16-02-2012، 15:24
و اين بود همان زندگي که انسان از خدا خواست !!!
خدا خر را آفريد و به او گفت: تو بار خواهي برد،
از زماني که تابش آفتاب آغاز مي شود تا زماني که تاريکي شب سر مي رسد.
و همواره بر پشت تو باري سنگين خواهد بود.
و تو علف خواهي خورد و از عقل بي بهره خواهي بود
و پنجاه سال عمر خواهي کرد و تو يک خر خواهي بود.
خر به خداوند پاسخ داد:
خداوندا! من مي خواهم خر باشم،
اما پنجاه سال براي خري همچون من عمري طولاني است.
پس کاري کن فقط بيست سال زندگي کنم
و خداوند آرزوي خر را برآورده کرد...
******************************************
خدا سگ را آفريد و به او گفت:
تو نگهبان خانه انسان خواهي بود
و بهترين دوست و وفادارترين يار انسان خواهي شد.
تو غذايي را که به تو مي دهند خواهي خورد
و سي سال زندگي خواهي کرد.
تو يک سگ خواهي بود.
سگ به خداوند پاسخ داد:
خداوندا! سي سال زندگي عمري طولاني است.
کاري کن من فقط پانزده سال عمر کنم و خداوند آرزوي سگ را برآورد...
******************************************
خدا ميمون را آفريد و به او گفت:
و تو از اين سو به آن سو و از اين شاخه به آن شاخه خواهي پريد
و براي سرگرم کردن ديگران کارهاي جالب انجام خواهي داد
و بيست سال عمر خواهي کرد.و يک ميمون خواهي بود.
ميمون به خداوند پاسخ داد:
بيست سال عمري طولاني است،
من مي خواهم ده سال عمر کنم.
و خداوند آرزوي ميمون را برآورده کرد.
******************************************
و سرانجام خداوند انسان را آفريد و به او گفت:
تو انسان هستي.
تنها مخلوق هوشمند روي تمام سطح کره زمين.
تو مي تواني از هوش خودت استفاده کني
و سروري همه موجودات را برعهده بگيري
و بر تمام جهان تسلط داشته باشي.
و تو بيست سال عمر خواهي کرد.
انسان گفت: سرورم! گرچه من دوست دارم انسان باشم،
اما بيست سال مدت کمي براي زندگي است.
آن سي سالي که خر نخواست
آن پانزده سالي که سگ نخواست
و آن ده سالي که ميمون نخواست زندگي کند، به من بده.
و خداوند آرزوي انسان را برآورده کرد...
و از آن زمان تا کنون انسان فقط بيست سال مثل انسان زندگي مي کند…!!!
و پس از آن،ازدواج مي کند و سي سال مثل خر کار مي کند
مثل خر زندگي مي کند ، و مثل خر بار مي برد…!!!
و پس از اينکه فرزندانش بزرگ شدند،
پانزده سال مثل سگ از خانه اي که در آن زندگي مي کند،
نگهباني مي دهد و هرچه به او بدهند مي خورد...!!!
و وقتي پير شد، ده سال مثل ميمون زندگي مي کند؛
از خانه اين پسرش به خانه آن دخترش مي رود
و سعي مي کند مثل ميمون نوه هايش را سرگرم کند...!!!
و اين بود همان زندگي که انسان از خدا خواست !!!
نامه خنده دار لیلی و مجنون
گله ميكرد ز مجنون ليلي - كه شده رابطهمان ايميلي
حيف از آن رابطهي انساني - كه چنين شد كه خودت ميداني
عشق وقتي بشود داتكامي - حاصلش نيست به جز ناكامي
نازنين خورده مگر گرگ تو را - برده يا داتنت و داتارگ تو را
بهرت اي ميل زدم پيشترك - جاي سابجكت نوشتم : به درك
به درك گر دل من غمگين است - به درك گر غم سنگين است
به درك رابطه گر خورده ترك - قطع آن هم به جهنم به درك
آنقدر دلخورم از اين ايميلم - كه به اين رابطه هم بي ميلم
مرگ ليلي نت و مت را ول كن - همه را جاي OK كنسل كن
OFF كن كامپيوتر را جانم - يار من باشد و ببين من ON ام
اگرت حرفي و پيغامي هست - روي كاغذ بنويس با دست
نامه يك حالت ديگر دارد - خط تو لطف مكرر دارد
خسته از Font و ز Format شدهام - دلخور از گردالي @ (ات) شدهام
كرد ريپلاي به ليلي مجنون - كه دلم هست از اين سابجكت خون
باشه فردا تلفن خواهم كرد - هر چه گفتي كه بكن خواهم كرد
زودتر پيش تو خواهم آمد - هي مرتب به تو سر خواهم زد
راست گفتي تو عزيزم ليلي - ديگر از من نرسد ايميلي
نامهاي پست نمودم بهرت - به اميدي كه سرآيد قهرت...
اینم از نامه لیلی به مجنون
خدا خر را آفريد و به او گفت: تو بار خواهي برد،
از زماني که تابش آفتاب آغاز مي شود تا زماني که تاريکي شب سر مي رسد.
و همواره بر پشت تو باري سنگين خواهد بود.
و تو علف خواهي خورد و از عقل بي بهره خواهي بود
و پنجاه سال عمر خواهي کرد و تو يک خر خواهي بود.
خر به خداوند پاسخ داد:
خداوندا! من مي خواهم خر باشم،
اما پنجاه سال براي خري همچون من عمري طولاني است.
پس کاري کن فقط بيست سال زندگي کنم
و خداوند آرزوي خر را برآورده کرد...
******************************************
خدا سگ را آفريد و به او گفت:
تو نگهبان خانه انسان خواهي بود
و بهترين دوست و وفادارترين يار انسان خواهي شد.
تو غذايي را که به تو مي دهند خواهي خورد
و سي سال زندگي خواهي کرد.
تو يک سگ خواهي بود.
سگ به خداوند پاسخ داد:
خداوندا! سي سال زندگي عمري طولاني است.
کاري کن من فقط پانزده سال عمر کنم و خداوند آرزوي سگ را برآورد...
******************************************
خدا ميمون را آفريد و به او گفت:
و تو از اين سو به آن سو و از اين شاخه به آن شاخه خواهي پريد
و براي سرگرم کردن ديگران کارهاي جالب انجام خواهي داد
و بيست سال عمر خواهي کرد.و يک ميمون خواهي بود.
ميمون به خداوند پاسخ داد:
بيست سال عمري طولاني است،
من مي خواهم ده سال عمر کنم.
و خداوند آرزوي ميمون را برآورده کرد.
******************************************
و سرانجام خداوند انسان را آفريد و به او گفت:
تو انسان هستي.
تنها مخلوق هوشمند روي تمام سطح کره زمين.
تو مي تواني از هوش خودت استفاده کني
و سروري همه موجودات را برعهده بگيري
و بر تمام جهان تسلط داشته باشي.
و تو بيست سال عمر خواهي کرد.
انسان گفت: سرورم! گرچه من دوست دارم انسان باشم،
اما بيست سال مدت کمي براي زندگي است.
آن سي سالي که خر نخواست
آن پانزده سالي که سگ نخواست
و آن ده سالي که ميمون نخواست زندگي کند، به من بده.
و خداوند آرزوي انسان را برآورده کرد...
و از آن زمان تا کنون انسان فقط بيست سال مثل انسان زندگي مي کند…!!!
و پس از آن،ازدواج مي کند و سي سال مثل خر کار مي کند
مثل خر زندگي مي کند ، و مثل خر بار مي برد…!!!
و پس از اينکه فرزندانش بزرگ شدند،
پانزده سال مثل سگ از خانه اي که در آن زندگي مي کند،
نگهباني مي دهد و هرچه به او بدهند مي خورد...!!!
و وقتي پير شد، ده سال مثل ميمون زندگي مي کند؛
از خانه اين پسرش به خانه آن دخترش مي رود
و سعي مي کند مثل ميمون نوه هايش را سرگرم کند...!!!
و اين بود همان زندگي که انسان از خدا خواست !!!
نامه خنده دار لیلی و مجنون
گله ميكرد ز مجنون ليلي - كه شده رابطهمان ايميلي
حيف از آن رابطهي انساني - كه چنين شد كه خودت ميداني
عشق وقتي بشود داتكامي - حاصلش نيست به جز ناكامي
نازنين خورده مگر گرگ تو را - برده يا داتنت و داتارگ تو را
بهرت اي ميل زدم پيشترك - جاي سابجكت نوشتم : به درك
به درك گر دل من غمگين است - به درك گر غم سنگين است
به درك رابطه گر خورده ترك - قطع آن هم به جهنم به درك
آنقدر دلخورم از اين ايميلم - كه به اين رابطه هم بي ميلم
مرگ ليلي نت و مت را ول كن - همه را جاي OK كنسل كن
OFF كن كامپيوتر را جانم - يار من باشد و ببين من ON ام
اگرت حرفي و پيغامي هست - روي كاغذ بنويس با دست
نامه يك حالت ديگر دارد - خط تو لطف مكرر دارد
خسته از Font و ز Format شدهام - دلخور از گردالي @ (ات) شدهام
كرد ريپلاي به ليلي مجنون - كه دلم هست از اين سابجكت خون
باشه فردا تلفن خواهم كرد - هر چه گفتي كه بكن خواهم كرد
زودتر پيش تو خواهم آمد - هي مرتب به تو سر خواهم زد
راست گفتي تو عزيزم ليلي - ديگر از من نرسد ايميلي
نامهاي پست نمودم بهرت - به اميدي كه سرآيد قهرت...
اینم از نامه لیلی به مجنون