ارسالها: 435
موضوعها: 54
تاریخ عضویت: Feb 2012
سپاس ها 5404
سپاس شده 2820 بار در 908 ارسال
حالت من: هیچ کدام
26-02-2012، 23:45
(آخرین ویرایش در این ارسال: 26-02-2012، 23:45، توسط sanaz_jojo.)
از شیشه ی مشروب خالی توی یخچالم
از من که دارد می رود از حال ِ تو، حالم!
از کوه استفراغ!! روی دفتری کاهی
از زنگ های بی جوابی که نمی خواهی
از زندگی که در نگاهم مردگی دارد
معشوقه ی بدبخت تو افسردگی دارد!
از قرص ها که خودکشی را یاد می گیرند
از سوسک ها که از تنم ایراد می گیرند!
از نصفه های تیغ در حمّام ِ غمگینم
می بینمت! امّا فقط کابوس می بینم
بر روی دُور ِ تند... نُه سال ِ تمامی که...
از خواب هایت/ می پرم از پشت بامی که...
از دست ِ تو دیوانه ام بی حدّ و اندازه
از دست ِ تو در گردن ِ معشوقه ای تازه
از سر زدن به خانه ام مابین ِ کردن هات!!
از گوشی ِ اِشغال ِ تو، از چهره ی تنهات
می بینم و کنج خودم سردرد می گیرم
رگ می زنم... هی می زنم... امّا نمی میرم
رگ می زنم از درد که دیوانه ام کرده
پاشیده خون مانند تو در اوّلین پرده
پاشیده خون از گریه ات بعد از هماغوشی
از اسم من، تنها، میان اوّلین گوشی
از اسم من که در تنت تا آخر ِ خط رفت
از اسم من که عاقبت یک روز یادت رفت
از فکر تو، از گرمی خون، خوب می خوابم!
تو نیستی! با شیشه ی مشروب می خوابم!!
بالا می آرم از تو و از کلّه ی پوکم
از اینکه به هر چیز ِ تو بدجور مشکوکم
از قصّه ی بی مزّه ی وصل و جدایی ها!
روی کتت در جستجوی موطلایی ها
باید بخندم پیش تو بغض ِ صدایم را
بیرون بریزم مثل هر شب قرص هایم را
باید ببخشی که بدم، خیلی «غلط» دارم!
با هر که بودی، باش! خیلی دوستت دارم
من را ببخش امشب اگر چشمم سیاهی رفت
تا صبح پیشم باش! تا صبحی که خواهی رفت...
بگذار تا مویی بماند از تو بر تختم
با هر که بودی، باش! من با درد، خوشبختم!
ارسالها: 1,705
موضوعها: 116
تاریخ عضویت: Feb 2012
سپاس ها 2019
سپاس شده 7492 بار در 2207 ارسال
حالت من: هیچ کدام
در این دنیا اگر غم هست
صبوری کن خدا هم هست
اگر دشمن کنارت هست
مخور غصه خدا هم هست
اگر فقر و فقیری هست
منال هرگز، خدا هم هست
اگر در عشق فریبی هست
چه غم لیکن خدا هم هست
ارسالها: 80
موضوعها: 22
تاریخ عضویت: Mar 2012
سپاس ها 169
سپاس شده 825 بار در 91 ارسال
حالت من: هیچ کدام
درسته غم اگه هستش خدا هم هستش.
دلتنگی اگه هستش خدایی هم هستش.
دلم گرفته ولی میدونم خدایی هم باهامه.........
ارسالها: 3,918
موضوعها: 325
تاریخ عضویت: Jan 2012
سپاس ها 6360
سپاس شده 15380 بار در 6331 ارسال
حالت من: هیچ کدام
آدم خوب قصه های من!!
دلتنگت شده ام، حجمش را میخواهی؟؟؟
خدا را تصور کن…
ارسالها: 1,280
موضوعها: 349
تاریخ عضویت: Jan 2012
سپاس ها 3845
سپاس شده 6127 بار در 2633 ارسال
حالت من: هیچ کدام
مدت هاست دلم احساس سنگینی می کند...
مدت هاست یاد گرفته ام گریه نکنم ...
مدت هاست دلم نتوانسته خودش رو سبک کنه ...
مدت هاست دیگر در عمق قلبم کسی لانه ندارد ...
مدت هاست تمام باورم این است که هرچه بود تمام شد، چه خوب چه بد نسیمی بود که وزید و رفت ...
مدت هاست دل تنگ بارانم ...
مدت هاست عاشقی را از یاد برده ام ...
مدت هاست یاد گرفته ام بگویم، بنویسم خوبم تا بقیه بشنوند و بخوانند و باور کنند که خوبم ...
نمی دانم که مدت هاست چرا این گونه شده ام ...
. ҉ مـے روے !!!
.::هَـوایـتـ نـیـسـت::.
و بـہـ هـمـیـטּ راحـتـے .:: احـسـاسـات ِ مـטּ خَـفـه ::. مـے شَـونـב...
.::آبـے کـہــ روز آخـر پـشتـ سـرتـ ::. ریـخـتـمـ ؟!
.::آبـروے בلـمـ ::. بـوב... ҉
ارسالها: 3,918
موضوعها: 325
تاریخ عضویت: Jan 2012
سپاس ها 6360
سپاس شده 15380 بار در 6331 ارسال
حالت من: هیچ کدام
قصه ي خوابيدنــــ وجــدان ها ...
روي خوابيدن اصحابـــــ كهـــفــــــ را سفيد كرده است !
خدايا آيه اي هم براي اين نـازلــ كن ..
ارسالها: 5,026
موضوعها: 1,467
تاریخ عضویت: Aug 2012
سپاس ها 23583
سپاس شده 24894 بار در 9131 ارسال
حالت من: هیچ کدام
مرا دیوانه میخواهی ز خود بیگانه می خواهی
مرا دلباخته چون مجنون ز من افسانه می خواهی
شدم بیگانه با هستی زخود بیخود تر از مستی
نگاهم کن نگاهم کن شدم هر آنچه می خواستی
ارسالها: 3,918
موضوعها: 325
تاریخ عضویت: Jan 2012
سپاس ها 6360
سپاس شده 15380 بار در 6331 ارسال
حالت من: هیچ کدام
نـــــــــــویسنده ها "سیگار" می کشند...
شـــــــاعر ها" هجران"...
نقاش ها "تـــــــابلو"...
زنــــــــدانی ها" تنهایی"...
دزدها "سرک"...
مریض ها "درد"...
بچـــــــه ها "قد"...
ومــــــن برای کشیدن "نفـــــــــس های تو" راانتخاب می کنم...
مـــــــن برای نفـــــس کشیدن" هـــــوای تو" را انتخاب می کنم...
ارسالها: 5,026
موضوعها: 1,467
تاریخ عضویت: Aug 2012
سپاس ها 23583
سپاس شده 24894 بار در 9131 ارسال
حالت من: هیچ کدام
مجنون هنگام راه رفتن كسي را به جز ليلي نمي ديد. روزي شخصي در حال نمازخواندن در راهي بود و مجنون بدون اين كه متوجه شود از بين او و مهرش عبور كرد. مردنمازش را قطع كرد و داد زد هي چرا بين من و خدايم فاصله انداختي مجنون به خود آمد وگفت: من كه عاشق ليلي هستم تورا نديدم تو كه عاشق خداي ليلي هستي چگونه ديدي كه منبين تو و خدايت فاصله انداختم؟
ارسالها: 4,356
موضوعها: 41
تاریخ عضویت: Apr 2012
سپاس ها 11500
سپاس شده 26576 بار در 10700 ارسال
حالت من: هیچ کدام
واسه لمس احساس خوشبختی
همه ی ما لَنگِ همون
یه نفریم که نیست.....!
A Friend is nothing but a known enemy