24-07-2013، 1:17
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
شاید شما هم جزو افرادی باشید که زمانی، این جملهی دوست داشتنی از یک تصنیف موسیقی غربی معروف را شنیده باشید که میگوید: “تماس گرفتم که بگویم دوستت دارم” (I just called to say I love you) و البته نیت این بوده که بگوید: “… فقط برای این که بگویم دوستت دارم”. میدانیم که دوست داشتن و همچنین دوست داشته شدن بر اساس “نظریه ی نیاز”ِ دانشمند روانشناسی به نام آبراهام مازلو، یکی از نیازهای اساسی و اولیهی هر انسانی است. و این جملهای که در آن تصنیف موسیقی غربی ذکر شده، به نوعی یادآوری همین نکته است که ما واقعاً نیاز داریم که مورد محبت دیگری واقع شویم و خودمان هم با بیان و تاکید بر این که کسی را دوست داریم، در واقع به نیازی ارزشمند در وجود خودمان پاسخ داده باشیم.
خواه و ناخواه، همه ی ما به صورت روزانه آنقدر درگیر کار و فعالیتهای تحصیلی و کاری و انواع مشغله هستیم که بدون این که بخواهیم، عمدهی ارتباطاتمان با افراد پیرامون، بر اساس اجبار و اغلب بدون توجه یا درگیر شدن در احساسات و عواطفمان شکل میگیرد. در این گونه مواقع اغلب حتی ممکن است به دلایل فرهنگی تلاش کنیم و مراقب باشیم که آگاه و ناآگاه زیاده از حد به ابراز عاطفه و احساس نسبت به فرد مقابلمان که مثلاً ممکن است کارمند بانک، یا رانندهی تاکسی یا فروشندهی مواد خوراکی باشد، نپردازیم که مبادا برای طرف مقابل مان سوء تفاهم ایجاد شود. متقابلاً هم شاید چندان انتظار رفتار توام با احساس و عاطفهی خارج از عرف فرهنگیمان، از طرف ایشان نداشته باشیم. اما در مورد اطرافیان نزدیکمان و به ویژه آنها که محدودهی “عزیزان”مان را تشکیل میدهد، اوضاع فرق میکند. آنجاست که هر چقدر در ابراز محبت دست و دلبازی کنیم، باز کم است.
ضرورت دارد که از لحظهها و فرصتهای گاه تکرار ناپذیر، حداکثر استفاده را ببریم و در یادآوری دوستی و صمیمیتمان – با مناسبت یا بدون مناسبت- غفلت نکنیم که “غفلت موجب پشیمانی است”. چه خوب است پس اگر، گاه به گاه، لحظهای در میانهی کار و مشغلهی گریزناپذیر و تمام نشدنیمان، درنگ کنیم و با تماسی تلفنی یا مراجعهای حضوری و حتی تنظیم قرار ملاقاتهای کوتاهی برای صرف چای یا قهوه، به رابطههای خوبمان بها بدهیم. از این امکان استفاده کنیم و به عزیزانمان، افراد خانواده، فامیل، دوست ، همسایه و همکار، پیامیبفرستیم که مضموناش فقط و فقط همین باشد که: ” من دوستت دارم”! و به خودمان و ایشان یادآوری کنیم که فقط زمانی که کمکی یا خدمتی از ایشان میطلبیم نیست که سراغی از ایشان میگیریم و به یادشان میافتیم. بگذارید آنها هم بفهمند که تنها نیازتان این بوده که به آنها بگویید برای شما بسیار عزیز و ارزشمند هستند.
این گونه رفتار، البته برای هیچکداممان ناآشنا نیست. به عنوان مثال، به رفتار کودکان بی آلایش که ویژگی عمدهشان؛ غلبهی احساسات است بنگرید: آنها زمانی که ذوق زده و مشتاقانه به طرف مادرشان میدوند تا خود را در آغوشاش بیندازند و دوست داشتنشان را غرق در شادی فریاد بزنند نیازی به بهانه و مناسبتی ندارند. آیا شما هم کسی را دارید که وقتی تلفنتان زنگ میخورد، و شماره تماساش را روی صفحه تلفنتان میبینید گل از گلتان شکفته میشود و تمام وجودتان از شادی تبدیل به لبخندی شیرین میشود؟! بگذارید این بار شما باشید که با او تماس میگیرید، فقط و فقط برای این که بگویید: دوستت دارم!
شاید شما هم جزو افرادی باشید که زمانی، این جملهی دوست داشتنی از یک تصنیف موسیقی غربی معروف را شنیده باشید که میگوید: “تماس گرفتم که بگویم دوستت دارم” (I just called to say I love you) و البته نیت این بوده که بگوید: “… فقط برای این که بگویم دوستت دارم”. میدانیم که دوست داشتن و همچنین دوست داشته شدن بر اساس “نظریه ی نیاز”ِ دانشمند روانشناسی به نام آبراهام مازلو، یکی از نیازهای اساسی و اولیهی هر انسانی است. و این جملهای که در آن تصنیف موسیقی غربی ذکر شده، به نوعی یادآوری همین نکته است که ما واقعاً نیاز داریم که مورد محبت دیگری واقع شویم و خودمان هم با بیان و تاکید بر این که کسی را دوست داریم، در واقع به نیازی ارزشمند در وجود خودمان پاسخ داده باشیم.
خواه و ناخواه، همه ی ما به صورت روزانه آنقدر درگیر کار و فعالیتهای تحصیلی و کاری و انواع مشغله هستیم که بدون این که بخواهیم، عمدهی ارتباطاتمان با افراد پیرامون، بر اساس اجبار و اغلب بدون توجه یا درگیر شدن در احساسات و عواطفمان شکل میگیرد. در این گونه مواقع اغلب حتی ممکن است به دلایل فرهنگی تلاش کنیم و مراقب باشیم که آگاه و ناآگاه زیاده از حد به ابراز عاطفه و احساس نسبت به فرد مقابلمان که مثلاً ممکن است کارمند بانک، یا رانندهی تاکسی یا فروشندهی مواد خوراکی باشد، نپردازیم که مبادا برای طرف مقابل مان سوء تفاهم ایجاد شود. متقابلاً هم شاید چندان انتظار رفتار توام با احساس و عاطفهی خارج از عرف فرهنگیمان، از طرف ایشان نداشته باشیم. اما در مورد اطرافیان نزدیکمان و به ویژه آنها که محدودهی “عزیزان”مان را تشکیل میدهد، اوضاع فرق میکند. آنجاست که هر چقدر در ابراز محبت دست و دلبازی کنیم، باز کم است.
ضرورت دارد که از لحظهها و فرصتهای گاه تکرار ناپذیر، حداکثر استفاده را ببریم و در یادآوری دوستی و صمیمیتمان – با مناسبت یا بدون مناسبت- غفلت نکنیم که “غفلت موجب پشیمانی است”. چه خوب است پس اگر، گاه به گاه، لحظهای در میانهی کار و مشغلهی گریزناپذیر و تمام نشدنیمان، درنگ کنیم و با تماسی تلفنی یا مراجعهای حضوری و حتی تنظیم قرار ملاقاتهای کوتاهی برای صرف چای یا قهوه، به رابطههای خوبمان بها بدهیم. از این امکان استفاده کنیم و به عزیزانمان، افراد خانواده، فامیل، دوست ، همسایه و همکار، پیامیبفرستیم که مضموناش فقط و فقط همین باشد که: ” من دوستت دارم”! و به خودمان و ایشان یادآوری کنیم که فقط زمانی که کمکی یا خدمتی از ایشان میطلبیم نیست که سراغی از ایشان میگیریم و به یادشان میافتیم. بگذارید آنها هم بفهمند که تنها نیازتان این بوده که به آنها بگویید برای شما بسیار عزیز و ارزشمند هستند.
این گونه رفتار، البته برای هیچکداممان ناآشنا نیست. به عنوان مثال، به رفتار کودکان بی آلایش که ویژگی عمدهشان؛ غلبهی احساسات است بنگرید: آنها زمانی که ذوق زده و مشتاقانه به طرف مادرشان میدوند تا خود را در آغوشاش بیندازند و دوست داشتنشان را غرق در شادی فریاد بزنند نیازی به بهانه و مناسبتی ندارند. آیا شما هم کسی را دارید که وقتی تلفنتان زنگ میخورد، و شماره تماساش را روی صفحه تلفنتان میبینید گل از گلتان شکفته میشود و تمام وجودتان از شادی تبدیل به لبخندی شیرین میشود؟! بگذارید این بار شما باشید که با او تماس میگیرید، فقط و فقط برای این که بگویید: دوستت دارم!