امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

وصیت نامه دکتر علی شریعتی

#1


سال شمار زندگی دکتر :
۱۳۱۲: تولد ۳ آذر ماه
۱۳۱۹: ورود به دبستان «ابن یمین»
۱۳۲۵: ورود به دبیرستان «فردوسی مشهد»
۱۳۲۷: عضویت در کانون نشر حقایق اسلامی
۱۳۲۹: ورود به دانش سرای مقدماتی مشهد
۱۳۳۱: اشتغال در اداره ی فرهنگ به عنوان آموزگار. شرکتدر تظاهرات خیابانی علیه حکومت موقت قوام السلطنه ‌و دستگیری کوتاه. اتمام دوره دانشسرا. بنیانگذاری ‌انجمن اسلامی دانش آموزان.
۱۳۳۲: عضویت در نهضت مقاومت ملی
۱۳۳۳: گرفتن دیپلم کامل ادبی
۱۳۳۵: ورود به دانشکده ادبیات مشهد و ترجمه کتاب ابوذر‌غفاری
۱۳۳۶: دستگیری به همراه ۱۶‌ نفر از اعضاء نهضت مقاومت
۱۳۳۷: فارق‌التحصیلی از دانشکده ادبیات با رتبه اول
۱۳۳۸: اعزام به فرانسه با بورس دولتی
۱۳۴۰: همکاری با کنفدراسیون‌ دانشجویان ‌ایرانی، جبههملی، نشریه‌ ایران ‌آزاد
۱۳۴۲: اتمام تحصیلات ‌و ‌اخذ مدرک ‌دکترا در رشته تاریخو گذراندن کلاس‌های جامعه‌شناسی
۱۳۴۳: بازگشت به ایران و دستگیری در مرز
۱۳۴۵: استادیاری تاریخ در دانشگاه مشهد
۱۳۴۷: آغاز سخنرانی‌ها در حسینیه ارشاد
۱۳۵۱: تعطیلی حسینیه ارشاد و ممنوعیت سخنرانی
۱۳۵۲: دستگیری و ۱۸ ماه زندان انفرادی
۱۳۵۴: خانه نشینی و آغاز زندگی سخت در تهران و مشهد
۱۳۵۶: هجرت به اروپا و شهادت.


بخشی از وصیتنامه دکتر:

نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد
نمیخواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت
ولی بسیار مشتاقم
که از خاک گلویم سوتکی سازد
گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش
و او یکریز و پی در پی دم گرم خویش را در گلویم سختبفشارد
و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد
بدین سان بشکند هر دم سکوت مرگبارم را .......

واگویه هایی با معلم شهید:
گستاخو بازیگوش حرفت را شنیدیم سوتک به لب تا آخر دنیا دویدیم
وقتی گلویتزخمها را باز می کرد هرکودکی با من دمیدن ساز می کرد
بسیار شدتعداد ما سوتک به دستان رفتیمسوی شهر آسایش پرستان
پی در پی ویکریز دم دادیم در سوت برخاستند از خواب قومی مات و مبهوت
آشفتهو آشفته تر شد خواب آنها آشفتگی افتاد در اعصاب آنها
دیوانه وار ازدست ما سوتک ستاندند زنجیرها را بسته و ما را کشاندند
سوتک سفالیبود زیر پتک ، پوکید بغض تمام کودکان با گریه ترکید
گستاخ وبازیگوشها را سر بریدند سوتک سفالی را بهخاک و خون کشیدند

...
گرکوزه گر خواهد ز خاک این گلوها چیزی بسازد در خور آن آرزوها
باید ز خاککودکان شمشیر سازد اینبار دیگر جای سوتک ، تیر سازد
تا کودکیگستاخ با شمشیر در دست تازد به سوی شهر خواب آلوده مست
از کشته هاشانپشته سازد در دل شب از خون نماید جویهاشان را لبالب
دیگربرای کودکان سوتک نسازیم حتی دگر شمشیر راکوچک نسازیم

و یک داستان از دکتر علی شریعتی :
شریعتی منم ، به من فحش بده !!!
محمد لامعی: درون خودرویی نشستم . مرد میانسالی در کنارم نشست؛ کتابی که تصویر دکتر شریعتی بر روی جلد آن نقش بسته بود ، توجه مرد میانسال را به خود جلب نمود. قطره های اشکش را دیدم که به نرمی روی گونه اش می لغزید. پرسیدم با دکتر شریعتی چگونه آشنا شدید؟
گفت: در حسینیه ی ارشاد شنونده ی سخنانش بودم. در اوایل مهر ماه سال ۱۳۵۲ دستگیر شدم. مرا به زندان کمیته ی مشترک شهربانی و ساواک بردند. زندان کمیته ی مشترک، ساختمان کوچکی بود که از آن برای بازجویی های اولیه استفاده می کردند. این ساختمان از چندین سلول انفرادی تنگ و تاریک تشکیل شده بود و صدای بازجوها و آزار و شکنجه به آسانی شنیده می شد.

از جمله ی زندانیان، دختر دانشجویی بود که در سلول روبرویی بازجویی می شد و لابه لای آن بازجویی، کلمات و جملاتی درباره ی کتاب های دکتر شریعتی می شنیدم، نزدیک غروب، باز و بسته شدن در سلول خبر از ورود زندانی جدیدی داد. از گفت گوی ماموران ساواک فهمیدم همسایه ی تازه وارد کسی نیست جز دکتر شریعتی! هیجان زده به انتهای سلول رفتم و به علامت رمز به دیوار سلول دکتر کوبیدم. شکنجه گر ساواک به دختر دانشجو تشر می زد: دکتر شریعتی تو را به این روز انداخته، اگر از شریعتی اعلام بیزاری کنی، آزادت می کنم، باید به شریعتی فحش بدی. دختر دانشجو که از حضور دکتر در زندان بی خبر بود، محجوبانه می گفت: من فحش بلد نیستم.
از کنار میله های سلول نگاه کردم، دکتر با یک دست میله های سلول را می فشرد و با دست دیگرش به میله ها می کوفت و ملتهبانه خطاب به دختر فریاد می کشید : دخترم، دخترم، شریعتی منم! به من فحش بده ! دختر که تازه به حضور دکتر پی برده بود، صدایش را از حد معمول بلندتر کرد و گفت: دکتر! قربان قلمت، قربان هدفت ! ….
اما آتش سیگار شکنجه گر بیش از این امان نداد و در صورت دختر فرونشست. شکنجه های مداوم و ناله های پی در پی دختر دانشجو، فضای روانی زندان را دگرگون کرده و همه را بی تاب کرده بود! حتی صدای نفس نفس زدن دکتر و آه کشیدنش را می شنیدم. صدای ناله های دختر معصوم، پس از نیمه شب رو به خاموشی نهاد، اما این رنج و شکنجه تا سپیده دم ( برای دکتر ) ادامه داشت.

صبح در سلولم را باز کردند و دست هایم را از پشت به هم بستند. آنگاه مرا به محوطه ی زندان آورده و در کنار در زندان نشاندند. یک لحظه چشمم به چهره ی دکتر افتاد، او را نیز از سلولش بیرون می آوردند. آنچه را که می دیدم، باورم نمی شد. چشمهایم را به زانویم مالیدم و دوباره با شگفتی به چهره ی دکتر نگاه کردم: موهای دکتر سپید شده بود !

شفلتون :درود ابدی بر استاد شهیدم آن روزی که به دنیا آمد ، آن روزی که شهید شد و آن روزی که دوباره بر می خیزد .
اینم عکس از خود ایشان و قبر ایشان
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
وصیت نامه دکتر علی شریعتی  1
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
وصیت نامه دکتر علی شریعتی  1
روحش شاد نامش گرامی باد

منبع : پایگاه هوادان دکتر شریعتی
A little thought can make all the difference
پاسخ
 سپاس شده توسط ☭Nicola☭ ، 1939 ، FARID.SHOMPET ، neda13 ، τοxικ
آگهی
#2
دکتر شریعتی مرد آگاه وبا بصیرتی بود حیف که اورا از دست دادیم او بینایی وچشم واقعی اسلام بود.درک کردن مقام و کار والای او بسیار دشوار است. اما همین که یادش زنده هست یعنی زندست منتهی زنده تر از همیشه زنده در قلب ما
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
"دختر و افسر مرزی"

وصیت نامه دکتر علی شریعتی  1
((...زنده باد صلح بین المللی,مرگ بر جنگ افروزان...))
استالین_آخرین سخنرانی سال 1952
عضو گروه تاریخ انجمن
پاسخ
 سپاس شده توسط .ali. ، FARID.SHOMPET
#3
روحش شاد ویادش گرامی.کاش بود واین جا به دردای ما گوش میداد و کمکومون میکرد. روحت شاد اقای شریعتی.
پاسخ
 سپاس شده توسط ☭Nicola☭
#4
(03-03-2012، 23:25)☭Nicola☭ نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
دکتر شریعتی مرد آگاه وبا بصیرتی بود حیف که اورا از دست دادیم او بینایی وچشم واقعی اسلام بود.درک کردن مقام و کار والای او بسیار دشوار است. اما همین که یادش زنده هست یعنی زندست منتهی زنده تر از همیشه زنده در قلب ما
شگفت آوره! شما از مانی فیست کمون ها و مارکس خوشت میاد ولی از شریعتی هم خوب یاد میکنی. آخه شریعتی با مارکسیسم و کمونیسم مبارزه می کرد.
اگر اینجا قدیمی هستی و دوست داری یک گفتگو عجیب 
درباره گذشته و حال داشته باشی، راه‌های ارتباطی رو گذاشتم پروفایل!











پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان