04-05-2013، 19:01
19سالش بود رفت جبهه
توی یکی از عملیات ها ترکش خورد به نخاعش
حالانزدیک به 27 ساله که روی تخت به این صورت خوابیده گاهی پهلو به پهلوش می کنند
دیروزدیگه نوشتن : جانبازِ شـهیـد
با هر ایده و عقیده ای هستی اینها قابل احترام هستند
از همان کودکی بارها شنیده بود که صندلی وفا ندارد.
بیست و دو سالش نمیشد که یک صندلی قسمت او شد.
او، حالا دقیقا بیست و هفت سال است که با آن صندلی اخت شده است.
گویا این بار آن قانون همیشگی میخواهد نقض شود و این صندلی چرخدار تا روز شهادتش با او بماند...
با هر ایده و عقیده ای هستی اینها قابل احترام هستند
چشمهای هر دو به هم خیره مانده بود. سالهاست یکی تبخیر میشود و یکی میبارد.
دریا، آسمان...
امروز تمام دریا تبخیر شد و آسمانی ماند همیشه ابری.
و پدری که دیگر شیمیایی نیست و مادری که...
با هر ایده و عقیده ای هستی اینها قابل احترام هستند
توی هیئت همه سینه می زدند.
فقط یک نفر کنار هئیت سرش را به دیوار می کوبید و حسین حسین می گفت.
بعد از هیئت همان یک نفر را دیدم...
دستی در بدن نداشت.
با هر ایده و عقیده ای هستی باور کن اینها قابل احترام هستند
توی یکی از عملیات ها ترکش خورد به نخاعش
حالانزدیک به 27 ساله که روی تخت به این صورت خوابیده گاهی پهلو به پهلوش می کنند
دیروزدیگه نوشتن : جانبازِ شـهیـد
با هر ایده و عقیده ای هستی اینها قابل احترام هستند
از همان کودکی بارها شنیده بود که صندلی وفا ندارد.
بیست و دو سالش نمیشد که یک صندلی قسمت او شد.
او، حالا دقیقا بیست و هفت سال است که با آن صندلی اخت شده است.
گویا این بار آن قانون همیشگی میخواهد نقض شود و این صندلی چرخدار تا روز شهادتش با او بماند...
با هر ایده و عقیده ای هستی اینها قابل احترام هستند
چشمهای هر دو به هم خیره مانده بود. سالهاست یکی تبخیر میشود و یکی میبارد.
دریا، آسمان...
امروز تمام دریا تبخیر شد و آسمانی ماند همیشه ابری.
و پدری که دیگر شیمیایی نیست و مادری که...
با هر ایده و عقیده ای هستی اینها قابل احترام هستند
توی هیئت همه سینه می زدند.
فقط یک نفر کنار هئیت سرش را به دیوار می کوبید و حسین حسین می گفت.
بعد از هیئت همان یک نفر را دیدم...
دستی در بدن نداشت.
با هر ایده و عقیده ای هستی باور کن اینها قابل احترام هستند