنی : دعای خیر یعنی : نماز صبح
یعنی کسی که ماند در خانه دلش غم های مدرسه
مردی که بار ها توی کلاس ما جارو کشید و رفت
از اشکهای او باغ شکوفه بود هر جای مدرسه
.
.
اگر از غمهایت روزی صد بار مشتق بگیری
از اضطراب هایت ریشه nام بگیری
و از ترسهایت بی نهایت حد بگیری
آنگاه خواهی دید که مجموع غمهایت به صفر میل میکند
و lim امید در قلبت بی نهایت میشود
اگر نتوانستی بر مصائب چیره شوی ، میتوانی به تعداد دلخواه از هوپیتال استفاده کنی …
اگر از آنها حد گرفتی و حد آن مبهم شد ، با استفاده از هم ارزی می توان آنرا رفع ابهام کنی …
اگر در اندیشه ات نسبت به مسئله کاملی ، مزاحم احساس کردی ، اندیشه ات را به جز صحیح ببر تا ناخالصی های ذهنت را ببرد و ذهنی بدون تشویش به تو تحویل دهد !
اندیشه ات را میان شادی ها قرار بده تا بنا به قضیه ی فشار روح تو نیز به شادی مطلق برسد !
اگر در جزئی از زندگی ات ناپیوستگی احساس کردی می توان آنرا به ناپییوستگی رفع شدنی برطرف کنی !
برای مشاهده موفقیت هایت میتوان مجموع شادیهایت را با استفاده از انتگرال محاسبه کنی !
میتوان از شادی و امید زندگی دنباله ای بسازی که حد آن همگرا به زندگی روشنی باشد ! و اگر در این طریق به راستی ایمانت شک کردی نادرستی آن شک ها را با برهان خلف نقص کن …
عوامل منفی شخصیت را به زیر قدر مطلق ببر و بگذار تا به تو شخصیت مثبت دهد !
از روحت انتگرال بگیر و بگذار روح تو مانند مجموعه ای باشد که بالاترین کران آن خدا باشد !
.
.
یادش بخیر این شعر ؛ دقیقا یادم نیست مال چه سالی بود …
در کنار خطوط سیم پیام ، خارج از ده دو کاج روییدند
سالیان دراز رهگذران ، آن دو را چون دو دوست می دیدند
روزی از روزهای پاییزی ، زیر رگبار و تازیانه ی باد
یکی از کاج‌ها به خود لرزید ، خم شد و روی دیگری افتاد
گفت ای آشنا ببخش مرا ، خوب در حال من تامل کن
ریشه هایم ز خاک بیرون است ، چند روزی مرا تحمل کن
کاج همسایه گفت با تندی ، مردم آزار از تو بیزارم
دور شو دست از سرم بردار ، من کجا طاقت تو را دارم ؟
بینوا را سپس تکانی داد ، یار بی رحم و بی محبت او
سیم‌ها پاره گشت و کاج افتاد ، بر زمین نقش بست قامت او
مرکز ارتباط دید آن روز ، انتقال پیام ممکن نیست
گشت عازم گروه پی جویی ، تا ببیند که عیب کار از چیست
سیمبانان پس از مرمت سیم ، راه تکرار بر خطر بستند
یعنی آن کاج سنگ دل را نیز ، با تبر تکه تکه بشکستند
محمد جواد محبت

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
http://axgig.com/images/10178165348808670921.jpg

بچه ها در ناهار خوری مدرسه به صف ایستاده بودند و سر میز یک سبد سیب بود که روی آن نوشته بود :
فقط یکی بردارید ، خدا ناظر شماست !!!
در انتهای میز ، یک سبد شکلات و شیرینی بود ! یکی از بچه ها رویش نوشت :
هر چند تا می خواهید بردارید ! خدا مواظب سیبهاست !!!

.

.

.

باز هم خواب ریاضی دیده ام
خواب خطهای موازی دیده ام
خواب دیدم میخوانم ایگرگ زگوند
خنجر دیفرانسیل هم گشته کند
از سر هر جایگشتی میپرم
دامن هر اتحادی میدرم
دست و پای بازه ها را بسته ام
از کمند منحنی ها رسته ام
شیب هر خط را به تندی میدوم
گوش هر ایگرگ وشی را میجوم
گاه در زندان قدر مطلقم
گاه اسیر زلف حد و مشتقم
گاه خط را موازی میکنم
با توان ها نقطه بازی میکنم
لشگری تمرین دارم بی شمار
تیمی از فرمول دارم در کنار
ناگهان دیدم توابع مرده اند
پاره خط و نقطه ها پژمرده اند
کاروان جذرها کوچیده است
استخوان کسرها پوسیده است
از لگ و بسط و نپر آثار نیست
ردپایی از خط و بردار نیست
هیچکس را زین مصیبت غم نبود
صفر صفرم هم دگر مبهم نبود
آری آری خواب افسون میکند
عقده را از سینه بیرون میکند
مردم زین ایکس و ایگرگ داد داد
روزهای بی ریاضی یاد باد !!!

.

.

.

بازگرد ای خاطرات کودکی
بر سوار اسبهای چوبکی
خاطرات کودکی زیباترند
یادگاران کهن ماناترند
درسهای سال اول ساده بود
آب را بابا به سارا داده بود
درس پند آموز روباه و کلاغ
روبه مکار و دزد دشت و باغ
روز مهمانی کوکب خانم است
سفره پر از بوی نان گندم است
کاکلی گنجشککی باهوش بود
فیل نادانی برایش موش بود
با وجود سوز و سرمای شدید
ریزعلی پیراهن از تن میدرید
تا درون نیمکت جا میشدیم
ما پر از تصمیم کبری میشدیم
پاک کن هایی ز پاکی داشتیم
یک تراش سرخ لاکی داشتیم
کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت
دوشمان از حلقه هایش درد داشت
گرمی دستان ما از آه بود
برگ دفترها به رنگ کاه بود
مانده در گوشم صدایی چون تگرگ
خش خش جاروی با پا ، روی برگ
همکلاسی های من یادم کنید
باز هم در کوچه فریادم کنید
همکلاسی های درد و رنج و کار
بچه‌های جامه‌های وصله‌دار
بچه‌های دکه خوراک سرد
کودکان کوچه اما مرد مرد
کاش هرگز زنگ تفریحی نبود
جمع بودن بود و تفریقی نبود
کاش میشد باز کوچک می‌شدیم
لااقل یک روز کودک می‌شدیم
یاد آن آموزگار ساده پوش
یاد آن گچ ها که بودش روی دوش
ای معلم یاد و هم نامت بخیر
یاد درس آب و بابایت بخیر
ای دبستانی‌ترین احساس من
بازگرد این مشق‌ها را خط بزن
محمد علی حریری جهرمی

.

.

.

عشق => سرکاری
محبت => تظاهر
مهربونی => مسخرست
وفا => مرده
عهد و پیمون => دلخوشی
عاطفه => تموم شده
مهر => مدرسه‌ها باز میشه

.

.

.

در مدرسه زندگی در کلاس دنیا ، سر زنگ املا
یادمان باشد برای محبت تشدید بگذاریم تا نیم نمره از مهربانی کم نشود

.

.

.

معلم اضیظم
عذ اینکه به من خاندن و نوشطن عاموخطی حذار بار اضط ممنونم !

.

.

.

صبحی مادری برای بیدار کردن پسرش رفت
مادر : پسرم بلند شو ، وقت رفتن به مدرسه است
پسر : اما چرا مامان ؟ من نمی خوام برم مدرسه
مادر : دو دلیل به من بگو که چرا نمی خوای بری مدرسه
پسر : یک اینکه همه بچه ها از من بدشون می یاد
دوم اینکه همه معلم ها از من بدشون می یاد
مادر : اُه خدای من ! این که دلیل نمیشه ، زود باش تو باید بری به مدرسه
پسر : مامان دو دلیل برام بیار که من چرا باید برم مدرسه ؟
مادر : یک اینکه تو الآن پنجاه و دو سالته ، دوم اینکه تو مدیر مدرسه هستی !
پاسخ
 سپاس شده توسط mahdi.ir ، نازنین*
#8
مررررررررررررررررسی
:cool:
شب بود و شمع بودومن بمدم و غم
              شب رفت و شمع سوخت و من ماندم و غم
باز هم به نازم به معرفت غمHeartSad
پاسخ
#9
نبوغ و نقشه هایی که من در فرار کردن از مدرسه داشتم

مایکل اسکوفیلد توی فرار از زندان نداشت

من حیف شدم! :|

اگه گفتی شباهت معلم با دماسنج چیه؟
هر دوشون وقتی صفر رو نشون میدن ، آدم می لرزه!
به اول مهـــر خوش اومدی
پاسخ
 سپاس شده توسط mahdi.ir
#10
زندگی یعنی عشق ولی سعی کن نشون ندی عاشقی چون اونو میگیره ازت HeartHeartHeartHeartHeartHeart:306:cold
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  متهم اصلی تجاوز به کودکان در مدارس کیست؟
  ترول
  ترول رااااااااااااااكك با بچه جديد
Sad ترول بازگشایی مدسه ! :(
  ترول زمان محرومیتم ۸___۸
  کدتاندبرگ جدید برای بازگشایی شبکه های فاکس در ماهواره ترکست
  saja.medu.irسامانه ثبت نام مدارس شاهد 99-1400
  دختری که عاشق جاستین هست(عکس)+ترول جاس
Big Grin کلی ترول های جالب ضد سلنا و جاستین گذاشتم .ببینید کیفشو ببرید
  ترول و عكس هاي باحال بدو بيا (اگه خراب بود ببخشيد)

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان